طرخان و طلخك

طرخان و طلخك

دنیای قلم -محمدرضا تاجیك: یك- رگ خواب ابدی قدرت تملق است

در كتاب «خرنامه» از زبان الاغ داستان خطاب به اصحاب قدرت می‌خوانیم: «و اگر من به‌جای بزرگان عصر بودم، همیشه یك دوست صدیق راستگویی با خود نگاه می‌داشتم و او را از دروغ و تملق منع می‌كردم و ملزم می‌داشتم كه حقیقت احوال و صدق واقع را به من باز نماید. چنان‌كه بزرگان قدیم همیشه در دربار خود طرخان و طلخك داشتند و كارشان همین بود كه بی‌تملق و چابلوسی، قصور و معایبی كه ناشی می‌شد، به صراحت بیان می‌كردند. حالا كه طرخان و طلخك نیست، روزنامه‌ها این صنعت را پیشنهاد خود ساخته‌اند و همه كس را از معایب خود ملتفت می‌كنند، اما چه فایده.» (خرنامه، ص 106) آیا اصحاب سیاست و قدرت امروز ما، بیش از همیشه نیازمند طرخان‌ها و طلخك‌هایی نیستند كه بی‌تملق و چابلوسی، قصور و تقصیر آنان را بر پرده آفتاب بیفكنند و آنان را از فسون و فریب متملقین برهانند؟ الاغ هوشیارانه به‌ما می‌گوید: «همین‌كه شخصی را تقدیر و بخت به رتبه عالی رساند، از هر سمت تمجید بر او می‌بارد، متملقین صفاتی را كه دارنده نیست، به او نسبت می‌دهند، شعرا قصاید در مدح او انشاد می‌كنند، آنها كه دست‌شان به دامن این نودولت نمی‌رسد، مكتوبا در تمجید او شرح و بسط‌ها می‌نویسند و آن بیچاره را در چهارموج نادانی و جهالت تخته‌بند می‌كنند و هر از جانبی به نیكبختی او حسد می‌ورزند. آن احمق نیز ملتفت نیست كه تا دیروز محل هیچ اعتنایی نبود، چگونه شد كه امروز دارای این همه صفات و محاسن است؟ پس، به این دلیل، فردا كه این جاه و جلال از او سلب شود، این صفات حسنه را هم كه به او نسبت می‌دهند، از او سلب خواهد شد. معلوم شد تمجیدات نه به شخص، بل به مرتبه و مقام اوست.» (خرنامه، صص 105-6) البته، و بی‌تردید، این تملق/تمجید/تكریم/تعظیم‌خواهی، طلب اصحاب قدرت سست‌عنصر و بی‌لیاقت و بی‌شخصیت نیز هست كه  روز و روزگارِ در قدرت‌شان بدون تملق به‌سر نمی‌شود.
به بیان دیگر، تملق هم نیاز تابع قدرت و هم نیاز صاحب قدرت است. الاغ داستان هم به این مهم نیك واقف است و می‌گوید: «در زمان سلطنت لویی پانزدهم و صدارت دوك دُ بوربُن شخصی از صدر‌اعظم پرسید: «چرا مردمان قابل را در امور دولت دخالت نمی‌دهی و اشخاص بی‌سر و پا و مجهول‌الحال را مدیر ادارات دولتی می‌کنی؟» دوك دُ بوربُن آهی كشید، گفت: «من تو را عاقل می‌دانستم و حسن‌ظنی به مشاعر تو داشتم، حالا فهمیدم كه به خطا رفته بودم. مرد عزیز! من صدارت را به جهت شخص خود می‌كنم، نه برای دولت. خودخواهم نه دولت‌خواه. چون در خود آن لیاقت و استعداد را نمی‌بینم كه از روی استحقاق به مقام منیع صدارت نایل گردم، صدارت را تنزل‌داده، با وضع پست خود برابر می‌نمایم. اشخاص بزرگ و عاقل را اگر شریك خود سازم و دخالت بدهم، كم‌خردی و نادانی خود من ظاهر می‌شود. پس، اشخاص پست ناقابل را بر سر كارها می‌گذارم تا خود بر آنها تفوق داشته باشم.» (خرنامه، ص 161) 
دو- سیاست و قدرت در ایران امروز نیز، همچون گذشته، ناخوش است، و از نارسیسم توأم با مازوخیسم و سادمازوخیسم رنج می‌برد. حال جامعه و مردمان نیزچندان مساعد نیست و كماكان بسیاری اسیر عقده حقارت و خودكم‌بینی (یا سندرم ایمپاستر) و تخرخر (خود را به نادانی و خریت زدن و تظاهر احمقانه‌ كردن، مضحكه‌كردن خود در جمع‌های خصوصی، لودگی، مسخرگی و جوك‌گویی، و یا حتی، تخم‌مرغ به مقعدكردن برای تخم‌كردن در حضور شاه قاجار) هستند. در میان این دو گروه، گروه سومی را می‌توان برجسته كرد كه با فسونی كه جادوگر ذات‌شان به‌آنها آموخته، از تملق و تخرخر، هم به‌مثابه تاكتیك (و تكنیك) و هم به‌مثابه استراتژی بهره می‌برند تا همواره ابژه میل و لذت و اراده قدرتِ حاكم باقی بمانند. شاردن، سیاح معروف فرانسوی در مورد این گروه می‌نویسد: شاه‌عباس در مجلس ضیافتی كه درباریان و بزرگان حضور داشتند، به خدمتكاران خود دستور داد سرقلیان‌ها را به‌جای تنباكو از سرگین خشك اسب پر ساخته و به دست هر كدام قلیانی بدهند. پس از آنكه درباریان مشغول پك‌زدن به قلیان‌ها شدند، شاه‌عباس به آنها گفت: این تنباكو را حاكم همدان برای من فرستاده است و گفته كه از بهترین تنباكوهاست و خوب‌تر از آن در هیچ‌جا پیدا نمی‌شود. همگی با لحنی چاپلوسانه جواب دادند: شاهنشاها! این تنباكو فوق‌العاده خوب است و درجهان بهتر از آن پیدا نمی‌شود (شاردن، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، تهران، توس: 1372، ج2، صص709-710) . به بیان دیگر، حكایت اینان همچون حكایت پولونیوسِ داستان هملت است كه چون پادشاه از او می‌پرسد: آیا می‌توانی در آن سوی، ابری را ببینی كه به شكل یك شتر است؟ پاسخ می‌دهد: بله؛ به ‌راستی كه به شكل یك شتر است. پادشاه می‌گوید: چنین می‌پندارم كه بیشتر شبیه یك راسو است. پولونیوس‌: آری؛ شبیه راسو است. یا شبیه یك نهنگ؟ بسیار به یك نهنگ می‌ماند. در واقع، این دلشدگان ره قدرت و منفعت، این ره نه به خود می‌پویند، در پس آینه قدرت متملق‌صفتش داشته‌اند، آن‌چه خواستِ قدرت خواست می‌كنند و می‌گویند  اگرچه همواره، به قول آن شاعر، در این اندیشه هستند كه به دلداری و چاپلوسی و فن، قدرت را سوی خانه خویشتن بكشند. یك مثل یونانی می‌گوید: «بین حیوانات اهلی و رام‌شده از همه خطرناك‌تر مرد چاپلوس است.» 
سه- اما همان عامل قدرت‌آفرین، قدرت‌برانداز هم هست. تملق همان سم شیرین یا شكر تلخ است. تملق همان كنیز مهوش و فریبای رذائل است. تملق، اگرچه همواره در نظام‌های مطلقه هم‌چون نهادی مهم و موثر در سامان و ساختار قدرت عمل می‌كند، اما تاریخ به‌ما می‌گوید كه تملق ناقوس مرگ قدرت‌های تملق‌پسند/طلب را نیز به صدا درمی‌آورد. به بیان دیگر، تملق چون به اوج رسد، فصل شورش‌ها و جنبش‌ها و انقلاب‌ها فرامی‌رسد. چنان‌كه تاریخ‌نویسان در مورد تاریخ دربار در فرانسه می‌نویسند، اوج فراگیری تملق در سده‌ای بوده است كه به انقلاب منجر شد، و اوج فراگیری تملق در دربار شاهان ایران، در دورانی بود كه به قتل سیاسی ناصرالدین‌شاه ختم گردید. به‌گفته بزرگی، القاب دروغ مردم را طاغی كند و هوس خام در دماغ آنان پزد تا بر دیگران جور و ستم روا دارند، و همین هوس خام است كه آنان را سوی دام مرگ می‌كشاند. سعدی، در باب هشتم گلستان (ص۱۷۵) آدمیان را از خطر گرفتارشدن در دام چاپلوسانی كه به انگیزه طمع و نفع‌طلبی، زبان به مدح دیگران می‌گشایند، بر حذر می‌دارد و افراد نادانی را كه فریفته چرب‌زبانی متملقان می‌شوند، به لاشه گوسفند ذبح‌شده‌ای تشبیه می‌كند كه بر اثر دمیدن باد در آن، فربه به‌نظر می‌رسد، غافل از اینكه این فربه‌سازی به منظور آن صورت می‌گیرد كه پوست حیوان آسان‌تر كنده شود: «فریب دشمن مخور و غرورِ (= فریب) مداح مخر كه این دام زرق (= ریاكاری، ظاهرسازی) نهاده است و آن دامن طمع گشاده. احمق را ستایش خوش آید، چو لاشه كه در كعبش (=استخوان پا) دمی، فربه نماید!» شاید زمان آن فرارسیده كه اربابان قدرت از این گفته سعدی كه «ستایش‌سرایان نه یار تواند / نكوهش‌كنان دوستدار تواند« پند گیرند نه ملال، و بیش از این غرّه به گفتار مادح طماع كه دام مكر نهاده از برای صید نصیب، مباشند. شاید زمان آن فرارسیده كه متوجه شوند هر كس آنان را تملق می‌گوید، در نهایت بدانان خیانت می‌كند (وگر روزی مرادش بر نیاری / دو صد چندان ز عیبت برشمارد. عطار)، یا به بیان افلاطون، كسی‌كه در ایام موافقت و خوشی آنان را ثنا گوید به آن‌چه در آنان نیست، در روز ناسازی و افتراق هم از دروغ و بهتان در حق آنان دریغ نخواهد داشت. اما چون می‌دانم كه این «طلب» بیشتر «آرزو» را رنگ واقعیت بخشیدن است و كماكان در عرصه سیاست و قدرت ما «زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد»، شاید بتوان با جایگزینی طرخان‌ها و طلخك‌ها - كه از این استعداد برخوردارند تا با شوخ‌چشمی و شوخ‌زبانی خویش پلشتی‌ها و زشتی‌ها و درشتی‌های صاحبان قدرت را از پرده برون اندازند، به‌گونه‌ای كه چندان به تریج قبای اربابان قدرت برنخورد - به‌جای تملق‌گویان درباری، مرهم و دارویی تسكین‌بخش (و نه شفابخش) بر ناخوشی دیرینه سیاست و قدرت در ایران گذارد. 


 

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.