در حاشیه «بنگاه تئاترال» در شهرزاد
آنقدر با عجله آمدم كه یادم رفت درباره نمایش جستوجو كنم و اطلاعات بیشتری به دست بیاورم
دنیای قلم - ماهرخ ابراهیمپور: اواسط هفته با حالی خراب، خودم را به تئاتر شهرزاد رساندم تا به لطف دوستی در شبهای پایانی اجرای بنگاه تئاترال نوشته علی نصیریان به كارگردانی هادی مرزبان را تماشا كنم.
آنقدر با عجله آمدم كه یادم رفت درباره نمایش جستوجو كنم و اطلاعات بیشتری به دست بیاورم. بیحال و گیج وارد پردیس تئاتر شهرزاد شدم و به تماشای جمعیتی نشستم كه از همه قشری بودند و برخی از هفت دنیا آزاد. پیر و جوان و میانسال و تك و توك كودك. برخی حتی نمیدانستند چه نمایشی میخواهند ببینند! بعضی هم آمده بودند با هنرمندان و سلبریتیهایی كه برای تماشای نمایشها آمده بودند؛ سلفی (خویشانداز) بگیرند و بعضی دیگر هم بروشور نمایشهای گوناگون را میان جمعیت پخش میكردند.
من میان این همهمه كنجی ایستاده بودم تا نمایش آغاز شود. در میان این انتظار به چهره آدمها نگاه میكردم كه در خود شوق و اشتیاقی داشتند از دیدن هنرمندانی كه اغلب آنها را در قاب تلویزیون و گاه بر پرده سینما دیده بودند و حالا از اینكه با آنها چهره به چهره شده بودند، شعف خاصی در چهرهشان به چشم میخورد به ویژه كه توانسته بودند سلفی هم بگیرند و در اولین فرصت استوری كنند. بعد از اینكه كنجكاوانه جمعیت را بررسی كردم حالا به دیوارها نگاه میكردم كه روی هر كدام پوستر نمایشی بود كه در سالنهای مختلف اجرا میشد.
یكربع در میان جمعیت در رفتوآمد بودم كه یكدفعه جمعیتی رنگینپوش از زن و مرد خندان و رقصان به میان جمعیت آمدند و پیشنمایش كوتاهی از بنگاه تاتئرال را اجرا كردند و جمعیت را به وجد آوردند. یكی، دو دقیقه بعد درب سالن باز شد و بعد از جای گرفتن جمعیت در صندلیها نمایش آغاز شد. مجید مظفری سرحال و قبراق ظاهر شد، به همراه علی فتحعلی كه نقش مبارك را با حرفهای تند و درشتش روزگار ما را از اقتصاد، سیاست و هنر و ... خوب به چالش كشید. كمكم نمایش كه جان گرفت در میانه محمود بصیری به صحنه آمد و ذوق و شوق جمعیت تماشاگر را برانگیخت، پیر شده بود، اما هنوز نفسش چاق بود و حسابی كلمه و جمله در چنته داشت كه بساط نمایش را گرمتر كند. او از هر دری خواند و خواند تا نوبت به رسول نجفیان رسید و همسر و پسر دردانهاش، ایفای نقش حسن علی جعفر به عنوان پسر تاجر خسیس با بازی داوود فتحعلیبیگی عجیب بود، جست و خیزی سرخوشانه داشت و شیطنتی كه از خود بروز داد با آن لنگ قرمز و... اما میان گروه چند چهره بود كه نشاط خاصی در بازی هر چند كوتاهشان بود كه بر نمك كار میافزود.