گفت و گویی خواندنی با عمو کیوان سریال نون خ
گفت و گویی خواندنی با سیروس میمنت بازیگر نقش عمو کیوان در سریال نون خ را اینجا بخوانید
دنیای قلم -عمو کیوان سریال نون خ به همان اندازه مهربان است و عاشق زندگی. کافی است برای دقایقی کنار او بنشینید تا متوجه مهربانیهای او شوید. درست مثل یک پدر مهربان و مقتدر برخورد میکند. عمو کیوان نماینده عموهای مهربان منطقه کردنشین است که پایبند به اصول و فرهنگ زیبای این خطه هستند؛ فرهنگی که از پوشششان شروع میشود تا به اخلاق میرسد. عموهایی که حتی با وجود داشتن مشکل با کسی، اما ظهر که میشود پای سفره کنار او مینشیند و با آرامش غذا میخورد. حال این عمو کیوان قصه نون خ کسی نیست جز سیروس میمنت که خودش هم از این خطه است و سعی کرده با بازی حرفهای و شیرین ایفاگر نقش عمو کیوان باشد تا بتواند در ایام نوروز که مردم با ویروس مخوف کرونا دست و پنجه نرم میکنند برای دقایقی لبخند را روی لب آنها بیاورد. سیروس میمنت در کارنامه هنریاش نقشهای متعددی را در سینما و تلویزیون تجربه کرده است. حال برخی نقشها را دوست دارد و بعضی دیگر را از سر ناچاری پذیرفته و به دلش نمینشیند. نکته قابل تامل در کارنامه میمنت، نقشهای منفی است. او بیشتر در نقش خلافکارها و قاچاقچیان ظاهر شده و هر بار سعی کرده با شیرینیهایی که به نقش میافزاید، بدون آن که مردم از او بدشان بیاید، این دست نقشها را شیرین و دلچسب بازی کند تا برای مخاطبان جذاب باشد. البته او چند سال پیش یک حرکت نمادین هم انجام داد و برای ریاست جمهوری ثبت نام کرد که به گفته خودش یک حرکت نمادین برای دیدهشدن واژه بیکاری بود. در یکی از روزهای بهاری میزبان او در روزنامه جامجم شدیم و درباره سریال نون خ، خاطرات و دیگر مسائل زندگیاش به گفتوگو نشستیم که خواندن صحبتهای او خالی از لطف نیست.
بیشتر بخوانید: آیا موسیقی نون خ آهنگ ابراهیم تاتلیسس بود ؟
خیلی از بازیگران خوششانس نبودند
هر بازیگری آرزو دارد در کاری بازی کند که متن خوب، کارگردان و تهیهکننده حرفهای داشته باشد، اما گاهی این شرایط اتفاق نمیافتد و برای بازیگر هم مقدور نیست که توانمندیاش را در عرصه بازیگری نشان بدهد. باید همه این عواملی که به آن اشاره کردم در کنار هم بوده و بازیگر هم خوششانس باشد تا به او نقش خوب و عالی پیشنهاد شود. من خیلی خوششانس بودم که توانستم در سریال نون خ بازی کنم؛ آن هم با یک کارگردان کاربلد و تهیه کننده فهیم و با دانش. خوشبختانه اقبال مردم هم از این سریال بسیار بالا بوده و حتی در خیابان من را عمو کیوان صدا میکنند. واقعا حس خوبی دارد وقتی میبینم یک سریال برای مردم تا این اندازه دلنشین است و با شخصیتهای قصه ارتباط خوبی برقرار کردند. البته ما بازیگران خوب زیاد داریم، اما شناخته نشدند و میدان برایشان فراهم نشده تا توانمندیشان را نشان بدهند. در واقع بازیگر انتخاب میشود و دست او نیست که هر نقشی را به او بدهند. بازیگر مثل مهره شطرنج است که یک کارگردان میتواند او را کیش و مات کند یا با یک حرکت او را به نتیجه دلخواه برساند. بنابراین مهم است که کارگردان چه بازی ای از بازیگر بگیرد، زیرا بازیگر تکمیلکننده یک مجموعه خوب است. صرفا یک بازیگر نمیتواند با بازی خوب یک مجموعه بد را نجات بدهد. باید همه چیز سر جایش قرار بگیرد تا او هم بدرخشد. با توجه به همه این موارد احساس میکنم من نسبت به برخی بازیگران بسیار خوب که دیده نشدند، شانس بیشتری داشتم. کافی است شما سری به تئاتر شهر بزنید و ببینید چه بازیگران خوبی حضور دارند. به یاد دارم یک روز همراه با مرحوم خسرو شکیبایی تئاتر شهر بودیم و مرحوم، آن بازیگران را استاد صدا میکرد اما حالا نگاه کنید همه بیکار هستند و برایشان میدانی فراهم نشده است. باید بازیگر شانس بیاورد که در یک مجموعه خوب قرار بگیرد. گرچه روابط همه جا تاثیر دارد، اما وقتی بازیگری خوب بلد نیست بازی کند و بنا به روابط جلو بیاید و بازی خوبی ارائه نکند از طرف مردم پس زده میشود.
