گدایی
  • وقتی پسر دزد مقابل مادر گدایش  ایستاد

    وقتی پسر دزد مقابل مادر گدایش ایستاد

    سارق میانسال گفت: از شدت خماری روی پاهایم بند نبودم. در حالی که روح و روانم به هم ریخته بود ناگهان چشمم به چندبرگ اسکناس پیرزنی افتاد که در حاشیه خیابان، چادر را روی سرش کشیده بود و گدایی می‌کرد. بلافاصله به سوی او رفتم و قصد سرقت پول‌هایش را داشتم که دچار شوک حیرت‌انگیزی شدم.