ایده‌هایی كه میوه‌های سیاه می‌دهند!

ایده‌هایی كه میوه‌های سیاه می‌دهند!

خصوصا مهرجویی كه اثر جاودانه‌اش «گاو»، همان ابتدا مورد تقدیر رهبر انقلاب، آیت‌الله خمینی هم قرار گرفت. مهرجویی با نخستین فیلمش پس از انقلاب، با دستگاه فرهنگی آن زمان به مشكل برخورده بود.فیلم «مدرسه‌ای كه می‌رفتیم»، توقیف شده بود و او ناچار، افسرده و غمگین راه غربت در پیش گرفته بود و رفته بود!

دنیای قلم - مهرداد حجتی: سال ۱۴۰۲ برای اهل فرهنگ با مرگ كیومرث پوراحمد در ۱۶ فروردین آغاز شده بود. خبرش همه را شگفت‌زده كرده بود. خصوصا وقتی شنیده شد پیكر بی‌جانش را حلق‌آویز در خانه‌اش در شمال پیدا كرده‌اند.سال كه به نیمه رسید در ۲۲ مهر هم خبر قتل فجیع و دلخراش مهرجویی همه را بهت‌زده كرد!جسد او را دخترش، غرق در خون در خانه پیدا كرده بود.

جسد مادرش وحیده محمدی‌فر را هم قدری آن طرف‌تر یافته بود!سالی كه با مرگ یك فیلمساز آغاز شده بود در نیمه به اوج رسیده بود! مهرجویی با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود.سینما چرا به چنین وضعی رسیده بود؟همان روزها، پس از مرگ پوراحمد در یادداشتی با عنوان «زمانه‌ای كه می‌كشد»، نوشتم: «این زمانه است كه می‌كشد.چه در رختخواب و چه آویخته از طنابی متصل به سقف، فرقی نمی‌كند.این زمانه است كه جان به لب می‌كند.وقتی افقی در پیش رو نباشد...» لابد نبود.افق مهم است.چشم‌اندازی از آینده.وقتی نبود همه ‌چیز تیره می‌شود. مثل پنجره‌ای كه رو به دیوار گشوده می‌شود! تكان‌دهنده است! علیرضا داوودنژاد پس از مرگ مهرجویی نوشته بود: «فقط توی سینمای بی‌صاحبی مثل سینمای ایران ممكنه از این چیزا ببینی... عباس كیارستمی، اون نخبه بی‌همتا مُرد... چه‌ جوری؟ قصور پزشكی... كیومرث پوراحمد، اون هنرمند نازنین و مردمی مُرد... چه‌ جوری؟

حلق‌آویز با دست و پای شكسته... داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی‌فر مُردند... چه‌ جوری؟ كاردآجین با گلوهای بریده... سینما رسما بی‌صاحب مونده و هیچ سازمان و نهادی نداره كه دلسوز سینما و دانایی سینمایی این سرزمین باشه و ازش مواظبت كنه، اما تا دلت بخواد دشمن داره؛ دشمنای دانا و دوستان نادون...» 
به راستی این همه یأس از كجا آمده بود؟ باید به گذشته بازگشت. به دهه‌های ۴۰، ۵۰ و مرور تاریخ تا به امروز.این‌گونه می‌توان فهمید كه مشكل در كجاست.چرا در دهه ۴۰ و ۵۰ سینماگرانی همچون داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، امیر نادری، هژیر داریوش، ابراهیم گلستان، بهرام بیضایی، كامران شیردل، آربی آوانسیان، بهمن فرمان‌آرا، سهراب شهیدثالث، علی حاتمی، خسرو سینایی، فرخ غفاری، پرویز كیمیاوی، مسعود كیمیایی و عباس كیارستمی می‌توانستند فیلم‌های دلخواه خود را بسازند حتی در آنها تصویری تیره از جامعه آن روزگار را نشان دهند.فیلم‌های‌شان به جشنواره‌های معتبر فرستاده شود و در جشن هنر شیراز و جشنواره جهانی فیلم تهران به نمایش در‌آید و مورد استقبال هم قرار گیرد و درباره‌شان مقالاتی هم منتشر شود، اما در طول چهار دهه پس از انقلاب، همان‌ها بارها و بارها دچار مشكل شوند؟!