هیچ وقت نقشی برای خودم ننوشتم
من قبل از سریال نون خ در کارهای قبلی سعید آقاخانی حضور داشتم و رفاقت طولانی با او دارم. او تمام خصوصیات من را به خوبی میشناسد و میداند در بازیگری چه تواناییهایی دارم. اما تا قبل از سریال نون خ نقش کلیدی در کارهایش نداشتم و او بجا از من در سریال نون خ استفاده کرد و نقش کلیدی داد. چون میداند در کجا از بازیگر استفاده کند. ضمن اینکه من در کنار بازیگری گاهی هم نوشتهام، اما هیچ وقت برای خودم نقشی را ننوشتم و نمیپسندیدم این کار را برای خودم انجام بدهم. کاری به درست و غلط بودن ندارم، اما نگاه من این طور است.
بیشتر بخوانید: جزئیات جالب از پشت صحنه نون خ
طرح خانه به دوش را هرجا بردم رد شد
جالب است برایتان بگویم که من طراح فیلمنامه سریال خانه به دوش بودم که در زمان پخش بسیار گل کرد و پربیننده بود. اما سه سال برای ارائه طرح این سریال از این شبکه به آن شبکه میرفتم، اما همه رد میکردند و میگفتند طرح خوبی نیست. تا اینکه کپی این طرح در شبکه سه مانده بود و آقای پورمحمدی، مدیر وقت شبکه سه طرح را دیده بودند، خوششان آمده بود و گفتند ساخته شود. زمان ساخت این سریال هم من قرارداد کار دیگری را داشتم و نمیتوانستم خیلی با گروه همراه باشم. البته نقش کوتاهی در این سریال بازی کردم، ولی خب گاهی اتفاقات خوب نمیافتد.
کیوان؛ دنکیشوت کردها
من برای ایفای نقش کیوان از تجربه و سابقه بازیگریام بهره بردم. مطالعه کردم و بعد از صحبتهای مکرر با نویسنده و کارگردان که کمک بسیار زیادی به من کردند تا نقش کیوان را به خوبی در بیاورم به این نقطه رسیدم که شخصیت کیوان، دنکیشوت کردهاست. من معادل کیوان را در سرزمین خودم که کرد هستم ندیده بودم و میتوان گفت این شخصیت کلاژی از خصوصیات رفتاری آدمهای کردنشین است که همه این موارد در کنار هم جمع شده و تبدیل به کیوان شده است. واقعا در این مسیر سعید آقاخانی کمک زیادی به من کرد و بازخوردهای کار بسیار خوب و عالی بود. در صدا و سیما کارهای زیادی ساخته میشود، اما گاهی نمیگیرد و مردم انتقاد میکنند، ولی سه فصل از نون خ تولید شده و حتی یک انتقاد هم از سوی مردم وجود ندارد. همچنین نمایندگان شهرهای کردنشین از رئیس رسانه ملی تقدیر کردند و تاکید داشتند که خوشحالند با ساخت نون خ باعث شدند مردم ایران با این منطقه آشنا شوند.
