اصلاحات یا مخالفانش؟

اصلاحات یا مخالفانش؟

جریان دوم به قدری بر این عداوت خود پافشاری می‌كند كه بعضا دشمنان خارجی ایران را رها كرده و تمام تمركز خود را بر تضعیف و نابودی اصلاحات و اصلاح‌طلبان گذاشته است

دنیای قلم - مازیار بالایی : سال‌هاست كه در سپهر سیاسی ایران مفهوم اصلاحات با دو دشمن اصلی مواجه است. نخست براندازان و نیروهای تحت عنوان اپوزیسیون (با هر گرایش سیاسی) كه جریان اصلاح‌طلبی را مانع تحقق اهداف خود می‌دانند و سپس نیروهای اصولگرا و جریانات نزدیك به آنها كه به دلیل تاكید اصلاح‌طلبان بر اصالت رای مردم، آنها را دشمن اساسی خود می‌خوانند.

 

جریان دوم به قدری بر این عداوت خود پافشاری می‌كند كه بعضا دشمنان خارجی ایران را رها كرده و تمام تمركز خود را بر تضعیف و نابودی اصلاحات و اصلاح‌طلبان گذاشته است. این طرز فكر حتی حاضر است به دشمنان ریز و درشت حكومت هر باج كوچك و بزرگی بدهد، اما دست از پروژه حذف اصلاح‌طلبان نكشد و فرآیند ناامیدی مردم ایران از هر حركت اصلاحی را متوقف نكند. پس از حوادث دی ۱۳۹۶ شعاری هرچند محدود توسط معترضین سر داده شد كه دو سوی این طیف را به‌شدت مسرور كرد: «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا». این شعار با استقبال براندازان از یك‌سو و اقتدارگرایان و تمامیت‌خواهان داخلی از سوی دیگر مواجه شد. جریانات مختلف برانداز (كه تا قبل از سر دادن این شعار در خیابان‌های اطراف دانشگاه تهران اثری از تجلی آن در ایده‌هایشان موجود نبود) كه پس از مشاركت گسترده مردم در انتخابات ۱۳۹۶ و رای قاطع به روحانی، دچار سردرگمی تحلیلی شده بودند، این شعار را مقدمه‌ای برای عبور مردم از دو جناح سنتی همیشه فعال در چارچوب سیستم سیاسی دانستند و با تاكید اغراق‌آمیز بر آن، تلاش كردند تا این شعار را به دال مركزی گفتمان خود تبدیل كنند.

 

همزمان نیز اقدام به تخریب وجهه نیروهای موثر داخل كشور دست زدند كه این مسیر كاملا در راستای خواست و میل اقتدارگرایان داخلی بود كه غایتشان را تثبیت انسداد فضای سیاسی قرار داده بودند! 

در سمت مقابل نیز جناح اقتدارگرا كه همواره سعی داشت خود را ورای از دو جریان اصلاح‌طلبی و اصولگرایی تعریف كند (علی‌رغم سبقه طولانی اصولگرایی!) نیز خود را برنده اصلی شعار سرداده شده قرار داده و با اعلام اینكه خودشان، آن جریان ورای هر اصلاح‌طلبی و اصولگرایی هستند، به استقبال این شعار رفتند. پس از اتفاقات نیمه دوم سال ۱۴۰۱ فضای سیاسی كشور دستخوش تغییر شد. علاوه بر اینكه خط و ربط نیروهای متنوع اپوزیسیون خارج از كشور شفاف‌تر و مشخص‌تر شد، اصلاح‌طلبان و اصولگرایان نیز به دلیل عدم واكنش مناسب به این حوادث، نتوانستند نمایندگی مطالبات مردم را به عهده گیرند. در حقیقت می‌توان همه جریانات فعال در ساحت سیاست ایران را بازنده این اتفاقات دانست. از حكومت یكدست مستقر، تا نیروهای سیاسی معتقد به فعالیت در درون سیستم (اصلاح‌طلبان و اصولگرایان) و نیز همه طیف‌های متنوع فعال در جریانات اپوزیسیون. دلیل اصلی این شكست هم ناتوانی همه طرفین در تبیین یك چشم‌انداز مشخص برای آینده ایران است كه البته در حوصله این یادداشت نیست.

