این‌بار بشنویم

این‌بار بشنویم

مسائل كشور مثل یك كلانشهر می‌تواند  هر آدم سرگردانی را مدت‌ها در خود گم كند

دنیای قلم -  مهرداد احمدی شیخانی  : در آن سال‌های جنگ تحمیلی، به خصوص آن سال‌های ابتدای جنگ، وقتی دوستانم برای ماموریتی از جبهه به تهران می‌آمدند، از آنجا كه تهران را نمی‌شناختند و نمی‌دانستند باید برای انجام كارشان به كجا بروند، نشانی محل را به من می‌دادند و از من می‌خواستند كه همراهی‌شان كنم و به مقصد برسانم‌شان. آن دوستان تصوری از وسعت تهران نداشتند و گمان می‌كردند همین كه من در تهران مستقر هستم، یعنی همه جای این شهر بی‌در و دروازه را می‌شناسم. كل تصور دوستانم از شهر، یك چیزی بود مثل همان آبادان و خرمشهر كه در آن بزرگ شده بودیم و در یك روز می‌شد همه جایش را گشت و بعد از یك ماه كاملا با كوچه پس‌كوچه‌هایش هم آشنا شد، برای همین تصور می‌كردند كه من هم باید بعد از چند ماه و حداكثر یك سال، تهران را كاملا بشناسم. تمام كاری هم كه من برای‌شان می‌كردم این بود كه آنها را در چهار جهت اصلی شمال و جنوب و شرق و غرب در تهران می‌گرداندم تا بالاخره شاید به مقصد برسیم یا نرسیم و واقعا هم راهنمایی‌ام از این حد بیشتر نبود. 

 


خوب به یاد دارم كه یك شب آخر وقت، دوستانی از جبهه رسیدند و گفتند باید خیلی فوری برای جلسه‌ای به پادگانی بروند و از من خواستند كه آنها را به مقصد برسانم. نشانی را كه خواندم، كل چیزی كه سر درآوردم این بود كه محل پادگان در شمال شرق تهران قرار داشت. اما واقع اینكه، كل شب را تا صبح در خیابان‌ها چرخیدیم و به مقصد نرسیدیم. حالا كه به این خاطره فكر می‌كنم، می‌بینم خیلی هم رفتار من و دوستانم عجیب نبوده. كل آن رفتار برمی‌گشت به تصوری كه ما از شهر داشتیم. شهر برای ما یك محدوده‌ای داشت مطابق آنچه در آن بزرگ شده بودیم. برای ما كه آن سال‌ها تازه به تهران آمده بودیم، وسعت شهری به مانند تهران، معنا نشده بود. یادم هست كه تا برای اولین‌بار در همان ایام جنگ، با یك هواپیمای باری نظامی، شب هنگام به تهران نرسیده بودیم، این وسعت برایم معنا نشده بود. هواپیما وقتی وارد فضای هوایی تهران شد، دقایق بسیاری طول كشید تا به فرودگاه رسید و بر زمین نشست. از آن بالا تا چشم كار می‌كرد از هر طرف چراغ روشن بود. چنین وسعتی كجا و شهرهایی كه ما در آنها بزرگ شده بودیم كجا؟ با این همه، همان دوستانی كه با هم در آن هواپیمای باری نظامی بودیم و آنها هم دیدند كه وسعت تهران بسیار بیشتر از آن چیزی است كه ما در تجربه‌های‌مان از شهر داریم، همچنان تا سال‌های پایان جنگ، هر وقت به تهران می‌آمدند، از من می‌خواستند كه راهنمای‌شان باشم. راهنمای مقصدی كه چه بسا برای رسیدن به آن، در شهر گم می‌شدیم و با دشواری بسیار به مقصد می‌رسیدیم یا اصلا به مقصد نمی‌رسیدیم.


برای من خیلی وقت‌ها، شرایط امروز، بی‌شباهت به آن ایام نیست. اینكه می‌دانیم در شهر گم می‌شویم و می‌دانیم برای رسیدن به مقصد چه باید كرد، ولی اصرار داریم حتما آنچه آزموده‌ایم و دیده‌ایم كه نتیجه نمی‌دهد را بارها و بارها دوباره انجام دهیم. اصلا نمی‌خواهم بگویم كه چه وعده‌هایی بابت بهبود زندگی مردم و كشور بعد از یكدست شدن حاكمیت داده شده بود، نمی‌خواهم این گفته را نیز تكرار كنم كه تجربه 8 سال اصلاحات را هم داریم كه تقریبا در همه حوزه‌ها شاهد بهبود شاخص‌ها، از كاهش تورم و افزایش اشتغال و اعتبار جهانی و همه موارد بودیم. اصلا همه اینها به كنار، خب وقتی در این یك سال و نیم دیدیم و دیدید كه حاصل این ریل‌گذاری چیست، حتی اگر اصرار داریم كه آخرت‌مان آباد شود، برای این دنیای‌مان هم فكری بكنیم. چهار دهه است هشدارهای كارشناسان را نادیده گرفته‌ایم و حالا اینجاییم. چه اشكال دارد یك بار هم این هشدارها را جدی بگیریم، بدتر از این جایی كه هستیم كه نمی‌شود. الان كه نه برنامه هفتم داریم و نه آنچه از بودجه منتشر شده، امیدی را در دل زنده می‌كند، كه حتی ترسناك‌تر از قبل هم هست، و حالا كه دیده‌ایم چقدر آنچه در مقابلش قرار داریم با تصور ما فرق می‌كند، حالا كه اینها را دیگر می‌دانیم و تجربه این 4 ماه را هم داریم و می‌دانیم كه چه اتفاقاتی می‌تواند بیفتد، این‌بار كه دیگر می‌دانیم با چه روبه‌روییم، دوباره بر تكرار آنچه بارها تجربه كرده‌ایم، پافشاری نكنیم. این 4 ماهی كه گذشت را جدی بگیریم. سال‌ها، نسبت به آنچه در این چهار ماه گذشت، از طرف بسیاری از دلسوزان هشدار داده شده بود. نشنیدیم؛ این‌بار بشنویم.


 

 

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.