این تاكِ پیچیده به بالای خود

این تاكِ پیچیده به بالای خود

میكاییل نازنینم! هماره هستی و میمانی و حالیا در ایام خوش خیال‌انگیز امروز، هم معلمی هم متوجه.

دنیای قلم -  همایون علی‌آبادی: آن چه در پی می‌خوانید نه بزرگداشت میكاییل شهرستانی است و نه خطبت و خطابتی برای یك هنرمند تئاتر كه بی‌گمان جایگاهی ویژه و مكانتی بسزا در تئاتر معاصر این سرزمین دارد. از قدیم گفته‌اند شرف‌المكان بالمكین و نه شرف المكین بالمكان. میكاییل، مكانتی ممتاز در حال و هوای این سرزمین دارد و این خطبت و خطابت، ادای دینی و جشن‌ نامه‌ای است، باز هم می‌گویم نه برای وفیات معاصرین، بلكه آرزوی زندگی طولانی برای میكاییل شهرستانی است. كسی كه وقتی نام آنتوان چخوف در تئاتر ما تداعی می‌شود، نام میكاییل نیز هم‌بند آن بزرگ می‌آید. میكاییل را از دیرباز می‌شناسم؛ صداپیشه‌ای قدر با وسعت صدایی حیرت‌آور و آن شور و جنم بزرگوارانه او كه بر صحنه تئاتر هماره درخشیده است. او باید بداند كه صدای اساطیری‌اش همیشه زنده و پابرجاست. به یاد نمایش مویه جم می‌افتم كه با قلم وقاد قطب‌الدین صادقی و با اجرای سخت زیبای میكاییل بر صحنه‌های ایران درخشید. برای من نگارنده، مویه جم انگیزه و خاطره‌ای است برای نوشتن جزوه و كتاب و وجیزه‌ای كه به اندازه كل این مطلب به شماره و شمارش نیاز دارد، اما ما درز می‌گیریم و در این حال و هوای بهاری، آرزوی هماره زنده‌اش را پاس می‌داریم. میكاییل باید بداند كه آن صدای جادویی چیزی نیست كه تنها از حنجره زخمی تغزل برآید. زنده‌یاد حسین منزوی همیشه می‌گفت نام كتابش را از صدای اساطیری میكاییل گرفته است و این را دست‌كم نگیرید، چرا كه جایگاه منزوی یگانه و والا و بالاست. میكاییل از شاگردان دكتر قطب‌الدین صادقی است و توانسته است شاگردی باشد كه از استادش آموخته‌ها و آموزه‌ها دارد. صادقی شاگرد بسیار دارد و نیز بخش عظیمی از تئاتر معاصر این سرزمین، مدیون معلمی او و تحویل چهره‌هایی مطرح و آگاه به صحنه‌های تئاتر ایران است. میكاییل یكی از این چهره‌هاست كه در كار سی مرغ سیمرغ بسیار می‌درخشد و با مویه جم تصاحب می‌كند سهم و حصه خویش را از تئاتر صادقی، از شعر مولانا، از شعر عطار و از سرتاسر ادبیات كلاسیك ایران كه با ذوق و قریحه صادقی بر صحنه زنده می‌شود.
میكاییل نازنینم! هماره هستی و میمانی و حالیا در ایام خوش خیال‌انگیز امروز، هم معلمی هم متوجه. خط سرخ دلیری‌ات با فلك پهلو می‌زند و تو بی‌آنكه مجیز كسی را گفته باشی یا چیزی از جایی باری آری به وام گرفته باشی، یك تنه توانسته‌ای شاگردانی پر شور و حال را تربیت كنی و هم اینكه آنان تو را به عنوان استاد خود یاد می‌كنند به جامعه تئاتر این كشور هدیه كنی. نكته‌ای كه همیشه برای من مطرح بوده این است كه جایگاه و مكانت معلمی در تئاتر یك كاریزماست. آن قداست و بلندنظری‌ها و دقایق و حقایق كلاس‌های پر شور و حال میكاییل، چندان متوسع و زیباست كه شاگردانش و به ویژه آنان كه در آخرین كارش یعنی شب روی سنگفرش خیس و نیز باغ آلبالو دیدیم، برای گونه‌ای آشنایی با تئاتر لازم و ضروری بوده كه اینچنین بر صحنه تئاترهای حرفه‌ای این سرزمین درخشیدند و توانستند نام بزرگت را تفاهم و تنویر دوباره و دیگر ببخشند.
میكاییل عزیزم، به قول سعدی سخن از دوست است و هرجا كه سخن از دوست است، هرچه هست از اوست. سخن من سخن یك دوست است، دوستی كه سال‌ها شاهد افت و خیزهای تو بوده و دیده‌ام كه بر چكادها و قله‌ها و اوجگاه‌های تئاتر چه ماهرانه درخشیده‌ای و توانسته‌ای متون تئاتری را حتی نجات بدهی. متونی كه شاید نیاز به دستكاری‌هایی داشته باشند، تو یك تنه آنان را منجی بوده‌ای. سخن بسیار است، كوتاه باید گفت و والسلام، اما من تك بیتی از رهی معیری را كه بیان حال توست به حضور عزیزت تقدیم می‌كنم، با این امید كه هماره در صحت و عافیت باشی و همچنان معلم و متوجه: «نه به شاخ گل نه بر سرو چمن پیچیده‌ام / شاخه تاكم به گرد خویشتن پیچیده‌ام...»
* عنوان یادداشت از روزنامه و برگرفته از نام رمان «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاكم» اثر محمدرضا صفدری است.

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.