جاسوس معتادان متجاهر!

جاسوس معتادان متجاهر!

دنیای قلم -او یکی از مددجوهایم در مرکز ترک اعتیاد بود و خانواده پولداری داشت. در میان ارتباط های مشاوره ای ترک اعتیاد علاقه ای بین ما به وجود آمد به طوری که من بیشتر موضوعات کاری را هم با او مطرح می کردم تا این که...

 


به گزارش اختصاصی خراسان، زن 47 ساله ای که دقایقی بعد از عملیات جمع آوری معتادان متجاهر و به اتهام فراری دادن یکی از خرده فروشان موادمخدر توسط نیروهای اطلاعات کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده بود، درباره این ماجرا و سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: پدر و مادرم در تهران زندگی می کردند و من هم در یکی از شهرک های اطراف تهران به دنیا آمدم. با آن که در 14 سالگی پای سفره عقد نشستم و ازدواج کردم اما به تحصیلاتم ادامه دادم و درس و مدرسه را رها نکردم. یک سال بعد از ازدواج دخترم به دنیا آمد اما معلولیت ذهنی داشت به طوری که از همان دوران نوجوانی دچار سختی ها و مشکلات زندگی شدم. بعد از آن دو فرزند دیگرم نیز متولد شدند و من در حالی که خودم تحصیل می کردم امور خانه داری و مراقبت از فرزندانم را نیز به عهده داشتم ولی سال ها بعد با همسرم دچار اختلاف شدیم چرا که او اعتیاد داشت و همین مسئله موجب شده بود تا روابط سردی بین ما حکمفرما شود. حالا دیگر هیچ تفاهمی با یکدیگر نداشتیم. من تحصیلاتم را در رشته مشاوره ادامه دادم و تا مقطع فوق لیسانس تحصیل کردم، این در حالی بود که همسرم بعد از بازنشستگی مدام پای بساط موادمخدر می نشست و هر روز مصرفش بیشتر می شد، به همین دلیل دیگر طاقت نیاوردم و شش سال قبل در حالی از او جدا شدم که زندگی مشترکمان در مشهد ادامه داشت.

 

بعد از این ماجرا در جست وجوی یافتن شغلی بودم تا مخارج زندگی ام را تامین کنم. خلاصه با توجه به تحصیلات عالیه ای که داشتم در یکی از مراکز ترک اعتیاد قانونی به عنوان مددکار مشغول کار شدم و به معتادانی که برای ترک اعتیاد به این مرکز معرفی می شدند، کمک می کردم که بسیاری از آن ها معتادان متجاهری بودند که توسط پلیس دستگیر و به این مرکز معرفی می شدند. در میان معتادان، جوان 26 ساله ای بود که خانواده سرشناسی داشت و به خاطر رفیق بازی در دام اعتیاد افتاده بود. من هم تصمیم گرفتم تا او را از این منجلاب نجات بدهم اما آرام آرام این ارتباط کاری و معاشرت ها به علاقه قلبی کشید تا جایی که مسعود به من پیشنهاد ازدواج داد. من هم که احساس می کردم به او علاقه پیدا کرده ام، به صورت عقد موقت ارتباطم را با او نزدیک تر کردم و قرار شد بعد از آن که به طور کامل اعتیادش را کنار گذاشت، به صورت رسمی با هم ازدواج کنیم.

 

او خانواده پولداری داشت و آن ها هزینه خوش گذرانی هایش را می پرداختند. با آن که مسعود دیگر در مرکز ترک اعتیاد حضور فیزیکی نداشت ولی به خاطر ارتباط با من، گاهی به محل کارم می آمد. اگرچه عقد موقت ما چند سال طول کشید ولی من تصمیم گرفته بودم تا روزی که از چنگ این ماده افیونی رها نشود، ازدواج با او را علنی نکنم.

 

در همین روزها یقین داشتم مسعود به پاتوق معتادان متجاهر در یکی از مناطق حاشیه شهر رفت و آمد دارد ولی نمی دانستم او خرده فروش موادمخدر نیز هست، به همین دلیل یک روز زمانی که متوجه شدم قرار است تعدادی از معتادان متجاهر را به مرکز ترک اعتیاد بیاورند به پرس و جو در این باره پرداختم و فهمیدم که مردم از حضور و تجمع معتادان در پاتوقی اعلام نارضایتی کرده اند که مسعود نیز در آن مکان حضور داشت. برای آن که پلیس او را دستگیر نکند، بلافاصله پیامکی برایش ارسال کردم و به او هشدار دادم که به محل تجمع معتادان متجاهر نرود اما پلیس بلافاصله آن محل را به محاصره درآورد و مسعود نیز هنگام فرار از محل دستگیر شد. در بازبینی تلفن همراه او مشخص شد که من ماجرای دستگیری معتادان را لو داده ام به همین دلیل نیروهای کلانتری سپاد مرا نیز دستگیر کردند. اگرچه می دانم کاری بسیار اشتباه انجام داده ام اما من دلم به حال جوانی سوخته بود که به او علاقه مند بودم ولی نمی دانستم او فروشنده موادمخدر نیز هست و... .

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.