ایرانیان و كلیشههای ضد منطقهگرایی
نیازمند ترویج گفتمانهای مبتنی بر درك متقابل هستیم
دنیای قلم - علی میرزامحمدی : در خبرها آمده بود كه «دوغو پرینچك» رهبر حزب وطن تركیه با برپایی یك كنفرانس مطبوعاتی ویژه در مقر این حزب در آنكارا از تصمیم برای فعالیت شورای مركزی این حزب در مورد دعوت دولت ایران برای پیوستن به روند الحاق به سازمان كشورهای ترك زبان خبر داده است. او معتقد است پیوستن ایران به سازمان كشورهای ترك، قدرت جدیدی به تمدن آسیایی در حال ظهور خواهد داد. اما این ایده و ایدههای مشابه برای منطقهگرایی تا چه حد در ایران و كشورهای همسایه ایران مورد استقبال قرار میگیرد؟ به نظر میرسد ایران و كشورهای همسایه در پیوستن به مناطق مشترك با میراثی از واگرایی گریبانگیر هستند. میراثی كه ریشههای عمیقی در فرهنگ آنها دارد و تا این ریشهها شناخته نشود و درك و بازخوانی جدیدی از آنها برای شكستن كلیشههای ضد منطقهگرایی به عمل نیاید، همچنان از منافع اقتصادی و فرهنگی همسایگی بهره چندانی نخواهیم برد. برخی از مهمترین عوامل تقویت این كلیشهها عبارتند از:
دو قطبی ایران و توران: اساس دو قطبیهایی از این دست، غیریتسازی و تفكیك هویتی مبتنی بر تاریخی مبهم و بحثبرانگیز است. این قسم دوقطبیها اگر سیاستگذاریهای فرهنگی و سیاسی را تحتتاثیر قرار دهد به یقین آثار مخربی بر همكاریهای بین منطقهای خواهد گذاشت. برای مثال پیشنهاد الحاق ایران به سازمان كشورهای ترك ممكن است با این منطق رد شود كه مگر ایران كشوری با اكثریت تركزبان است؟!
باستانگرایی: كلیشههای ضد منطقهگرایی از آن جهت توسط باستانگرایی در ایران تقویت میشود كه لازمه تلاش برای بازآفرینی و تجدید حیات سنتها و عقاید كهن و باستانی، طرد هویتهای بسیاری از اقوام ایرانی یا وارونه جلوه دادن این هویتها برای ساخت هویتی جعلی است.
نظم جدیدی كه بر اساس تفكر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باستانگرایی و نسخههای اخیر و تعدیلشده نظری آنها چون «نظریه ایرانشهری» بازسازی میشود در تضاد با مبانی منطقهگرایی قرار دارد. نگاه تحقیرآمیز به جغرافیای همسایگی: نگاه تحقیرآمیز به كشورهای همسایه، جلوه قلمروی- جمعیتی و تاریخی دارد. جلوه تحقیر قلمروی و جمعیتی به این معنا است كه فلان كشور همسایه، وسعت كوچكی دارد و جمعیت آن در مقایسه با ایران بسیار اندك است. جلوه تحقیر تاریخی نیز به این مربوط میشود كه فلان كشور همسایه، تازه به استقلال دست یافته یا روزگاری بخشی از قلمرو ایران بوده است. مشخص است كه با این نگاه تحقیرآمیز، تصور همكاریهای منطقهای غیر ممكن است؛ چراكه شرط اولیه هر همكاری، به رسمیت شناختن و احترام متقابل دو طرفه است.
دوقطبی جغرافیای شیعی- سنی: دستهبندی كشورها بر اساس دوقطبی جمعیت شیعی و سنی، از عوامل اصلی تنش بین كشورهای منطقه است كه تلاش برای منطقهگرایی را به شكست میكشاند. تاریخ چند قرن اخیر ایران و عثمانی، براساس این دو قطبی مذهبی نشاندهنده آسیبهای جدی بر كشورهای منطقه است كه میراث ویرانگر آن هنوز سیاستهای منطقه را به تنش و تضاد میكشد. دوقطبیهای نژادی و زبانی: دو قطبیهای نژادی و زبانی از آن جهت مانع منطقهگرایی میشود كه جغرافیای بسیاری از كشورها در مناطق مرزی بر زیستن اقوامی استوار است كه هم نژادها و هم زبانهای آنها در كشورهای دیگر همسایه حضور دارند. این دوقطبیها میتواند مناطق مرزی را به محل تنش و تضاد اجتماعی و فرهنگی و حتی امنیتی و نظامی تبدیل كند. در بستر عوامل تقویتكننده كلیشههای ضدمنطقهگرایی میتوان به این نتیجه دست یافت كه پیشنهادهایی چون پیوستن ایران به سازمان كشورهای ترك زبان یا شورای همكاری خلیج فارس، فقط در حد شعار باقی خواهد ماند و هرگز محقق نخواهد شد. بر این اساس تا كشورهای منطقه خود را از حصار كلیشههای ضدمنطقهگرایی و ادعاهای تهدیدكننده هویت همدیگر رها نكنند، «همكاریهای منطقهای پایدار»، به رویایی دستنیافتنی شباهت خواهد داشت. در برون رفت از این حصار و دست بر داشتن از ادعاهای تهدیدآمیز و تنشآفرین، سه كشور ایران، عربستان و تركیه نقشی كلیدی دارند. اما در عرصه نظریهپردازی نیز نیازمند اشاعه و ترویج گفتمانهای مبتنی بر درك متقابل و دور شدن از تنشهای مبتنی بر دو قطبیهای تاریخی، دینی، نژادی و زبانی هستیم.