مادرم به من میگوید مردم در تهران با هم قهرند!
به نظرم همه ایران فرهنگ خاص خودش را دارد. از سیستان و بلوچستان بگیرید تا... همه استان قابلیت معرفی شدن را در قالب کارهای نمایشی دارند و از آنجا که سعید آقاخانی از سرزمین کردنشین بود و نسبت به فرهنگ این منطقه شناخت خوبی داشت، توانست با بهره بردن از بازیگران کردنشین اثر ماندگاری بسازد و بهتر است این اتفاق در استانهای دیگر هم رخ بدهد. رنگ، لباس، فرهنگ، با همبودن، آداب و معاشرت و... را که در سریال نون خ میبینید همان چیزی است که در کردنشینها وجود دارد. ممکن است مردم این منطقه صبح تا شب با هم مشکل داشته باشند، اما ظهر یا شب سر یک سفره با هم جمع میشوند و از این خصلتهای خوب انسانی فاصله نمیگیرند. انسان در جمع معنا پیدا میکند، اما متاسفانه زندگی شهری خیلی چیزها را از ما گرفته و دیدمان در آپارتمانهایمان بیشتر از دو یا سه متر نیست.
گرچه این روزها میگویند به خاطر کرونا باید قرنطینه شویم و تنها زندگی کنیم، اما سالیان سال است که مردم شهر زیست به تنهایی رسیدهاند. همسایهها در آسانسور همدیگر را میبینند با هم سلام و احوالپرسی نمیکنند. در سرزمین کردها این طور نیست. همه با هم سلام و علیک میکنند. مادرم را برای یک کار پزشکی به تهران آورده بودم. وقتی تاکسی مینشستیم با همه احوالپرسی میکرد و خطاب به من میگفت شما در تهران با هم قهر هستید که سلام و احوالپرسی نمیکنید! من هم به مادرم گفتم که نمیتوانیم در طول روز با چند هزار آدم احوالپرسی کنیم. اما مادرم باورش نمیشد از کنار هم رد میشویم و نسبت به هم بیتفاوتیم. بنابراین به این مساله میخواهم تاکید کنم که سعید آقاخانی بسیار با دقت به جزییات فرهنگ و آداب مردم کردنشین در نون خ اشاره کرده است.
ماجرای حسودی به جاناتان!
شخصیت کیوان در هر فصلی پختهتر از فصل قبل شده است و بسیاری از مردم به من میگویند که کیوان، شخصیت شیرینی برایشان است. همه اینها مدیون یک مجموعه خوب از نویسنده گرفته تا کارگردان و تهیهکننده است و من هم به عنوان بازیگر این نقش سعی کردم نقش کیوان را درست در بیاورم و شیرین باشد تا مردم دوستش داشته باشند. از سوی دیگر شما در طول قصه با ابعاد بیشتری از شخصیت کیوان آشنا میشوید با اینکه ظاهر خشنی دارد، اما عاشق زن، زندگی و داشتههایش است و حتی در میان مردم عاشق بودن کیوان زبانزد است.
گرچه حسادتهایی هم نسبت به جاناتان دارد که البته من به او حق میدهم، زیرا یک مرد توقع دارد زنش به او رسیدگی کند، حال وقتی این رسیدگی به چیز دیگری معطوف میشود حال گاو باشد یا سگ، منجر به دلخوری میشود. شخصا با حیوان مخالف نیستم، اما با اینکه حیوان را بچهام صدا کنم و بگویم بابا جان بدم میآید. هر چیزی در زندگی باید جای خودش قرار بگیرد. حرف کیوان هم همین بود، حتی در دیالوگش میگوید که من امروز صبحانه نخوردم، اما زنم به جاناتان رسیدگی کرده است. در ادامه کیوان برای آشتی کردن تصمیم میگیرد خودش را عوض کند و حامی فلامینگوها شود. از سوی دیگر سعید آقاخانی در این سریال به حفاظت از محیطزیست هم بسیار خوب پرداخته است.
