سیاستِ مسمومِ رسانهای
مسمومیت دختران به این علت هزینهساز شده كه سیاست رسانهای در ایران مسموم است
دنیای قلم - عباس عبدی: یكی از مشكلات رایج در جامعه ما، طرح نادرست پرسش و مساله است، در نتیجه به جای آنكه به تفاهم برسیم، از یكدیگر دور میشویم و اختلافات نیز بیشتر میشود. در ماجرای مسموم شدن دانشآموزان این وضعیت به وضوح بیشتری دیده میشود، چون از ابتدا عدهای در حال گمانهزنی هستند كه چه كسی این جنایت را انجام داده است؟ بخشی از طرفداران حكومت میگویند كه مخالفان و براندازان متهم اصلی آن هستند. نكاتی را هم طرح میكنند، از جمله اینكه اولینبار در ۱۹۸۳ در فلسطین و سپس در افغانستان (۲۰۰۹) رخ داده. همچنین معتقدند چون زیان چنین اتفاقی متوجه نظام است و سود آن را دشمنان میبرند پس دشمنان انجام دادهاند.
در مقابل دیگران با توجه به فضای عمومی جامعه و ضدیت عدهای با حضور زنان در عرصه اجتماعی، نیروهای دیگری را متهم میكنند و این اتهامزنیها همچنان ادامه دارد و طبعا هیچگاه هم به نتیجه نمیرسد. البته نهاییترین پرسش برای افكار عمومی همین است كه چه كسانی مرتكب چنین جنایتی شدهاند؟ ولی برای رسیدن به این پاسخ، پرسشهای مقدماتیتری وجود دارد كه بدون پاسخ به آنها، طرح پرسش اصلی بینتیجه است. ابتدا بگویم، برخلاف نظر كسانی كه این ماجرا را توطئهای برای تشدید بحران سیاسی داخل كشور میدانند معتقدم كه ماجرا در آغاز چنین نبود، زیرا سه ماه است كه افكار عمومی و رسانهها در برابر این اتفاقات سكوت نسبی كرده بودند، به عبارت دیگر همه انتظار داشتند كه ماجرا پس از یكی، دو یا سه بار كه انجام شد، روشن شود و احتمالا افراد و عوامل شناسایی و دستگیر شوند و غائله پایان یابد. اگر این ماجرا با هدف تشدید بحران سیاسی بود حتما از همان ابتدا حاد میشد و اگر مرتكبین دنبال بحرانسازی بودند این كار را از قم آغاز نمیكردند. البته این درست است كه در ادامه ظرفیت تبدیل شدن به بحران را داشت، ولی از آغاز چنین نبود، به علت مواجهه نامناسب ظرفیتسازی شد. پس مساله اصلی چیست؟
به نظرم سیاست رسانهای در محدود كردن دسترسی و انتشار اخباری است كه از نظر ساختار سیاسی، امنیتی محسوب میشود، این مشكل اصلی ما است. برای مثال در ماجرای آتشسوزی پلاسكو، تقریبا همه رسانهها به نحوی وارد ماجرا شدند، گفتوگو میكردند، فیلم پخش میشد، تحلیل میكردند و... هر چند پاسخگویی رسمی اشكالات جدی داشت، ولی عموم مسائل طرح میشد. در حالی كه در این ماجرا قضیه متفاوت است، هر چند به عللی اهمیت آن بیشتر از پلاسكو بود. در واقع دسترسی به كادرهای آموزشی و مدرسه، خانوادههای دانشآموزان، حتی مدیران مستقیم ماجرا بسیار محدود بود. به تعبیر دقیقتر نقش رسانهها در مواجهه دقیق با این پدیده، كمرنگ و در حد اخبار كاملا رسمی بود، درحالی كه رسانهها باید بتوانند از ابتدا به ابعاد گوناگون ماجرا بپردازند. شاید بزرگنمایی هم كنند، ولی ایرادی ندارد این از ویژگی رسانه است كه ماجرا را برجسته و حساسیتها را افزایش میدهد. هنوز رسانهها نتوانستهاند به صورت مستقل گزارشهایی از پزشكان و پرستاران، دانشآموزان و... ارایه كنند. همهاش سخنان مقامات رسمی است كه بدون تایید مراجع مستقل كمتر پذیرفته میشود.
نكته و مساله مهمتر دیگری كه نباید فراموش كرد، واكنش كمرنگ مقامات رسمی به مسمومیتها بود. علت این نیز تا حدی قابل پیشبینی است. آنان میترسند كه با پرداختن به موضوع با دست خودشان موجب ایجاد یك مساله شوند و در این فضای عمومی دردسر تولید شود. درحالی كه این یك وجه ماجرا بود، در وجه دیگر جامعه انتظار داشت كه مسوولان نه تنها در برخورد و رسیدگی امنیتی و انتظامی جدیتر باشند، بلكه نسبت به جنایت رخ داده واكنش اخلاقی و سیاسی شدیدتری هم نشان دهند نه اینكه سه ماه پس از ماجرا وزیر كشور مسوول پیگیری شود. اتفاقا نشان دادن حساسیت سیاسی و اخلاقی و رسانهای موجب میشد كه حس اعتماد در مردم ایجاد -و نگرانیهای خانوادهها برطرف شود- و اطمینان پیدا كنند كه حكومت مصمم به شناسایی عوامل این اقدام است.
متاسفانه واكنش ضعیف موجب شده كه هر چه از طرف مقامات رسمی گفته شود، كمتر از آنچه انتظار دارند موردتوجه قرار گیرد. پس اگر بخواهم پیام این یادداشت را كوتاه كنم در این جمله است كه مسمومیت دختران این جامعه به این علت به مسالهای هزینهساز تبدیل شد كه سیاست رسانهای در ایران مسموم است. در چنین فضای رسانهای هر خبر و اطلاعی میتواند مسمومیت مضاعف پیدا كند. همچنین اگر برخی افراد درباره نتیجه و فرجام و عامل این جنایت گمانهزنی میكنند، مساله اصلی ما شیوه مواجهه با مسائل و حل آنها است. پیش از اینكه چه كسی مرتكب قتل شده، این مساله اهمیت دارد كه طی چه فرآیند مورد توافقی متهمان قتل شناسایی و محكوم میشوند؟