خصوصا مهرجویی كه اثر جاودانه‌اش «گاو»، همان ابتدا مورد تقدیر رهبر انقلاب، آیت‌الله خمینی هم قرار گرفت. مهرجویی با نخستین فیلمش پس از انقلاب، با دستگاه فرهنگی آن زمان به مشكل برخورده بود.فیلم «مدرسه‌ای كه می‌رفتیم»، توقیف شده بود و او ناچار، افسرده و غمگین راه غربت در پیش گرفته بود و رفته بود! همان‌طور كه پس از او «دكتر غلامحسین ساعدی» هم برای همیشه رفته بود. انقلابی كه قرار بود امكان تازه فراهم كند، برای آنها فضا بسته شده بود! عجیب بود! بعد هم كه «انقلاب فرهنگی» شده بود و سال‌هایی كه به تصفیه و گزینش گذشته بود.فضایی سراسر دلهره كه از درون آن بسیاری از محرومیت‌ها پدید آمده بود. نامه‌های «مخملباف» و «آوینی» هم در همان سال‌ها نوشته شده بود.داریوش مهرجویی كه پس از چند سال دوری با «اجاره‌نشین‌ها» به سینما بازگشته بود و علی حاتمی كه با «حاجی واشنگتن» توجه‌ها را جلب كرده بود.حالا هر دو، مورد غضب دو انقلابی قرار گرفته بودند. در همان سال‌ها، توقیف فیلم امری رایج شده بود.