فرهنگسازی روی لچکهای 8 متری
بازخورد سریال نون خ در میان اقوام بسیار فوقالعاده بود. مادرم هم بیننده این مجموعه بود و خیلی دوست داشت. در واقع همه اقوام و آشنا بسیار استقبال کردند، چون تشنه این اتفاق بودند و کار فرهنگی روی کردها نشده بود، حتی یک عده این قوم را نمیشناختند. ما باید روی فرهنگهای زیبای کشورمان فرهنگسازی کنیم و با کارهای نمایشی جذاب این فرهنگ و آداب و رسوم را نشان بدهیم. برایتان مثالی میزنم. لچک یا سربندی که خانمهای کردنشین به سر دارند، هشت متر است. البته نازک بوده و وزنی ندارد، چرا نمیآییم روی چنین فرهنگ زیبایی سرمایهگذاری کنیم. این در حالی است که گاهی دختران جوان نسبت به روسری نیم متری که میپوشند گارد دارند، اما زنان کردنشین لچکهای هشت متری هم به سر کرده و کلی حال میکنند. چرا نباید روی چنین فرهنگی کار کنیم؟! میتوانیم روی چنین پوششهای زیبایی فرهنگسازی کنیم.
هنرمندان کردنشینی که دیده شدند
ای کاش به این توجه بشود که در هر شهرستان بچههای بسیار خوب و هنرمندی وجود دارد؛ چه در زمینه تئاتر، موسیقی و... این در حالی است که شهرستان سقفی دارد و بیشتر از آن ظرفیت برای فرد ندارد. ای کاش توجه شود و آثاری همچون نون خ بیشتر ساخته شود. شما نگاهی به سریال نون خ داشته باشید متوجه میشوید سعید آقاخانی سعی کرد از ظرفیتهای هنرمندان کردنشین استفاده کند. شاید اگر آقاخانی نبود و سریال نون خ ساخته نمیشد هرگز این دست از هنرمندان فرصت برایشان مهیا نمیشد تا بتوانند در سریالی بازی کنند و توانمندیهایشان را نشان بدهند. آقای آقاخانی هم بسیار باتجربه است و همه بازیگران را درست و سر جایشان قرار داده است و با حوصله با همه تمرین میکرد و همه هم سعی میکردند کارشان را درست انجام بدهند.
مرا بهجای افسر عراقی اشتباهی گرفتند و کلی کتکم زدند!
شغل من بازیگری است و از این طریق امرار معاش میکنم؛ البته باید بگویم که از بچگی در کرمانشاه پادویی کرده و زندگی سختی داشتم. شاگرد نجاری بودم، تو خیاطی کار کردم و... البته در این اصناف تخصص هم پیدا کردهام. تا اینکه در تئاتر بازی میکردم. به یاد دارم 19ساله بودم که جنگ شروع شد. در آن مقطع زمانی من هم در کرمانشاه تئاتر کار میکردم تا اینکه رئیس ارشاد آن مقطع به من گفت که یک تئاتر 20دقیقهای طراحی و آن را در جبهه برای رزمندگان اجرا کنم تا روحیهشان شاد شود زیرا مدتهای طولانی مرخصی نرفته بودند. قرار شد برای هر اجرا هزار تومان به من بدهند. من هم به مناطق غرب یعنی سرپلذهاب، مهران، قصرشیرین و... میرفتم. خلاصه هرجا که امن بود ما برای رزمندگان تئاتر اجرا میکردیم؛ البته شیوهام برای اجرای تئاتر غافلگیری بود زیرا در سولهای که رزمندگان نماز میخواندند، سن برای اجرا نبود. روشم هم اینطور بود که من یک افسر عراقی بودم و بهدنبال یک بسیجی رزمنده میدویدم و آن رزمنده با داد و بیداد و کمکخواستن وارد سوله میشد. از آنجا که من لباس یک عراقی را پوشیده بودم کاملا برای رزمندگان باورپذیر میشد و اسلحه واقعی هم بهدست داشتم؛ البته قبل از اجرا با مسوول تبلیغ آن منطقه صحبت میکردیم و او فقط در جریان این تئاتر غافلگیرکننده بود. رزمندگان هم کلی میخندیدند اما در حین اجرا برایم اتفاق جالبی افتاد که از روی آن یک فیلم ساخته شد.
