نقطه مركزی اختلافات

نقطه مركزی اختلافات

دنیای قلم -روند سیاسی و مدیریت امور به گونه‌ای است كه در حال برجسته‌تر شدن نقاط اصلی افتراق میان نواصولگرایان و منتقدین هستیم.  این یادداشت درصدد است كه یكی از مهم‌ترین نقاط اختلاف را با استناد به سخنان آقای علم‌الهدی شرح دهد كه در حقیقت یكی از پدران معنوی نواصولگرایان است. البته این رویكرد در سخنان مرحوم مصباح نیز بود ولی به این وضوحی كه آقای علم‌الهدی گفته‌اند كمتر دیده بودم. وی برای اثبات ضرورت دفاع از مساله فلسطین ضمن اشاره به اینكه ما هم امروز با هر مسلمانی در هر نقطه‌ای از دنیا مناسبت داریم، اما با یك كافر در درون جامعه خودمان هیچ مناسبتی نداریم، گفت: «بنابراین مناسبت‌های ما، بر مبنای جغرافیا، خون و... نیست، بلكه بر مبنای مسائل اجتماعی و دینی قرار دارد. شما نسل جوان نیز كه امام و انقلاب را ندیده‌اید، بدانید آنچه امروز ما را به همه دنیا متصل می‌كند، مناسبات دینی و اسلامی ماست و نه چیز دیگری.» این رویكرد خلاف قانون اساسی و مورد اختلاف جدی است. اگر كسانی كتاب كشف‌الاسرار امام را كه در دهه ۱۳۲۰ نوشته شده خوانده باشند، متوجه می‌شوند كه مبتنی بر این رویكرد است. در حالی كه در سال ۵۷ و سپس تدوین قانون اساسی این رویكرد به كلی تغییر كرد و به تعبیری نسخ شد. در آن رویكرد سنتی چیزی به عنوان ملیت، مرز و اصولا كشور در قالب حقوقی موجود وجود ندارد، بلكه یك تصویر از امت دینی ارایه می‌شود. این لزوما به معنای بی‌توجهی به خاك ایران نبود، ولی ملیت و كشور در معنای حقوقی آن متفاوت از تعلق به وطن بود. ولی ایران در معنای جدید دولت-ملت شامل حدود ۸۵ میلیون نفر جمعیت در داخل یك محدوده جغرافیایی مشخص می‌شود و تابعیت ایرانی مفهومی فراتر از تعلقات نژادی، جنسیتی، دینی و قومی است. در این مفهوم حكومت و قدرت سیاسی برآمده از اراده این ۸۵ میلیون نفر است و هیچ گروه دیگری اعم از مسلمان یا غیرمسلمان فراتر از مرزها و تابعیت كشور حق دخالت در این امر را ندارد و هیچ تمایزی هم میان افراد دارای تابعیت ایرانی در اجرای این حق نیست. به همین علت است كه مقررات اعطای تابعیت ایرانی بسیار سخت است و ریشه آن نیز خون است.  

حتی خاك را هم در این باره به رسمیت نمی‌شناسند. یعنی نوزاد متولد ایران به شرطی ایرانی شناخته می‌شود كه از طریق پدر ایرانی باشد. مسوولان كشور هم تابعیت ایران دارند. جالب اینكه مادر را هم به عنوان ریشه تابعیت نمی‌پذیرند و به همین علت است كه ده‌ها هزار كودك و جوان متولد شده از مادران ایرانی هنوز نتوانسته‌اند تابعیت ایرانی خود را بگیرند. اصولا رویكرد رسمی حكومت به غیرایرانی‌ها بسیار امنیتی است، چه مسلمان باشند و چه  نباشند. 
اگر رویكرد سنتی به حكومت را بپذیریم، كل ساختار حكومت و قانون اساسی با چالش مواجه شده و فرو می‌پاشد. حكومت نمی‌تواند و نباید نسبت به غیرایرانیان، حساسیتی مشابه با آنچه ۸۵ میلیون نفر ایرانی دارد، داشته باشد. نه فقط در داخل مرزهای ایران، بلكه همه ایرانیان اعم از مسلمان و غیرمسلمان، در سراسر جهان، باید تحت حمایت سیاسی و حقوقی حكومت باشند. علت نیز روشن است، چون كشورهای دیگر و مردم‌شان نیز همین رویكرد را به ایرانیان دارند. البته این بدان معنا نیست كه از حقوق بشر، به ویژه برای مسلمانان دفاع نكنیم، ولی این كار متفاوت از برخورد یكسان میان شهروند ایرانی با دیگران است. در عمل هم همین طور رفتار شده است. برخورد ایران با مسلمانان چچن در روسیه، سین‌كیانگ در چین، مسلمانان در هند یا از همه مهم‌تر شیعیان افغانستان را می‌توان نقیض روشن ادعاهای آقای علم‌الهدی دانست. امكان تشكیل حكومتی فراتر از مفهوم دولت ـ  ملت‌های كنونی وجود ندارد. حداقل در شرایط كنونی نیست. مفهوم تابعیت مقدم بر هر تعلق دیگری است. در قانون نیز همین آمده است. آنچه رسمیت دارد مفهوم و مصداق ایران است، نوع حكومت فرع بر آن است. این قانون اساسی نیز فقط با رای همه مردم ایران مشروعیت یافته و مسوولیت آن نیز با خودشان است. این مهم‌ترین و ریشه‌ای‌ترین اختلاف نواصولگرایان با انقلابیون است. این مساله قابل تفاهم هم نیست، چون نقیض انقلاب و قانون اساسی كشور است. بخشی از فقر و تنگدستی مردم ناشی از وجود این رویكرد است.
 حكومت ما در درجه اول مربوط به همه شهروندان ایرانی بدون تمایز است و در برابر دیگران هیچ مسوولیت حقوقی ندارد. قواعد زندگی سیاسی ما نیز در همین چارچوب شكل گرفته و معنادار می‌شود. تا این اختلاف حل نشود، مباحث دیگر  بیهوده  است.

عباس عبدی

 

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.