ممنوعیت ویدیو و توقیف «ویدیو كلوب»ها، فضا را حتی برای علاقه‌مندان به سینما، بسته‌تر هم كرده بود.فیلم‌های خارجی روز هم، كلا اكرانش ممنوع شده بود.درها به كلی بسته شده بود.به سینماگران، در بنیاد فارابی گفته می‌شد كه چه فیلمی با چه رویكردی بسازند!سینما «هدایتی-حمایتی» شده بود.ریل‌گذاری از همانجا آغاز شده بود. «محمد بهشتی»، معمار سینمای انقلاب شده بود. «فخرالدین انوار»، معاون وزیر ارشاد هم كه بسیاری از نگاتیوهای فیلم‌های قدیمی را در انباری متروكه از دسترس خارج كرده بود، برخی نگاتیوها را هم سوزانده بود. «بهرام بیضایی» كه «مرگ یزدگرد»ش همان اوایل انقلاب توقیف شده بود، «باشو غریبه كوچك»‌اش هم توقیف شده بود. فیلم، شش سال بعد، پس از اكران «شاید وقتی دیگر» اجازه اكران یافته بود.خودش در جمع گروهی از منتقدان گفته بود: «دیگر فیلمسازی داشت از یادم می‌رفت! بارها و بارها، فیلمنامه «شاید وقتی دیگر» كه هیچ پیچیدگی هم نداشت را به دستور بنیاد سینمایی فارابی بازنویسی كردم، بیش از بیست بار تا اینكه پروانه ساخت را صادر كنند.پس از تولید هم بارها و بارها به صحنه‌هایی از فیلم ایراد گرفتند و من ناچار آن صحنه‌ها را چندباره تدوین كردم.آنها مرا به مرز جنون رساندند تا بالاخره اجازه اكران دادند.» 
امیر نادری هم كه فیلم «تنگسیر»ش توسط جهادگران «جهادسازندگی» در سال‌های ۵۸ و ۵۹ بارها در روستاها نمایش داده شده بود و «سازدهنی»‌اش بارها از تلویزیون انقلاب پخش شده بود،پس از توقیف فیلم «آب، باد، خاك» از كشور رفته بود.رفتن او نخستین اتفاق تلخ برای سینما شده بود.كسی كه تازه «دونده» را ساخته بود و موجی از اشتیاق در میان علاقه‌مندان پدید آورده بود.آن سال‌ها، البته سال‌های پدیداری استعدادی همچون «مخملباف» هم بود.پدیده‌ای كه از درون امواج انقلاب سربركرده بود و حالا تبدیل به نماد سینمای انقلاب شده بود.همان كه با سینمای دیگران هم كار داشت! با مهرجویی یا علی حاتمی! با خیلی‌ها مشكل داشت.نامه می‌نوشت.تهدید می‌كرد و حتی سالن سینما را در هم می‌ریخت!پدیده عجیبی بود.مدعی بسیاری چیزها بود. داستان‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی. دستورالعمل فیلمنامه‌نویسی هم نوشته بود! مریدانی هم داشت.خودش در فیلم مستند «گنگ خوابدیده» گفته بود كه تا اوایل انقلاب، وقتی از كنار مغازه كاست‌فروشی كه از آن صدای موسیقی می‌آمده، عبور می‌كرده، گوش‌هایش را می‌گرفته تا صدای موسیقی را نشنود! چریك هم بود.به یك پاسبان با چاقو حمله كرده بود و بعد هم تیر خورده بود و به زندان افتاده بود. سال‌های پنجاه.همان زندان، پس از انقلاب او را به جایگاهی رسانده بود.با محمدعلی رجایی در زندان، هم‌بند شده بود.نخست‌وزیر دولت بنی‌صدر و رییس‌جمهور پس از او.مخملباف هم در «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» به جایگاهی رسیده بود.قصد او، استفاده از سینما برای تبلیغ دین بود.به گفته خودش «ارزش‌های دینی و انقلابی». معتقد بود فیلمسازان پیش از انقلاب، حتی همان فیلمسازان موج نو، اصلاح‌ناپذیرند و بهتر است «انقلاب» سینمای تراز خود را پدید آورد.به همین خاطر هم گروهی تازه گرد خود جمع كرده بود تا از آنها هنرمند اسلامی وفادار به انقلاب بسازد.خودش كه دانش این كار را نداشت.اما استعداد غریبی داشت.خودآموز همه كارها را از دست این و آن آموخته بود و با امكانات دولتی، مسیر خود را پیش برده بود.چند سال بعد از درون همان «ایده»، سینمای «جنگ» یا همان «دفاع مقدس» شكل گرفته بود. «ابراهیم حاتمی‌كیا» مولود چنین ایده‌ای بود. «دیده‌بان»، «مهاجر» و «آژانس شیشه‌ای» كه مانیفست آن سینما بود! مانیفست یك نسل كه تازه سربركرده بود. 
سینما اما به تنوع نیاز داشت.به تكثر.اتفاقی كه قرار بود دو دهه پس از انقلاب در ۷۶ رخ دهد.دوم خرداد و سینما موج نوی دوم كه می‌توانست نوید روزهای بهتر دهد.روزهایی كه دیگر از آن همه محدودیت خبری نباشد و فیلمسازان هر یك به سلیقه خود، سررشته كار را خود در دست داشته باشند.سیف‌الله داد در مقام مسوول سینمای دولت اصلاحات، بسیاری از محدودیت‌ها را برداشته بود.او فضا را برای همه سلیقه‌ها و عقیده‌ها باز كرده بود تا سینما پس از سال‌ها نفس بكشد.در همان سال‌هاست كه انبوهی فیلم، روانه پرده سینماها شد.تقوایی پس از سال‌ها فیلم ساخت.بیضایی فیلم ساخت.مهرجویی و كیمیایی فعال‌تر از گذشته، فیلم‌هایی با مضامین تازه ساختند.مضمون سیاسی به سینما راه یافت.