ریاست علی لاریجانی بر شعام، آخرین تیر بر پیکر سعید جلیلی و تفکرش
سقوط جلیلی و دوستان از عرش به فرش
سایه جنگ هنوز بر سر کشور است. در چنین وضعیتی، تفکری که قابلیت «اجتماع» بیشتری داشته باشد، شانس بقای بیشتری دارد. تفکر جلیلی که «طرد کننده دیگری» است و دائما دیگری را با عنوان «باطل» کنار می گذارد، قابلیت «اجتماع» ندارد و در شرایط فعلی شانس به حاشیه رفتنش بیشتر است.
دنیای قلم - حسین صیقلانی در خبر فوری نوشت: به نظر می رسد روزهای سختی در انتظار سعید جلیلی است. صابرین نیوز که یک رسانه اصولگرا است اخیرا نوشته سعید جلیلی دیگر نقشی در شورای عالی امنیت ملی نداشته و صرفا حضوری فرمالیته خواهد داشت. این مساله معلول تغییراتی است که در سطح اول شعام رخ داده است.
ریاست علی لاریجانی (که به لحاظ فکری و سیاسی نقطه مقابل جلیلی است) بر این نهاد مهم سبب شده جلیلی و همفکرانش بیش از همیشه در گوشه رینگ قرار بگیرند.
تفکری که به عقب رانده شده است
اما آنچه مهم است نه تقابل دو فرد یا حتی دو حزب بلکه تقابل دو تفکر و شکست فکر جلیلی از تفکر لاریجانی است. می توان جلیلی و همفکرانش را سردرمداران تفکر «مقاومت برای مقاومت» دانست. جلیلی سالها به تبلیغ مقاومت می پرداخت اما تلقی اش از این مفهوم مهم دینی و انسانی «خاص» بود. او برنامه ای برای حرکت جامعه بعد از مقاومت نداشت و صرفا نوعی حالت دفاعی و انقباضی در مقابل غرب را پیشنهاد می کرد. حضور مستمر او در شورای عالی امنیت ملی نه منتج به توافق مهمی شد و نه گره ای امنیتی و سیاسی را باز کرد، چرا که او صرفا با یک «نه» قاطع، امکانات پیش رو را از بین می برد و سیاستمداری و دیپلماسی را به نوعی مقاومت کورکورانه تقلیل می داد.
در مقابل، لاریجانی سردمدار تفکر «اصولگرایی عمل گرایانه» است. او استاد برقراری ارتباط، نرمش هنگام سختی، ارتباط و همکاری با مخالفان و ... است و همواره بر دیپلماسی و ارتباط با سایر احزاب و و گروه ها و کشورها، در عین حفظ اصول، تاکید کرده است.
حالا تفکر جلیلی بیش از گذشته به گوشه رانده شده است. این در حالی است که تا چندی پیش در اوج قدرت بود.
سقوط جلیلی و دوستان در یک آن
تا قبل از شهادت سید ابراهیم رئیسی، تفکر جلیلی و دوستانش قدرت فراوانی داشت. نهاد وزارت خارجه و مسیولیت مذاکرات ایران و غرب به طور کامل در دست متحدان جلیلی بود. در آن سو، شورای عالی امنیت ملی نیز سمپات افکار و عقاید جلیلی بود. با این حال، بعد از سقوط هواپیمای رئیس جمهور سابق، همه چیز تغییر کرد. جلیلی که گمان داشت می تواند قدرت خود را بیشتر هم بکند وارد گود انتخابات شد اما ناباورانه از مسعود پزشکیان شکست خورد. بعد از شکست از پزشکیان، اصولگرایان مخالف جلیلی مانند طرفداران محمدباقر قالیباف و همچنین، اعتدالگراها از جلیلی دور شده و حتی علیه او متحد شده و دست دوستی به طرف رئیس جمهور اصلاح طلب دراز کردند.
با این حال، ضربه اصلی بعد از پایان جنگ 12 روزه به جلیلی و تفکرش وارد آمد. علی لاریجانی (رقیب جلیلی و تفکرش) به ریاست شورای عالی امنیت ملی رسید و این آغاز درگیری ها و چالش های متعدد میان دو تفکر مخالف است.
احتمالا سعید جلیلی فکر نمی کرد که بعد از پایان جنگی که به نوعی طردکنندۀ هر گونه دیپلماسی و گفتگو بود و چهره خشن غرب را بیش از پیش نشان می داد، این گونه گوشه رینگ قرار بگیرد. اما به راستی چرا این اتفاق افتاد؟ آنچه جلیلی در نظر نگرفت، ذات تفکرش بود. تفکر جلیلی به شدت غیرعملگرا است و این مساله ای است که در زمان جنگ ها بی رحمانه کنار گذاشته می شود. حتی اگر تفکر جلیلی وضعیت فعلی را درست پیش بینی می کرد ( که الزاما چنین نیست) باز به خاطر قابلیت به شدت پایینش در حل مشکلات و گره های دیپلماتیک در وضعیت سخت پساجنگ و همچنین، ضعف های امنیتی و اطلاعاتی اش در تشخیص نحوه عمل دشمن محکوم به کنار گذاشته شدن از مهم ترین نهاد امنیتی کشور بود.
اما این تنها علت به حاشیه رفتن تفکر جلیلی در وضعیت فعلی نبوده و نیست. پرواضح است که سایه جنگ هنوز بر سر کشور است و هر لحظه ممکن است ایران و اسرائیل مجددا وارد جنگ شوند. در چنین وضعیتی، تفکری که قابلیت «اجتماع» بیشتری داشته باشد، شانس بقای بیشتری دارد چرا که شرط پیروزی در جنگ، اتحاد و همدلی و همکاری اکثریت است. مشخص است که تفکر جلیلی که «طرد کننده دیگری» است و دائما دیگری را با عنوان «باطل» کنار می گذارد، قابلیت «اجتماع» ندارد و در شرایط فعلی شانس به حاشیه رفتنش بیشتر است.
جلیلی بازمی گردد؟
با این حال، نباید گمان کرد که این به حاشیه رفتن دائمی است. ممکن است بعد از برطرف شدن تهدید جنگ و تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی کشور، مجددا تفکر جلیلیسم وارد سطح اول سیاست شود. این مساله ای است که بعد از سال 96 رخ داد. جلیلی در سال 96 وضعیت سختی داشت و گمان نمی کرد با پیروزی تفکر روحانی و ظریف در انتخابات بتواند بار دیگر بازگشت داشته باشد اما خروج ترامپ از برجام و تغییر شرایط کشور، وضعیت را برای به اصطلاح، «کامبک» او فراهم کرد و او توانست در عرض 4 سال به یکی از قدرتمندترین سیاستمداران ایران تبدیل شود. این وضعیت ممکن است مجددا تکرار شود و نباید از «سابقه نومید شد».