خاطرات مرا نمیدانم چه کسی برای سردار منتظرالمهدی تعریف کرده بود. او هم خیلی خوشش آمده و به من گفت یک فیلم سینمایی بسازیم که البته فیلمنامه آن را خودم نوشتم با نام «جاسم به جبهه میرود» که داستان زندگی خودم بود ولی اتفاقاتی هم اضافه کردیم تا بعد دراماتیک پیدا کند. ماجرا از این قرار بود که ما همین تئاتری را که برایتان تعریف کردم در سرپلذهاب اجرا کردیم. مثل همیشه فقط مسوول تبلیغات منطقه میدانست ما چهکار میخواهیم بکنیم. بعد از تمامشدن اجرا، مسوول تبلیغات از ما خواهش کرد به منطقه مهران برویم و آنجا هم این تئاتر را برای رزمندگان اجرا کنیم زیرا ششماه بود که به مرخصی نرفته بودند. همین که ما میخواستیم اجرا کنیم یکدفعه آن منطقه تبدیل به منطقه جنگی شد و عراقیها حمله کردند. فکر میکنم سال 62 بود. من هم بدون آنکه توجه کنم لباس یک فرمانده عراقی را پوشیدهام در رفتم. تا اینکه بسیجیها مرا گرفتند و هر چه به آنها میگفتم این لباس تئاتر است، باورشان نمیشد.
فقط شانس آوردم مرا با گلوله نزدند. بعد از اینکه کلی کتکم زدند، بیهوش شدم و مرا در زاغه مهمات انداختند بعد که بههوش آمدم دیدم رزمندگان با زبان کردی حرف میزنند و من هم شروع کردم به زبان کردی حرف زدن و اینکه این لباس نمایش است اما نهتنها باور نکردند، بلکه به من گفتند که نفوذی هستم! و بیشتر کتک خوردم. فکر میکنم یک شب دوبار کتک خوردم. بد هم زدند! حتی جای بخیه روی صورتم هنوز هم هست. مسوول تبلیغات منطقه سرپلذهاب که ما را برای اجرای تئاتر به مهران فرستاده بود از قرار زخمی شده بود و بعد از پیگیری متوجه شد دوستان مرا به اشتباه گرفتهاند و بیسیم زدند که من بازیگر تئاتر هستم و... البته وقتی فیلمنامه جاسم به جبهه میرود را نوشتم، چون سنم بالا رفته بود، نصرا... رادش نقش افسر عراقی را بازی کرد زیرا باید بازیگری انتخاب میشد که زبان عربی بلد بود و چون رادش آبادانی بود او برای نقش جاسم انتخاب شد.
خیلیها شرف خودشان را فراموش کردهاند
من در سریال نونخ چند تکیهکلام داشتم که ابداع خودم بود مثل درود به شرفت، تف به روحت. اینها بداهه خودم بود و سعید آقاخانی هم استقبال کرد و خیلی خوشش آمد به همین دلیل این تکهکلامها را گذاشتیم. من تکهکلام درود به شرفت را دوست داشتم و برایم بسیار مهم بود زیرا خیلی افراد هستند که شرف خودشان را فراموش کرده و انگار آدم ماشینی شدهاند. به همین دلیل کیوان هر چیز خوبی که دوست داشت برای آن اتفاق درود میفرستاد. در مجموع شخصیت کیوان نونخ را خیلی دوست دارم و برایم شیرین است.
