دنیای قلم -آوار شدن یك قل از دو قل ساختمان متروپل در آبادان، گرچه یك رویداد منفرد است ولی هنگامی كه خوب نگاه كنیم، متوجه وجه ساختاری و سیستمی آن نیز میشویم. در اینجا میكوشم كه به برخی از ابعادی اشاره كنم كه به نظرم اهمیت بیشتری دارد. این ابعاد به ترتیب و همسنگ نیستند. این بخش را میخواستم در پایان یادداشت بنویسم، ولی به عللی ترجیح دادم كه اول باشد.
خبر زنده بودن یا فوت شدن مالك ساختمان، مورد اختلاف و توجه عموم است. مقامات رسمی اصرار دارند كه او زیر آوار مانده و فوت كرده. در عرصه عمومی هم افراد زیادی بدبین هستند و معتقدند زنده است و او را فراری دادهاند. ماجرا از اینجا شروع شد كه همان روز اول حادثه خبری به نقل از دادستان آبادان نقل شد كه مالك یعنی آقای حسین عبدالباقی بازداشت شد. این خبر تكذیب نشد، روز بعد اعلام شد كه وی در جریان فروپاشی ساختمان در زیر آوار فوت كرده و از سوی خانواده شناسایی شده و مداركی هم در جیب لباس او بوده كه صحت این شناسایی را تایید میكند.
سپس گفتند كه خبر روز گذشته تحریف شده بود، زیرا دستور بازداشت او داده شده بود و دستگیری در كار نبوده است. این تناقض خبری موجب شد كه بسیاری بگویند كه وی زنده است و فرار كرده. من در میان دو خبر زنده بودن و فوت شدن، نوشتم كه به نظرم خبر فوت درستتر است. البته قصد توضیح نظر خودم درباره چرایی ترجیح خبر فوت به خبر فرار یا زنده بودن وی را ندارم، چون مساله مهمتر وجود این بیاعتمادی شدید است كه فهم و رفع این مشكل مهمتر از اصل این خبر است. در هر حال برخی هم علیه بنده مطالبی را نثار كردند و احیانا فكر كردند كه قصد دفاع از ساختار رسمی را دارم یا به آن باور دارم. در حالی كه من بر اساس تحلیل خودم چنین خبری را مقرون به صحت میدانستم. ولی بدبینی مردم كه حق هم دارند، موجب میشود كه اخبار رسمی را نپذیرند. پس از آن عكسی از یك نفر روی تلی از آوار منتشر شد كه گفتند عبدالباقی است. آن فرد تكذیب كرد. خبرنگاری گفت افرادی به او گفتهاند كه وی زنده است. یك فایل صوتی از یك خانم كه خود را همسایه آنان معرفی كرده است، منتشر شد كه مدعی است او را پس از ماجرا دیده است. هیچ كدام اینها قطعیت ندارد. در سوی مقابل با برادران عبدالباقی در محل سردخانه اجساد مصاحبه شد كه جسد را شناسایی كردهاند كه البته چندان چنگی به دل مخاطب بیطرفی مثل من هم نزد! چه رسد به دیگران.
بدتر از همه گفتند كه آزمایش ژنتیك ثابت كرده كه جسد مزبور همان حسین عبدالباقی است كه این ادعا در كمتر از 3 روز در ایران آن هم در شهر آبادان غیرمعقول است. شاید مهمترین سند، انتشار فیلم دوربین مداربسته از حضور وی در ساختمان است كه گفته میشود لحظاتی پیش از ریزش ساختمان را نشان میدهد كه برای رد آن نیز میتوان توجیهاتی را عرضه كرد. هنوز معتقدم كه وی فوت كرده، ولی این را نه به دلیل اخبار رسمی، بلكه به دلیل تحلیل عقلی خودم میگویم. یكی از نزدیكانم به درستی در نقد برداشت من گفت كه این تحلیل تو با فرض عقلانی رفتار كردن آنان درست است، ولی ثابت كن طرف مزبور اصولا چنین ملاحظات عقلانی را در رفتار خود در نظر میگیرد. دیدم درست میگوید. پس هیچ دلیلی ندارد كه مردم این خبر را بپذیرند. در اینجا به دو علت اصلی اشاره میكنم. اول دروغهای پیشین. متاسفانه در میان اخبار رسمی دروغ كم نبوده، آن هم دروغهایی كه در اظهار آنها، حداقلهای عقلانی رعایت نمیشود. دروغهایی كه به سرعت برملا خواهد شد. بدترین آنها ماجرای هواپیمای اوكراینی بود. پیش از آن هم كسانی در مصادر بالا قرار داشتند كه مثل آب خوردن دروغ میگفتند و اصولا دروغگویی كمهزینه یا بیهزینه و حتی سودآور شده بود، بنابراین اگر فوت عبدالباقی درست هم باشد چندان جای تعجب نیست كه مردم باور نكنند، حتی اگر دادستان كل بگوید كه او قطعا مرده است! اینگونه تاكیدات موجب ناباوری بیشتر میشود.
علت مهم دیگر فقدان نهادهای مستقل و معتبر اطلاعرسانی است. هنگامی كه رسانه معتبری نباشد همه اطلاعرسانی میكنند و همان خبر اول درباره بازداشت او هم اگر نادرست نقل شد ناشی از فقدان چنین نهادی است. در مورد اثبات ادعای مرگ او هم سعی نكردند كه از وجود رسانههای مستقل استفاده كنند. به علاوه هنگامی كه مصاحبه با یك امدادگری كه داخل حفره افتاده و سپس بیرون آورده شد را به عنوان نجات یكی از مردم زیر آوار جا میزنند، چنین رسانهای حتی اگر تصویر فوتی عبدالباقی را هم نشان دهد، مردم میگویند ساختگی است. بنابراین شبهه فوت یا زنده بودن عبدالباقی بهطور مستقیم مربوط به بیاعتباری نهاد رسانههای رسمی است. همچنانكه یكی از علل بروز این حادثه دلخراش و تاسفبار نیز به همین عامل مربوط میشود كه در ادامه خواهیم دید.
عباس عبدی