بیوه سیاه مازندران؛ چرا ۲۰ سال کسی نفهمید؟
عذرا فراهانی-کلثوم اکبری، زنی ۵۷ ساله، حالا در برابر قضات نشسته و باید پاسخگوی اتهامی باشد که لرزه بر تن جامعه انداخته است: قتل دستکم یازده شوهر صیغهای در طول بیست سال.
دنیای قلم - اما پرسش اصلی نه فقط درباره جنایتهای او، بلکه درباره چرایی سکوت و غفلت طولانی خانوادههاست. چگونه ممکن است مردانی یکی پس از دیگری در فاصله چند روز یا چند ماه پس از ازدواج با زنی جان بدهند و کسی به حقیقت ماجرا شک نکند؟
راز ماجرا زمانی برملا شد که پیرمردی ۸۷ ساله از دام مرگ گریخت. او وقتی طعم تلخ شربت شبانه را چشید، به جای نوشیدن، خودش را به خواب زد. همان لحظهای که کلثوم با روسری و بالش سراغش آمد، مقاومت کرد و با فریاد نجات یافت. فرار این قربانی، پرده از راز ۲۰ سال قتلهای خاموش برداشت. خانوادههای دیگر تازه آنوقت فهمیدند مرگ مشکوک پدرانشان تصادفی نبوده است.
کلثوم در دادگاه میگوید «پشیمان است و توبه کرده»، اما اعترافاتش نشان میدهد بارها با نقشهای یکسان، مردان سادهدل را به خانه کشانده، دارو در نوشیدنی حل کرده و در تاریکی شب، بیرحمانه خفهشان کرده است. انگیزهاش روشن بود: دسترسی به اموال شوهران.
کارشناسان اما لایه دیگری را نشان میدهند: کودکی پر از فقر، اجبار به کار از شش سالگی، ازدواج تحمیلی در یازده سالگی، طرد عاطفی از سوی مادر. زخمی که سالها بعد به خشم، نفرت و رفتارهای ضداجتماعی بدل شد.
اکنون خانواده قربانیان خواستار قصاصاند. اما پرونده کلثوم اکبری فراتر از یک جنایت فردی است؛ این پرونده پرسشی بزرگ را پیش روی ما گذاشته است:
چگونه جامعهای میتواند اجازه دهد زنی در پنجاهوهفت سالگی هنوز در حال کشتن باشد، بیآنکه خانوادهها و نهادها زودتر متوجه شوند؟
افشای جنایتهای کلثوم اکبری نهتنها یک پرونده جنایی تکاندهنده است، بلکه آینهای است برای دیدن زخمهای پنهان جامعه. خانوادههایی که سالها به مرگ ناگهانی عزیزانشان تن دادند، بعدها دریافتند که سکوت و بیتوجهی، خود زمینهساز ادامه جنایتها بوده است.
پرونده کلثوم نشان داد که مرگهای مشکوک، حتی در دل خانواده، میتواند پشت پردهای هولناک داشته باشد؛ پردهای که تنها با دقت، حساسیت و پیگیری باز میشود. شاید اگر اولین خانوادهها مرگ زودهنگام پدرانشان را با جدیت بیشتری دنبال میکردند، شمار قربانیان امروز کمتر بود.
از سوی دیگر، این پرونده بار دیگر بر اهمیت توجه به گذشته و ریشههای روانی مجرمان تأکید میکند. زنی که از ششسالگی بار کار بر دوش داشت و در کودکی از محبت محروم بود، سالها بعد به قاتلی بیرحم بدل شد. جامعهای که در برابر رنجهای کودکان بیتفاوت بماند، دیر یا زود بهای سنگینی خواهد پرداخت.
اکنون، نگاهها به دادگاه دوخته شده تا درباره سرنوشت این «بیوه سیاه» تصمیم بگیرد. اما چه قصاص در انتظار او باشد و چه حبس ابد، حقیقت تلخ این است که ۲۰ سال سکوت، خانوادههای زیادی را داغدار کرد و سؤالی بزرگ را برای همیشه در حافظه عمومی جا گذاشت: چند کلثوم دیگر در سایه غفلت ما پرورش مییابند؟