خانوادهام حامی من بودند
شاید 90درصد موفقیتم را خانواده باعث شدند زیرا همسر و بچههایم مرا بیشتر تشویق میکردند. همسرم تنها کسی بود که مرا باور داشت اما خواهر و برادرهایم باورم نداشتند اما خانوادهام در شرایط سخت بیپولی همراهم بودند و مخالف نبودند، البته قبل از اینکه وارد تلویزیون و سینما شوم، ازدواج کرده بودم. در آن مقطع زمانی جسته و گریخته تئاتر کار میکردم و در کنارش برای امرارمعاش خانواده کارگری و بلالفروشی میکردم و آبآلبالو، آبانجیر و... میفروختم. یعنی براساس فصل از اینکارها انجام میدادم؛ البته بعد از اینکه شناخته شدم در عرصه بازیگری، خواهر و برادرها خیلی حمایتم کردند. الان هم حامی من هستند. فقط گناهشان این بود که باورم نداشتند!
از خانهنشینی بیزارم
راستش من اصلا به بازنشستگی فکر نکردم و نمیکنم. دلم میخواهد تا روزی که هستم کار کنم. از خانهنشینی بیزارم و از کارنکردن خوشم نمیآید، حتی وقتی یک روز سر کار نیستم، کسل میشوم. البته خانهنشینی فراوان داشتم. اوایل دهه 90 به مدت سه سال کار نکردم، چون میخواستم انتخاب کنم. بنابراین دوست ندارم حتی به واژه بازنشستگی فکر هم کنم. انشاءا... همه سلامت باشیم در این روزگار و محتاج کسی نباشیم.
از عبدل آبدوغ موادفروش تا دیگر نقشهای منفی
در کارنامه بازیگریام نقشهای خلافکار، قاچاقچی و... زیاد است که چند دلیل داشت؛ اول اینکه علاقه خودم به این نقشها زیاد است تا نقشهای مثبت. دلم نمیخواست نقش آدمهای مثبت و تکبعدی را بازی کنم و میخواستم نقش برایم خاکستری و پر از چالش باشد. به همین دلیل زمانی که جوانتر بودم چنین نقشهایی را بازی میکردم و برایم جالب بود که چطور یک نفر قاتل میشود. یعنی چه بر او میگذشت که قاتل میشد و... بنابراین میپذیرفتم. دلیل دوم این بود که وقتی بازیگری نقشی را خوب بازی میکند همه برای همان جنس نقشها سراغش میآیند و به قول معروف کلیشه میشود. مثلا یکی از نقشهایی که دوست دارم نقش عبدل آبدوغ موادفروش در سریال متهم گریخت است که با مرحوم سیروس گرجستانی بازی کردم. دلیل سوم گذران زندگی بود. من چهار پسر دارم که همه تحصیلات دانشگاهی دارند. وقتی پسرم میگفت باید هزینه دانشگاه را پرداخت کند، من هم در هر کاری بازی میکردم که هزینه خانواده را تامین کنم. همه اینها باعث شد چنین نقشهایی در کارنامهام زیاد باشد؛ البته من همیشه سعی کردهام نقشهای منفی را شیرین بازی کنم که در ذهن مردم منفور نباشم. جالب بود که هر وقت هم سراغم آمدند به من گفتند که نمیخواهیم نقش خلافکار را خشن بازی کنی و میخواهیم شیرین باشد؛ بنابراین نقشهای منفیام، مملو از خشونت نیست و شیرین است. بعد از اینکه وضعم بهتر شد خانه و ماشینی خریدم و خدا رساند که نیازی به کسی نداشته باشم، سه سال بازی نکردم تا نقشهای متفاوت به من پیشنهاد شود و از نقش منفی فاصله بگیرم. بعد از آن حق انتخاب پیدا کردم و در حال حاضر نقشهای خوبی بازی میکنم.
کتم را خودم دوختم!
شاید باورتان نشود کتی که تنم است خودم دوختم. یعنی هم برش را انجام دادم و هم دوختم. وقتی وارد شغلی میشدم بهشکل درست میرفتم و حرفهای. مثلا در خیاطی بهترین برشکار شدم. سالهای 65 تا70 ماهی 20 هزار تومان برای برشکاری به من میدادند. معتقدم هرکس کاری را که میخواهد انجام بدهد باید به بهترین شکل انجام بدهد تا بداند با خودش چندچند است.