حتی مضمون عقیدتی، نظیر آنچه سیروس الوند در «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» ساخت یا بهمن فرمان‌آرا در «خانه‌ای روی آب». البته در «بوی كافور، عطر یاس» هم بود. تقوایی هم در «كاغذ بی‌خط» پرسش‌هایی را طرح كرده بود.كیمیایی هم در «اعتراض» یا «فریاد». اسم‌ها هم همه معنادار شده بود. حتی فیلمی كه چندان معنا نداشت! مثل «دست‌های آلوده» از سیروس الوند. عنوانی برگرفته از كتاب «ژان پل سارتر»، كتابی مهم كه پس از جنگ جهانی نوشته بود و بسیاری توجه‌ها را جلب كرده بود. الوند اما فیلمی درباره «سرقت» و یك باند تبهكار ساخته بود!در همان سال‌ها ماجرای دخالت «سعید امامی» در سینما هم افشا شده بود.ماجرایی كه در سال‌های پیش از اصلاحات رخ داده بود و حالا در مطبوعات دوم خردادی فاش شده بود. او كه به عنوان متهم ردیف اول «قتل‌های زنجیره‌ای» دستگیر شده بود، حالا متهم به دخالت در سینما هم شده بود! ماجرای قرار او با چند كارگردان سرشناس در یك هتل معروف در شمال تهران و پیشنهاد تولید فیلم با مضامین مورد نظر! در آن روزها نام «كیمیایی» به میان آمده بود و او در گفت‌وگویی با من كه در روزنامه «نوروز» منتشر شده بود به این موضوع واكنش نشان داده بود.همان واكنشی كه تیتر آن گفت‌وگو شده بود: «سعید امامی، حیطه آتش است!» كیمیایی البته كه تكذیب نكرده بود. او حتی نام بیضایی را هم به میان آورده بود! كه موجب خشم بیضایی شده بود.چند سال بعد اما، «احمدی‌نژاد» همه دستاوردهای «دوم خرداد» را نابود كرده بود.همان‌طور كه حوزه كتاب و نشر دچار مشكل شده بود،مطبوعات هم به محاق برده شده بود و سینما از ادامه راه بازمانده بود.تئاتر، موسیقی و تجسمی هم یك به یك دچار چالش شده بود.اوضاع بار دیگر در هم ریخته بود. انقلابیونی تازه از درون یك گسل ظهور كرده بود. «نوانقلابیونی» كه با پرچمی تازه شعارهایی در جهت محدودیت سر داده بود.مخالفت با هر آنچه پیش از آن در دولت «خاتمی» آزاد شده بود! فیلم «اصغر فرهادی»، «جدایی نادر از سیمین» در میانه فیلمبرداری توسط جواد شمقدری توقیف شده بود. «خانه پدری» كیانوش عیاری و «قصه‌ها»ی رخشان بنی‌اعتماد توقیف شده بود. موج توقیف بار دیگر گریبان سینما را گرفته بود و بعدها همان‌ها به دولت «رییسی» هم رسیده بود و وضع از آنچه بود وخیم‌تر شده بود. سینما در كل دچار «انحطاط» شده بود. «فسیل» در همین دوران از پرده سینما سر درآورده بود و فیلم‌های مهم یكی پس از دیگری توقیف شده بود. «برادران لیلا» از سعید روستایی از اكران بازمانده بود و عوامل اصلی‌اش از دادگاه حكم گرفته بود! یا فیلم‌های بسیار دیگر كه یك به یك پس از توقیف سر از پلتفرم‌های اینترنتی درآورده بودند تا لااقل در آنجا مجال دیده شدن یافته باشند. 
با نگاه به همه این سال‌ها می‌توان فهمید، چه بر سر سینما آمده است.سینماگران برجسته  دهه چهل و پنجاه  سال‌ها بعد هر یك به‌گونه‌ای دچار مشكل شده و از ادامه راه بازمانده بودند.امیر نادری، پرویز كیمیاوی و بهرام بیضایی برای همیشه جلای وطن كردند. سهراب شهیدثالث هرگز به كشور بازنگشت. عباس كیارستمی از دوره‌ای به بعد هیچ‌گاه فیلم‌هایش اكران نشد.ناصر تقوایی كه در بازه زمانی كمتر از ده سال در زمان شاه، سه فیلم بلند، ده‌ها فیلم كوتاه و یك سریال پربیننده ساخت، در طول ۴۵ سال پس از انقلاب فقط اجازه ساخت سه فیلم را پیدا كرد! مخملبافی كه خود آغازگر موج انقلابیگری در سینما بود، سر از غرب درآورد و حالا در لباس اپوزیسیون منتقد وضع موجود است!عیاری پس از ناامیدی از رفع توقیف فیلم‌هایش، ناچار به سینمای گیشه‌پسند روی آورده است و «ویلای ساحلی» می‌سازد.جشنواره فجر هم كه دو سالی است توسط بسیاری از سینماگران نادیده گرفته می‌شود!وزارت ارشاد هم از سر لج، تهیه‌كننده سریال جنجالی «گاندو» را دبیر جشنواره می‌كند.اوضاع به جای بهتر شدن، روز به روز به سوی بدتر شدن پیش می‌رود تا جایی كه سبد سینمای ایران از آثار ارزشمند به كلی خالی می‌شود. جشنواره ۱۴۰۲ بی‌رمق‌تر از هر دوره‌ای برگزار شده و بهروز افخمی بهترین كارگردان این دوره می‌شود.در حالی كه یك روز مانده به پایان جشنواره فقط چند ثانیه از مهرجویی یاد می‌شود! از مهم‌ترین فیلمساز تاریخ سینمای ایران، جز آن كلیپ بی‌كیفیت چند ثانیه‌ای هیچ یادی نشده بود.پروژه حذف سینماگران دگراندیش، چهار دهه پس از حركت اولیه مخملباف در ابتدای انقلاب، حالا به‌ جایی رسیده بود! آن ایده خطرناك هیچ‌گاه نمرده بود...

 

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.