"خیریه مرگ": پرده‌برداری از باندی که انسان را قطعه‌قطعه می‌فروخت

از خانه‌ای در دل دولت‌آباد تا اتاق‌های جراحی مخفی؛ تجارت میلیاردی با کلیه و قرنیه فقرا.

دنیای قلم - وقتی فقر، انسان را تا آستانه فروش بخشی از وجودش می‌برد و "نیکوکاری" به پوششی برای جنایت بدل می‌شود، تراژدی‌ای شکل می‌گیرد که در آن، انسان دیگر کالایی بیش نیست؛ کالایی با قیمت‌هایی تا ۷۰ میلیارد تومان. این روایت واقعی، از دل پرونده‌ای تکان‌دهنده در تهران سر برآورده است.


 آغاز یک فریب با نقاب نیکوکاری

ماجرا از آنجا آغاز شد که چهار مرد عراقی و سه ایرانی، در پوشش یک مؤسسه خیریه در عراق فعالیت‌شان را شروع کردند. خیریه‌ای که ظاهراً هدفش کمک به بیماران و نیازمندان بود، اما در واقع بستری بود برای شکل‌گیری یکی از سازمان‌یافته‌ترین باندهای قاچاق اعضای بدن در خاورمیانه.

با گذشت زمان، اعضای این گروه متوجه شدند افراد زیادی، به‌ویژه در کشورهای جنگ‌زده و فقیر مانند عراق، سوریه و سودان، حاضرند در ازای مبلغی پول، عضوی از بدنشان را بفروشند؛ نه از سر طمع، بلکه از سر ناچاری. این‌گونه بود که پروژه «تجارت اندام انسان» کلید خورد.


 از جست‌وجو در محله‌های فقیر تا اتاق جراحی پنهانی

اعضای باند، افراد نیازمند را شناسایی می‌کردند و با وعده دریافت پول، آن‌ها را به ایران منتقل می‌کردند. مقصد، خانه‌ای متروک در محله دولت‌آباد شهرری بود؛ جایی بدون امکانات، بدون تهویه، و دور از چشم مردم و پلیس.

در این خانه، قربانیان را نگه می‌داشتند و پس از بررسی‌های اولیه، اعضای بدن آن‌ها را با کمک چند پزشک همدست، در یکی از بیمارستان‌های تهران خارج می‌کردند.

باند حتی با پرسه‌زنی در اطراف بیمارستان‌ها، به دنبال خریداران می‌گشت. قیمت اعضا بسته به نوع و تقاضا متغیر بود.

 

 انسان، این‌بار نه برای زنده‌ماندن، که برای قطعه‌قطعه شدن به تهران آورده می‌شد

مشتریان این تجارت سیاه، اغلب بیماران ثروتمندی بودند که دنبال کلیه یا قرنیه می‌گشتند، بی‌آنکه برایشان مهم باشد فروشنده چه کسی است، اهل کجاست، یا آیا واقعاً رضایت دارد یا نه.

در واقع، این معامله‌ها نه بر پایه رضایت، بلکه بر پایه فریب، سوءاستفاده از فقر، و گاه اجبار صورت می‌گرفت.


 

 پایان سکوت؛ افشاگری یک قربانی

در حالی که این باند بسیار حرفه‌ای عمل می‌کرد و سرنخی از خود باقی نمی‌گذاشت، ماجرا با افشاگری یکی از قربانیان گره خورد. جوانی عراقی که برای فروش کلیه‌اش وارد ایران شده بود، در لحظه آخر پشیمان شد. اما اعضای باند تهدیدش کردند: «هزینه زیادی برایت صرف شده؛ دیگر راه بازگشت نداری.»

او که در بن‌بست گرفتار شده بود، به‌صورت مخفیانه با خانواده‌اش تماس گرفت. خانواده‌اش پلیس عراق را در جریان گذاشتند، و این اطلاعات به پلیس آگاهی تهران رسید.

در عملیاتی سریع، مأموران پلیس محل اختفای باند را در دولت‌آباد شناسایی و اعضای آن را دستگیر کردند.


 

پرونده‌ای برای دادگاه، سؤالاتی برای جامعه

اعضای این باند، تاکنون به فریب بیش از ۲۰ نفر و خارج کردن اعضای بدن آن‌ها اعتراف کرده‌اند. آن‌ها می‌دانستند که خارج کردن کلیه یا قرنیه کشنده نیست، اما چه کسی زخم روحی، روانی و اجتماعی این فاجعه را التیام می‌دهد؟

پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شده و محاکمه متهمان به‌زودی آغاز خواهد شد. اما آنچه هنوز بی‌پاسخ مانده، سؤالاتی است که به عمق جامعه بازمی‌گردد:

چگونه پزشکانی حاضر شدند با چنین باندی همکاری کنند؟

کدام نهاد باید بر بیمارستان‌ها و مؤسسات خیریه نظارت داشته باشد؟

و مهم‌تر از همه: وقتی فقر تا مغز استخوان مردم نفوذ کرده، آیا ریشه این جنایت فقط در جنایتکاران است یا در ساختار معیوب اجتماعی و اقتصادی ما؟

 

 پایان باز: وقتی انسان، کالای قاچاق می‌شود

قاچاق اعضای بدن، فقط یک جنایت پزشکی نیست. این، تراژدی انسانی است در دل ساختاری ناعادلانه؛ جایی که هیچ‌کس گوشش بدهکار داستان فقرا نیست، مگر آنکه عضوی از بدنشان به فروش برسد.

و اگر عدالت در این ماجرا فقط به مجازات چند متهم ختم شود، فردا باندی دیگر، در لباسی دیگر، باز خواهد گشت...

 

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.