همه نقشهایم را دوست ندارم
من نقشهای مختلفی را بازی کردم اما همه کارهایم را دوست ندارم. چند کار با اصغر فرهادی کار کردم که خیلی دوست دارم. دو تا کار خوب با آقای رضا عطاران انجام دادم. چند کار با آقایان آقاخانی و موتمن انجام دادهام. عاشق نون خ هستم. البته باید تاکید کنم اینطور نبوده که در تمام این سالها نقش محوری بازی نکرده باشم. 20 سال پیش در سریال آواز دهل نقش محوری داشتم که با مسعود رشیدی کار کردم. دلم میخواهد نقش آدمهایی را بازی کنم که عاشق زندگی هستند، خوب زندگی میکنند و موثر هستند اما یکدفعه دزد میش��ند یا آدمکش... این تیپ شخصیتها را دوست دارم و اینکه دربارهشان کنکاش کنند که چطور یک فرد در 50 سالگی دست به قتل میزند. مشخص است این فرد قاتل نیست و شرایط باعث شد زمام زندگی از دستش در برود و دست به قتل بزند زیرا اگر قاتل بود در جوانیاش این کار را انجام میداد و حتما درگیر ماجراهایی شده است.
خانوادهام رنجهایم را در بازیگری دیدهاند
بچههایم علاقهمند به بازیگری هستند و دیدهاند که چقدر رنج کشیدم. آنها هم جسته و گریخته کار میکنند اما شرطم این است برایشان که باید در ابتدا صاحب موقعیت اجتماعی شوند و بعد سراغ بازیگری بروند. البته برای پسر کوچکم شاهین پیشنهادهایی بود اما قبول نکرد؛ حتی یکی از پیشنهادها نوشته خودم بود و کارگردان به او گفت که چطور نوشته پدر را حاضر نیستی بازی کنی و او گفت که میخواهد از جایی دیگر شروع کند. در طول این سالها گاهی اطرافیان و آشنایان به من میگویند که استعداد در بازیگری دارند و علاقهمند به این کار هستند. به هرحال باید جلو بیایند تا ببینند که آیا استعداد در این زمینه دارند یا نه؟ یکی از دوستان چندی پیش به من گفت که پنج سال است بازیگری تدریس میکند اما یک بازیگر بیرون تحویل نداده است. به او گفتم همین هم موفقیت محسوب میشود، زیرا تو به خیلیها نشان دادی که در این حرفه موفق نخواهند شد و به قول معروف اینکاره نیستند. بنابراین از دید من این موفقیت محسوب میشود.
امسال برای ریاستجمهوری ثبتنام نمیکنم!
چند سال پیش بود که برای ریاستجمهوری ثبتنام کرد. البته یک حرکت نمادین بود برای بیکاری. چون من چهار بچه با تحصیلات دانشگاهی داشتم که بیکار بودند و جالب بود که مردم و همسایهها به سراغ من میآمدند که برای فرزندانشان کار پیدا کنم، تا اینکه در اثر اتفاقی تصمیم گرفتم برای اینکه واژه بیکاری را نجات بدهم در ریاستجمهوری ثبتنام کنم تا کلمه بیکاری را یادآوری کنم. مسؤولان باید توجه کنند که بیکاری درد بزرگی است و کسانی که نمیتوانند کاری برای جامعه کنند نباید جلو بیایند، زیرا باید باعث پیشرفت اجتماع شوند نه اینکه مانع باشند.
در سالهای اخیر تئاتر کار نکردم
دلم میخواهد در تئاتر هم بازی کنم اما در سالهای اخیر فرصت نشده تئاتر بازی کنم. البته یک نمایشنامهای خودم به نام عابر بابا نوشتم اما سالن خوب برای اجرا نتوانستیم پیدا کنیم و تئاتر را کار نکردیم. به هر حال خاستگاه من تئاتر است و دوست دارم نقشهای متفاوتی را در مدیومهای متنوع بازی کنم. این روزها مشغول بازی در یک سریال نمایش خانگی هستم. همیشه نقشهایم را با انرژی بازی میکنم، چون تئاتری بودم.