 


بی‌راه نیست اگر بگوییم كه به محض جاری شدن سخنی از یك چهره اصلاح‌طلب شناسنامه‌دار، دو جریان اقتدارگرا و اپوزیسیون، به صورت همزمان به سمت وی حمله‌ور خواهند شد. این اقدام با این منطق شدت بیشتری می‌گیرد كه اقتدارگرایان، حمله به اصلاح‌طلبان و بی‌اعتبار كردن آنان در نزد مردم را باعث دلسردی بیش از پیش جامعه از هر اقدام اصلاحی و به تبع آن خالی كردن میدان از هر رقیب نسبتا قدرتمند و متفاوت و تصاحب بی‌دردسر و هرچه بیشتر قدرت می‌دانند و طبعا برای تخریب و تضعیف اصلاح‌طلبان از هیچ كوششی دریغ نمی‌كنند. این اقدام بیش از هرچیز ریشه در تلاش آنها برای تثبیت وضع موجود و تداوم مسدودسازی فضای سیاسی و شكل‌گیری قدرتی انحصارگرایانه در جامعه‌ای است كه لایحه‌های میانی و زیرین آن، سیاست عملی را بی‌اثر و غیرقابل دسترس می‌دانند.

 

در سوی مقابل براندازان نیز بسان بازیگر نقش مكمل، همچنان نوك پیكان حملات‌شان را به سمت اصلاح‌طلبان نشانه می‌گیرند و معتقدند كه گفتمان امروز رهبران و چهره‌های سرشناس جریان اصلاحات، به تثبیت وضع موجود كمك می‌كند. این دو موج حمله علاوه بر اشتراكات گسترده و بعضا منطبق بر هم، در یك گزاره طنز دیگر نیز هم‌نظرند و آن «پایان اصلاح‌طلبی» است. براندازان (از هر طیف) كه از سنتی‌ترین جریانات‌شان تا جدیدترین آنها، در بازه زمانی از ۴ تا ۴۵ سال را مشغول براندازی و طراحی برای آن هستند و با توجه به وضع موجود نتوانسته‌اند به اهداف مدنظر خود (علی‌رغم حمایت‌های پیدا و پنهان) برسند، نقش اساسی در چیرگی اقتدارگرایان داشته‌اند.


یعنی به موازات حركات نهادهای تحت سیطره جریانات اقتدارگرا كه فضا را برای مشاركت مردم تنگ‌تر می‌كنند، آنان نیز با تشویق مردم به عدم مشاركت در فرآیندهای سیاسی و تلاش برای تقویت قهر مردم با ساختار حاكمیت و بروز انواع دیگری از سیاست‌ورزی هزینه‌محور، همچون تسخیر خیابان و مقابله خیابانی پرهزینه با حكومت تا بن دندان مسلح، عملاً عرصه را برای اقتدارگرایان هموار می‌كنند. ذكر این نكته ضروری است كه گام دوم طرح‌های این جریان مشخص نیست. به بیان بهتر اگر بسط انسداد سیاسی توسط اقتدارگرایان را با توجه به سابقه طولانی دموكراسی‌خواهی و حاكمیت قانون در ایران، نشدنی بدانیم و معتقد باشیم كه اصلاح‌طلبی نیز هیچ آورده ملموسی نداشته و اصلاح‌طلبان در توهم داشتن توانایی برای اصلاح ساختار حكومت هستند، براندازان نیز با شعارهای دهن پُركن و گفتمان سلبی و عدم مشخص نمودن مسیر حركت و نیز اهداف مدنظرشان، یا طرح راهكارهای به غایت انتزاعی و ناشدنی، عملاً نه دستاوردی داشته‌اند و نه گرهی از كار ملت ایران باز كرده‌اند.

 

آنچه كه مشخص است مسیر فعلی حركت كشور، رو به ناكجاست و عدم وجود عقلانیت در امور اجرایی و بدون استراتژی بودن جناح اقتدارگرا كشور را به سمت پرتگاهی هولناك سوق می‌دهد. اصلاح‌طلبان نیز به دلیل بی‌تحركی و درگیر شدن با ملاحظات درون و برون جبهه‌ای توانی برای اعمال تغییراتی به نفع مردم ندارند، مگر اینكه اصلاح همه‌جانبه را از خود آغاز كرده و طرحی نو دراندازند (كه در این مورد در آینده خواهم نوشت) . در سوی دیگر میدان، براندازان نیز تا زمان اصرار بر گفتمان «دیگری ستیزی» و اعتزال از طرح مسیر و غایت یا به كارگیری رویكردهای انتزاعی‌گرایانه در مواجهه با این دو مولفه اساسی عالم سیاست‌ورزی نه تنها توفیقی پیدا نخواهند كرد، بلكه به تقویت جریانات اقتدارگرا، تداوم وضع نامطلوب برای جامعه و ادامه حركت كشور به مسیر نامشخص كمك خواهند كرد.
 

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.