نعمتِ درد
تعجب نكنید، درست خواندید. درد نعمت است. برخلاف تصور رایج كه خواهان حذف كامل درد از جسم و زندگی است، بسیاری از دردها نعمت است. چرا؟
دنیای قلم - عباس عبدی : تعجب نكنید، درست خواندید. درد نعمت است. برخلاف تصور رایج كه خواهان حذف كامل درد از جسم و زندگی است، بسیاری از دردها نعمت است. چرا؟ چون پیشآگاهی بیماری است. آلارم یا همان زنگ خطر بدن است. اگر درد نباشد، ما هنگامی از بیماری خود مطلع میشویم كه یا مُردهایم یا برای درمان موثر خیلی دیر شده است. كسی را میشناختم كه هیچگاه دندان او درد نمیگرفت، ظاهرا به هر دلیلی عصب دندان نداشت یا كار نمیكرد، نتیجه چه بود؟ در میانسالی همه دندانهایش خراب شد و افتاد بدون اینكه از وجود خرابی دندان مطلع شده باشد. بنابراین سیستم عصبی در ساختار فیزیولوژیك ما، مهمترین نقش را در آگاه كردن فرد نسبت به وجود بیماری و اقدام برای درمان آن دارد.
همین پدیده در جامعه نیز هست. حكومت یا حتی مردم باید دردها را احساس كنند و هر چه زودتر احساس و اقدام كنند، با هزینه و عوارض كمتری مشكلات را حل میكنند، تذكر نسبت به آن سیاهنمایی نیست و هر چه كه سیستم عصبی ضعیف باشد و نظام مدیریتی نیز ناتوان در اقدام باشد، مشكلات و بیماریها گسترش یافته و به مرحله غیرقابل درمان میرسند، چهبسا متاستاز كنند. اگر سرطان در درجات پایین شناسایی شود به نسبت ساده و ارزان قابل درمان است و اگر متاستاز كند پرهزینه و كشنده خواهد بود. آنانی موفقترند كه كوچكترین علایم را جدی میگیرند. جامعه و ساختار رسمی ایران كمابیش دچار این مشكل شدهاند یا فاقد سیستم عصبی هشداردهنده هستند یا دیر هشدار میدهند یا انگیزه و توانی برای اقدام ندارند یا اگر هم برای درمان اقدام كنند، به جای مراجعه به پزشك حاذق، نزد دكترهای علفی میروند و میخواهند سلولهای سرطانی مثانه را با تزریق اسید نابود و درمان كنند!! (همان كاری كه برخی كردند و مُردند) یا تجویزهای گیاهی میدهند. سیستم عصبی جامعه چیست؟
اول از همه رسانه آزاد و مستقل. اگر رسانهای در بند حقیقت نباشد و واقعیت را بازتاب ندهد و خود را مشغول سیاست مبتذل جنگ روایتها كند، فاقد توانایی برای انتقال مشكل است. وضعیت رسانه رسمی در ایران به گونهای شده كه برخی طرفداران ساختار هم علاقهای به تبلیغ كالاها و خدمات خود در این رسانه ندارند، میدانند كه نتیجهبخش نیست و حتی خود رسانه هم برای تبلیغ برنامههایش به تابلوهای سطح شهر دخیل میبندد. دستگاههای اطلاعاتی جزو دیگر سیستم عصبی است. این دستگاهها به جای انتشار عمومی در مجرای محدودتری درد را منتقل میكنند. اتفاقا دست آنان بازتر هم هست؟
چون هم دسترسی بهتری میتوانند داشته باشند و هم در بیان و انعكاس آن به مقامات گشادهدست هستند. ولی به نظر میرسد كه این بخش عصبی نیز در ایران بهطور شایسته و بایسته كار نمیكند، چون غیرممكن است كه مشكلات جامعه در این ابعاد و اندازه منعكس شود ولی شاهد اقدامی جدی برای حل آنها نباشیم. این مشكلات و دردها دوگونه هستند؛ برخی مثل آب، جمعیت و محیطزیست كمكم مساله میشوند و روزی هم كه بخواهند آن را درست كنند، هم پرهزینه است و هم اینكه خیلی طولانی و بلندمدت خواهد بود. برخی دیگر چنین نیستند، مثلا اگر برق كم باشد، میتوان با سرمایهگذاری (به شرط وجود منابع مالی لازم) در زمان معقولی آن را تامین كرد. مشكلات نوع اول خیلی مهمند. برخی آنها حتی بازگشتناپذیر هستند، ازجمله مساله دینداری و التزام به فرهنگ دینی است. چند روز پیش دوست روزنامهنگاری كه قدیمی هم هست تماس گرفت و اظهار نگرانی میكرد از اینكه در اطراف خودش میان اقوام و دوستان كسانی را میبیند كه در حال عبور از این فرهنگ هستند.
مساله اصلی او مذهب به معنای دینداری رسمی نبود، معتقد بود كه دین بخش مهمی از فرهنگ جامعه ماست و عبور از آن، بدون اینكه چیزی جایگزین آن باشد، موجب خلأ فرهنگی و مشكلات بسیار خواهد شد كه درست هم میگفت. میگفت كسی كه به دلیل بیماری حاضر نبود روزهاش را بخورد و ما هم میگفتیم این روزه بر تو حرام است و او گوش نمیكرد، حالا به جایی رسیده كه مطالب وهنآمیز درباره دین و اسلام و... میفرستد. حالا سوال این است كه با وجود چنین شرایطی چرا واقعیت جامعه منعكس نمیشود؟ چگونه كماكان سیاستهای مواجهه با پوشش زنان بر مدار سابق میگردد؟ آیا دستگاههای اطلاعاتی گزارشهای دقیق از وضع جامعه را بازتاب میدهند؟ سیستمی كه اعصاب آن درست كار نكند، متوجه بحرانهایش نیز نخواهد شد. كافی است كه وضع فقر، نابرابری، آب، محیطزیست، مسائل و آسیبهای اجتماعی، مهاجرت، دینداری و... به درستی توصیف و منتقل شود، در این صورت اطمینان دارم كه خواب از چشم هر مسوول محترمی خواهد پرید.