به چالش كشیدن واقعیت‌ موجود

به چالش كشیدن واقعیت‌ موجود

سال ۱۸۹۴ آلفرد دریفوس در فرانسه به جاسوسی و خیانت به كشور متهم شد كه در نهایت او را به حبس ابد محكوم كردند كه ۵ سال از آن را در جزیره شیطان گذراند

دنیای قلم -  روح‌الله سپندارند: زیستن در جامعه تحت حاكمیت‌های سیاسی همواره فراز و نشیب‌هایی به همراه دارد كه گاه آدمی را از آسیب‌های شر به دور می‌كند و گاه خود، باعث شری مضاعف بر بدنه جامعه می‌شود تا اساسا این سوال را در انسان برانگیزد كه چرا باید به مناسبات آن جامعه تن دهد وقتی قرار است به او آسیب وارد شود و زندگی‌اش از حداقل‌های رضایت‌مندی فاصله‌ای معنادار بگیرد.


این گزاره در همه جای دنیا، چالشی است كه احتمالا نظریه‌پردازان قرارداد اجتماعی با نگاه به آن، به تئوریزه كردن مناسبات اجتماعی و سیاسی پرداخته‌اند. با این حال در دنیای امروز، انسان ناگزیر از زیستن در جامعه می‌تواند مناسبات نادرست را به چالش بكشد و دست‌كم آنچه را تحت عنوان واقعیت موجود به او تحمیل می‌شود زیر سوال ببرد. حتی می‌توان به یكی از جملات محبوب نیچه هم چنگ انداخت كه هیچ واقعیتی وجود ندارد و هر چه هست، تفسیر است.
حالا این مقدمه را برای آن نوشتم كه بگویم ما نیز ممكن است با بعضی از تفاسیر تحت عنوان واقعیت، هم‌داستان نباشیم و روایت حاكم را به چالش بكشیم. در این میان، شاید نقش جریان روشنفكری و گروه‌های مرجع جامعه بیش از دیگران اهمیت پیدا می‌كند. ضمن آنكه به چالش كشیدن یك روایت، ضرورتا به معنای نفی كل یك ساختار نیست. چنین وضعیتی را در پرونده قضایی اخیر دو روزنامه‌نگار یعنی الهه محمدی و نیلوفر حامدی شاهد بودیم كه بنا به یك تفسیر كه یك بخش از دستگاه قضایی آن را ارایه كرده، آنها محكوم شدند و در مقابل بسیاری از جریان‌های حقوقی و روشنفكری دیگر در رسانه‌ها، آن را به چالش كشیدند.


اجازه بدهید برای روشن شدن نقش جریان روشنفكری در چنین مواجهاتی، روایتی تاریخی تحت عنوان ماجرای دریفوس را بازخوانی كنیم. سال ۱۸۹۴ آلفرد دریفوس در فرانسه به جاسوسی و خیانت به كشور متهم شد كه در نهایت او را به حبس ابد محكوم كردند كه ۵ سال از آن را در جزیره شیطان گذراند. بعدها شواهدی از بی‌گناهی او به دست آمد، اما او همچنان در زندان ماند. در چنین وضعیتی بود كه امیل زولا، نویسنده سرشناس فرانسوی، در نامه‌ای سرگشاده با عنوان «من متهم می‌كنم» خطاب به رییس‌جمهوری تاكید كرد: من می‌خواهم دقیقا نشان دهم كه چگونه اشتباه قضایی امكان پیدا كرده است. به گفته او پشت آن درهای بسته دادگاه فقط خیالبافی‌های ماجراجویانه و دروغ سرگرد دوپاتی دوكلام بود.


محاكمه دریفوس فقط بر اساس یك ادعانامه بود كه زولا درباره آن می‌نویسد: «آه! پوچی مطلق این ادعانامه! اینكه انسانی با چنین ادعانامه‌ای محكوم شود، معجزه بیدادگری است... دریفوس چند زبان می‌داند، جرم است! در خانه او هیچ‌گونه مدرك مشكوك پیدا نكرده‌اند، جرم است! آدمی كوشاست و می‌خواهد همه‌ چیز را بداند، جرم است! برنمی‌آشوبد، جرم است! برمی‌آشوبد، جرم است!... الان یك‌سال است كه ژنرال بیو و همچنین ژنرال دو بوادفر و ژنرال گونز می‌دانند كه دریفوس بی‌گناه است، اما این راز وحشتناك را برای خود نگه داشته‌اند.»


