شاه و سردارسپه تاجی برای رضاخان

شاه و سردارسپه تاجی برای رضاخان

آنچه من تصور می‌كنم، این است كه ایران را با دیكتاتور باید نجات داد. به مشت مدتی بیدار كرد، به زور صاحب معارف كرد.

دنیای قلم - مرتضی میرحسینی: رضاخان، حتی پیش از آن نیز عملا با ریاست دولت، بر كشور حكومت می‌كرد و بود و نبود شاه قاجار تاثیری بر شیوه اداره كشور نداشت تا جایی كه به احمدشاه برمی‌گشت نه اعتبار و آبروی چندانی برایش باقی مانده بود و نه كسی به حرف‌هایش گوش می‌كرد. خودش هم آدم سلطنت نبود و توان ایفای نقشی جز بازنده را نداشت.

اما خب، از مدتی قبل بسیاری از مردان سیاست ایران به این نتیجه رسیده بودند كه بهتر است دیگر قاجارها نباشند. حتی به نظر برخی از آنان برای جبران عقب‌ماندگی‌های گذشته و نوسازی كشور، احیای - موقت - دیكتاتوری و برقراری نظم و ثبات، ولو با مشت و لگد ضروری بود. چنانكه ابوالحسن حكیم به محمود افشار نوشت: «آنچه من تصور می‌كنم، این است كه ایران را با دیكتاتور باید نجات داد. به مشت مدتی بیدار كرد، به زور صاحب معارف كرد... به زور راه ساخت، به زور گردن شكسته و گردن‌كلفت‌ها را در سر جاده‌ها مجبور به شكستن سنگ كرد و راه‌ها را تسطیح كرد، به زور هوانورد آورد، به زور كارخانه نخ‌سازی ایجاد كرد، به زور معادن نفط (نفت) را هر طور است به موقع استفاده گذاشت. آن ‌وقت وقتی كه رعیت به زور زمین را به اصول جدید شخم كرد خودش ارزش آن را فهمیده، خودش به زور آزادی خواسته، دیگر عقب طرارها نمی‌رود.» حامیان رضاخان، از اواخر سال 1302، ابتدا برای تغییر نظام سیاسی، از پادشاهی مشروطه به جمهوری تلاش كردند. كارشان پیش نرفت و شكست خوردند. كمی عقب نشستند و بعد به مسیر دیگری برای رسیدن به هدف‌شان فكر كردند. آن زمان در اكثریت بودند و جز دولت، مجلس و قوای نظامی را نیز دردست داشتند. مخالفان رضاخان، گاهی صدا به اعتراض بلند می‌كردند و دست به ضدحمله می‌زدند، اما در سیر كلی جریان حوادث، همه ‌چیز، گام به گام به نفع اكثریت پیش می‌رفت. بعد از ناكامی در تغییر نظام سیاسی و حواشی پس از آن، رضاخان دولت تازه‌ای تشكیل داد، همدلی جمعی از علمای بزرگ زمانه را كسب كرد و قدرت شیخ خزعل را - كه سایه‌اش در جنوب زیادی سنگین شده بود -  فروشكست.

روابطش را هم با شوروی و هم با انگلیسی‌ها تقویت كرد و به آنان اطمینان داد كه بهترین گزینه برای حكومت بر ایران است. البته انگلیسی‌ها از مدتی پیش انتخابش كرده بودند و او را به دیگر چهره‌های اصلی سیاست ایران ترجیح می‌دادند. سفارت شوروی نیز به مرور به همین نتیجه رسید. به قول كاتوزیان: «شوروی او را رهبر مترقی نوسازی‌كننده‌ای می‌دید كه به همین دلیل امكان نداشت با انگلیسی‌ها باشد، نشان به آن نشان كه بساط شیخ خزعل را برچیده بود.» خلاصه‌اش اینكه از اوایل سال 1304 زمینه برای تغییر مهیا شده بود. خود رضاخان نیز مصمم به تصاحب همه‌ چیز بود و چند بار، در جمع خواص سیاست كشور گفت دیگر نمی‌تواند با شاه و ولیعهد همكاری كند و باید راهی برای بركناری آنان پیدا كرد.

شماری از اهالی سیاست، عزل شاه از مقامش را تصمیم درستی نمی‌دیدند و در این یك مورد با رضاخان هم‌نظر نبودند. اما او و حامیانش همه آنچه از دست‌شان برمی‌آمد به كار بستند و تصمیم‌گیری برای خلع قاجارها را به صحن مجلس شورای ملی بردند و نقشه خود را باوجود مخالفت برخی نمایندگان به اجرا گذاشتند. مجلسی‌ها نیز آبان آن سال در چنین روزی رای به بركناری سلسله قاجار از پادشاهی دادند و اداره امور كشور را به حكومت موقتی به ریاست رضاخان سردارسپه سپردند. چندی بعد هم تاج پادشاهی را به او تقدیم كردند. ناگفته نماند كه مردم - به معنی عام آن - كاره‌ای نبودند و نقشی در این جابه‌جایی ایفا نكردند. درباره مردم آن روزگار می‌شود گفت نه كسی برای رفتن قاجارها به سوگ نشست و نه كسی دلش برای احمدشاه - كه مدت‌ها بود دیگر در ایران زندگی نمی‌كرد - تنگ شد.

اما شواهدی هست كه نشان می‌دهد جامعه آن روز ایران، تصمیم به تغییر سلطنت را نپسندید. كاتوزیان می‌نویسد: «در انتخابات مجلس ششم، تنها انتخابات تهران آزاد بود و حتی یك نماینده از میان كسانی كه به تغییر سلطنت رای داده بودند، انتخاب نشد - حتی سلیمان‌میرزا كه از دیرباز محبوب رای‌دهندگان تهرانی بود. در عوض گروهی رای آوردند مثل مدرس و مصدق و تقی‌زاده كه رسما با آن مخالفت كرده بودند و گروه دیگری مانند مستوفی و مشیر و موتمن كه مردم می‌دانستند با آن مخالف بوده‌اند.»

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.