دنیای قلم - اسدالله امرایی: رمان «پیانیست پیكادِلی» نوشته واسینی اعرج با ترجمه سیدحمیدرضا مهاجرانی در انتشارات مروارید منتشر شده است. «پیكادِلی نام سالن تئاتری در بیروت است كه بخشی از هویت این شهر در دوره تجدد به شمار میرود، این سالن در حال نابودی است تا آنكه یك بانوی استاد دانشگاه و فرزندش تصمیم به احیای آن میگیرند.
این تصمیم، دشواریها و رنجهایی را فراپیش آنان قرار میدهد.» رمان پیانیست پیكادلی نوشته واسینی اعرج، نویسنده الجزایری ساكن پاریس و استاد زبان عربی در دانشگاه پاریس شرح داستانی این ماجراست. پیانیست پیكادلی روایتی است از تلاشی هنری در دل تاریكی جنگهای داخلی لبنان كه میكوشد بهرغم چهره عبوس ویرانی و جنگ جنبههای انسانی زندگی را به رخ بكشد و بدون غلتیدن به دامان رمانتیسیسم رهگشای جان اهل هنر و ادبیات باشد. داستان پیكادلی بیروت داستان زدودنِ خاكستر خاموشی از رخسار هنر است و میعاد با نمادِ روبهفراموشی یك شهر زیبا كه روزی روزگاری عروس شهرهای خاورمیانه بود. واسینی اعرج رماننویس، داستاننویس و استاد دانشگاه الجزایری است. در دانشگاه الجزیره درس خواند و ادامه تحصیلات تكمیلیاش را در دانشگاه دمشق پی گرفت. پس از پایان تحصیلات، به الجزایر بازگشت و در دانشگاه الجزیره به تدریس پرداخت. با وقوع جنگ داخلی در الجزایر مجبور به ترك كشور شد. به فرانسه رفت و به عضویت هیات علمی دانشگاه پاریس سومسوربن جدید درآمد و در آنجا به تدریس ادبیات عرب پرداخت. تا به حال بیش از دوازده عنوان كتاب از این نویسنده منتشر شده است.
رمانهای او اغلب به تاریخ پرآشوب زادگاهش الجزایر میپردازد. برخی كتابهایش را خودش به فرانسه ترجمه كرده است. سیدحمیدرضا مهاجرانی پیشتر كتاب «الهه سایهها» از همین نویسنده را در نشر ثالث منتشر كرده بود. الهه سایهها ماجرای بازماندهای از میان بازماندگان خاندان جناب «میگل د سروانتس» است كه جستوجوگری جدّ بزرگش را پیشه كرده و پا به آستانههای جهانی میگذارد كه از دل هزارهها سربرآورده است. در این رمان با یك ماجرای جذاب و پرطراوتی روبهرو میشویم، در بحبوحه جنگ، روابط بین روسای قبایل، ماجراهای بزرگ و مرگ خانواده و خلاصه دشمنیها و دوستیهای بشر یكی از بازماندگان خاندان سروانتس به صورت یك كنجكاوی برای یافتن یك فرد گمشده شروع میشود. حال پسر میگل د سروانتس در پی پدرش است و ماجراهای بزرگی را كه به دنبال جستوجو میآید، روایت میكند. در این رمان، دو داستان به موازات هم پیش میروند. یكی از این داستانها، داستان زندگی خانواده سروانتس است و دیگری قصه موجودی از سرزمینهای دیگر است. در داستان دوم، موجودی كه مراقبهگر جنگل است وارد بافت داستان میشود. او با كمك خانواده سروانتس تلاش میكند تا بازیهایی را كه بیشتر به دیوانگی شباهت دارند، انجام دهد.