نامه‌ای که طناب دار را برید

نامه‌ای که طناب دار را برید

مردی که به جرم تجاوز، آدم ربایی و سرقت با سلاح سرد از زنان مسافر در یک قدمی چوبه دار قرار داشت با نامه‌ی یکی از شاکیان حکم اعدامش متوقف شد.

دنیای قلم - شامگاه سنگینی از تابستان ۱۳۹۴ بود. زن جوان، هراسان و گریان، خود را به اداره پلیس رساند. دستانش می‌لرزید و صدایش می‌گرفت. گفت: «در راه بازگشت از محل کارم در شهریار بودم که راننده پرایدی با زنی در صندلی کنارش مرا سوار کرد. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که مسیر را تغییر داد و به جایی خلوت رفت. چاقویی را روبه‌رویم گرفت، النگو و انگشتر و دستبندم را گرفتند و کارت بانکی‌ام را خالی کردند. التماس کردم و بالاخره مرا در جاده‌ای رها کردند.»

پلیس هنوز در حال بررسی گفته‌های او بود که شکایت دیگری رسید؛ این بار زنی دیگر، با چهره‌ای کبود از ترس و شرم. روایت او تلخ‌تر بود: راننده‌ای که در پوشش مسافرکش، پس از سوار کردنش، به بهانه پیاده کردن دو مسافر دیگر، تنها مانده و در جایی خلوت او را با چاقو تهدید کرده، به او تجاوز کرده و سپس اموالش را ربوده بود.

در روزهای بعد، شمار شاکیان بالا رفت. هفت زن جوان از راننده‌ای سخن می‌گفتند که با پرایدی سرقتی، آنها را ربوده، تهدید کرده و اموالشان را برده بود. مأموران با ردیابی و عملیات مخفیانه، بالاخره مرد ۲۷ ساله‌ای به نام ناصر را به همراه زنی به نام نسرین—که خود را همسر صیغه‌ای او معرفی می‌کرد—دستگیر کردند.

ناصر در بازجویی‌ها به سرقت و آزار زنان اعتراف کرد و گفت تنها در یک مورد به عنف تجاوز کرده است. با پایان تحقیقات، قاضی او را به اعدام، شلاق، و سال‌ها زندان محکوم کرد و نسرین نیز به حبس طولانی و شلاق محکوم شد. حکم در دیوان عالی کشور تأیید شد و ناصر در صف اعدام قرار گرفت.

اما درست در آستانه اجرای حکم، اتفاقی غیرمنتظره افتاد. یکی از شاکیان که مدعی تجاوز شده بود، نامه‌ای به دیوان عالی کشور فرستاد. در نامه نوشته بود که دچار اشتباه شده و تجاوزی در کار نبوده است. همین یک جمله، همه‌چیز را تغییر داد. قضات دیوان پس از بررسی، حکم اعدام را نقض کردند و پرونده را دوباره به دادگاه کیفری استان فرستادند.

ناصر که حالا از سایه مرگ فاصله گرفته بود، در جلسه دادگاه گفت:

«من از اول هم گفته بودم که تجاوزی نکرده‌ام. فقط به خاطر فشارهای روحی اعتراف کردم. شیشه مصرف کرده بودم، در حال خودم نبودم... اما هرگز به کسی دست نزدم.»

دادگاه پس از شنیدن دفاعیات، وارد شور شد تا درباره‌ی سرنوشت مردی تصمیم بگیرد که یک قدم با مرگ فاصله داشت — اما سرنوشتش با یک نامه، ورق خورد.

 

 

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.