دوست عجیب
رمانی در باره عشق و دوستی برای نوجوانان

دوست عجیب

کتاب دوست عجیب، درباره‌ی یک سنجاب و یک گرگ است. سنجاب نباید به منطقه‌ای که به‌عنوان آخر دنیا معروف شده نزدیک شود. اما کنجکاوی، او را به این منطقه نزدیک می‌کند. سقوطش از بلندی او را با یک گرگ زخمی آشنا می‌کند. بنابراین سنجاب تصمیم می‌گیرد گرگ را نجات دهد.

دنیای قلم - موضوع کتاب”دوست عجیب”، طبیعت وحشی است؛ جایی که از نظر ما انسان‌ها محل زندگی حیوانات غیر اهلی و درنده محسوب می‌شود. اما آنها هم روابطی بین خودشان دارند.
نویسنده‌ی کتاب”دوست عجیب” با ترسیم دقیق موقعیت شخصیت‌ها از طریق نثری ظریف و عاطفی خواننده را به عمق ماجراها می‌برد.
هابی سنجابی است که هر روز برای پیدا کردن جواهر، محل زندگی خود را ترک می‌کند. جواهراتی که او می‌خواهد سنگ‌های رنگی هستند. گاهی هم بال سنجاقک.
یک روز به محلی نزدیک می‌شود که از آن به‌عنوان آخر دنیا یاد می‌کنند. جایی که هیچ سنجابی حقِ نزدیکی به آن‌ را ندارد. بزرگ‌ترها بارها این را گوشزد کرده‌اند اما هرچه بزرگ‌ترها بیشتر تأکید می‌کنند، تمایل هابی برای رفتن به آنجا بیشتر می‌شود.
هابی در حال نزدیک شدن به منطقه ممنوعه از بالای دره سقوط می‌کند و به پایین می‌افتد. او از این سقوط جان سالم به در می‌برد. اما در نزدیکی خود گرگی را می‌بیند که بیهوش شده و پایش زیر سنگ‌ها گیرکرده است. هابی در ابتدا به‌شدت می‌ترسد و فرار می‌کند. اما شب‌هنگام به چشم‌های گرگ و نگاهش فکر می‌کند.
خودش را جای او می‌گذارد که اگر پایش زیر سنگی گیر گرده بود، چقدر عذاب می‌کشید. به همین دلیل روز بعد برای نجات او به همان محل می‌رود.
هابی به‌زحمت سنگ‌هایی را که روی پای گرگ افتاده بر می‌داد. سپس از غذاهایی که در خانه دارند برای او می‌برد.
هر چند گرگ در ابتدا تمایلی به خوردن ندارد، چرا که کلاً قصد زنده‌ماندن ندارد اما تلاش هابی و مهربانی‌اش گرگ را وادار می‌کند برای زنده ماندن تلاش کند. سنجاب قصه ما، (یاروک) همان گرگ زخمی را داخل غاری می‌برد تا بهتر استراحت کند.
خیلی زود بین هابی و یاروک دوستی عمیقی شکل می‌گیرد. در ابتدا کسی از دوستی آن‌ها خبر ندارد اما با خوب شدن گرگ و راه‌رفتنش خبر به گوش پدر هابی و بقیه حیوانات جنگل می‌رسد.
پدر هابی حیوانات را تشویق می‌کند که به گرگ حمله کنند. سرانجام حیوانات به محلی که یاروک هستند می‌روند تا او را نابود کنند… .
در کتاب”دوست عجیب” دو شخصیت‌محوری وجود دارد. دوشخصیتی که کاملاً نقطه مقابل یکدیگر هستند. سنجابی به اسم هابی، موجودی کوچک که معمولا خوراک گرگ‌ها هستند و گرگی که از گله گرگ‌ها جدا افتاده است. چرا که نتوانسته ثابت کند لیاقت ماندن کنار آن‌ها و جانشینی پدرش را دارد.
اما خیلی زود این دو موجود به هم پیوند می‌خورند. چرا که هر کدام دیگری را از خطراتی نجات می‌دهند.
البته این پیوند به‌سادگی شکل نمی‌گیرد. هابی اولین‌بار که گرگ را می‌بیند از ترس پا به فرار می‌گذارد. هر چند گرگ زخمی شده و فعلاً بیهوش است. اما غریزه‌ی حیاتی که در وجود او است می‌گوید که باید فرار کند.
هابی شب، ‌وقت خواب یاد چشم‌های غمگین گرگ می‌افتد و برای یک‌لحظه خودش را جای او می‌گذارد… در متن کتاب “دوست عجیب” می‌خوانیم:
«خودش را جای گرگ گذاشت و از تصور این که پای خودش زیر یک کوه سنگ گیر کند بر خودش لرزد. احساس کرد که گرگ خیلی‌خیلی درد می‌کشد.» 
درست از همین لحظه است که داستانِ “دوست عجیب” روندی دیگر به خودش می‌گیرد.

 


هابی بار اولی که به خانه می‌رود با خودش تکه‌ایی از موی گرگ را می‌برد. مویی که در نگاه اول سیاه و کلفت است اما هنگامی که روی آن انگشت می‌کشد متوجه می‌شود مثل علف نرم است و به‌راحتی خم می‌شود.
انگشت کشیدن هابی روی موی گرگ نمادی از نزدیک‌شدن به درون شخصیت گرگ است. درست با کشف این لحظه است که هابی تصمیم می‌گیرد نگذارد گرگ زخمی بمیرد. این را هم فریاد می‌زند. در واقع همین هم مهم است؛
هابی همه‌ی تلاشش را می‌کند، هرچند برای کمک به گرگ کم باشد. هابی مثل گرگ قوی و پر زور نیست. او کوچک و ریزه‌میزه است. اما به‌شدت مهربان است. مهربانی او را در مواجهه با گرگ می‌توان بارها دید.
برای درک بهتر این مهربانی کافی است به جایی توجه کنیم که او بیرون غار علف گذاشته تا گرگ پای زخمی‌اش را روی آن بگذارد که اذیت نشود. همان پای شکسته که نمادی از غرور خدشه‌دار شده‌اش است، هابی با مهربانی و محبتش یاروک را وادار می‌کند غذا بخورد تا زنده بماند.
کتاب دوست عجیب نوشته الیور شرتز با تصویرگری باربارا شولتز و ترجمه کیومرث علی‌خواه برای کودکان 10 تا 12 سال از سوی انتشارات میچکا منتشر شده است.

پشت جلد
هابی یک سنجاب خاکی است.
یک روزهایی از بالای شن‌ریز سُر می‌خورد و به یک گرگ برخورد می‌کند.
گرگ بزرگ‌ترین دشمن سنجاب‌های خاکی است.
گرگ به جای آن‌که به هابی حمله کند، فقط به او زل می‌زند. انگار به شدت مجروح شده.
در این حالت چطور هابی می‌تواند او را بگذارد و فرار کند؟
هابی هر روز برای گرگ غذا می‌برد و کم‌کم بین آن‌ها دوستی عمیقی شکل می‌گیرد. تا روزی که این دوستی باید در عمل امتحان شود.

 

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.