امیل زولا در آن زمان به نكته قابل توجهی اشاره می‌كند تا روند محاكمه دریفوس را به چالش بكشد؛ او می‌گوید: «وقتی كه وزیر جنگ یعنی رییس مافوق، در ملأعام، در پاسخ به درخواست‌های نمایندگان ملت، قطعیت حكم صادره درباره موضوع مورد قضاوت را اعلام كرده است، می‌خواهید كه یك دیوان حرب حرف‌های او را تكذیب كند؟ ژنرال بیو با اظهاراتش تكلیف قضات را روشن كرده است... جنایت است كسانی كه فرانسه را شریف و سربلند در راس ملل آزاد و عادل می‌خواهند به ایجاد آشوب در فرانسه متهم كنند.» كاری كه زولا بیش از یك قرن پیش انجام داد همان چیزی است كه شاتله به عنوان وظیفه روشنفكر مطرح می‌كند: مشاهده و آشكارسازی فاصله موجود بین ارزش‌هایی كه «كل جامعه» -یعنی نظام حاكم- آنها را لازم و قطعی شناخته است و تحقق آنها در امور قضایی، اداری و اجتماعی. یعنی نقد واقعیت موجود از طریق گفتار و نوشتار و به نام آزادی.
در واقع مشخصه اصلی روشنفكر آنجایی است كه «نه» می‌گوید و این «نه» در مقابل وضع موجودی است كه از آن رضایت ندارد، وضع موجودی كه زمینه‌ساز ظلم است و به انسان‌ها در آن ستم روا داشته می‌شود. 
ژان پل سارتر در یكی از سخنرانی‌هایش كه در كتاب «در دفاع از روشنفكران» با ترجمه رضا سیدحسینی به فارسی ترجمه شده، به یك نكته مهم درباره این «نه» اشاره می‌كند: روشنفكر قلابی مثل روشنفكر واقعی «نه» نمی‌گوید، بلكه «نه، ولی...» یا «می‌دانم، اما...» را رواج می‌دهد. در چنین شرایطی نیروهای ستم، بدون هیچ زحمتی می‌توانند با دستیاری روشنفكر قلابی، گروه‌های تحت ستم را با نشان دادن سراب اصلاحات، از عصیان و شورش دور كنند.
به گفته سارتر، «روشنفكران واقعی درك می‌كنند كه اصلاح‌طلبی مقوله‌ای است كه امتیاز دوگانه‌ای دارد، نخست اینكه در خدمت طبقه حاكم قرار می‌گیرد و دیگر اینكه به كارشناسان دانش عملی امكان می‌دهد كه در ظاهر امر، از كارفرمایان‌شان یعنی افراد همان طبقه حاكم فاصله بگیرند.» اما این وظیفه روشنفكری حتما می‌تواند برای او مخاطراتی به همراه داشته باشد كه احتمالا مرز میان روشنفكر واقعی و قلابی را روشن می‌كند. امیل زولا در انتهای آن نامه سرگشاده‌اش نوشته بود: «من فقط یك سودا در سر دارم. سودای وضوح و روشنایی، به نام بشریتی كه این همه رنج برده است و حق دارد كه خوشبخت شود.»
اینكه آیا روشنفكر ایرانی چنین وظیفه‌ای برای خود قائل باشد و بتواند آنچه را تفاسیر نادرست از واقعیت می‌داند بر زبان بیاورد و به چالش بكشد، موضوعی است كه شاید جای بحث بسیار داشته باشد. اما احتمالا چنین زبانی ضرورت امروز جامعه ایران است یا مصداق همان شعر مارگوت بیكل «زبانی كه در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون كشد و بگذارد از آن چیزها كه در بندمان كشیده است، سخن بگوییم.» ٭
٭ترجمه احمد شاملو از شعر بیكل

 

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.