اشتراكات پرونده تتلو و فساد چای گیت؟
«ساترلند و كرسی» دو اندیشمند این حوزه در پژوهشهای خویش به ماهیت و تحولات خردهفرهنگها خاصه نزد بدنه جوان جامعه توجه ویژه داشته و میگویند: جرم در ماهیت خود یك عامل فرهنگی است، به این معنا كه نوعی رفتار آموخته شده و اكتسابی است
دنیای قلم -محمدهادی جعفرپور: تقارن زمانی خبر استرداد امیرحسین مقصودلو (تتلو) با قضیه فساد چای دبش سبب برخی گمانهزنیها از جمله پوشش حواشی فساد مالی گروه صنعتی چای دبش شد.
فارغ از مباحث سیاسی حول این موضوع و ضرورت شناسایی دلیل بروز چنین فسادی لازم است پیش از هر اظهارنظر و اقدامی به یافتههای اندیشمندان حوزه جرمشناسی و جامعهشناسی جنایی توجه ویژه كرد، خاصه آنجا كه لاكاسانی، اندیشمند فرانسوی و موسس نظریه جامعهشناسی جنایی میگوید: «هر جامعهای مستحق بزهكارانی است كه خودش تربیت كرده.» لاكاسانی با ارایه این تئوری به اهمیت نقش جامعه در پاسداشت هنجارها و مقابله با هنجارشكنان اشاره دارد.در همین راستا یكی از پارامترهای قابل توجه در شناسایی عوامل وقوع بزه و پیشگیری از جرم تحلیل ارتباط جرم با خرده فرهنگهاست. لذا بنا به نظر برخی اندیشمندان حوزه جامعهشناسی جنایی تصمیمگیری در این مورد كه كدام رفتار زمینهساز هنجارهای مورد احترام جامعه خواهد شد و چه رفتاری از سوی جامعه قابل پذیرش نبوده، به نظر عموم مردم یا همان اخلاق حسنه حاكم بر جامعه وابسته است.
«ساترلند و كرسی» دو اندیشمند این حوزه در پژوهشهای خویش به ماهیت و تحولات خردهفرهنگها خاصه نزد بدنه جوان جامعه توجه ویژه داشته و میگویند: جرم در ماهیت خود یك عامل فرهنگی است، به این معنا كه نوعی رفتار آموخته شده و اكتسابی است.افرادی كه در محلههای خاصی از جامعه زندگی میكنند به واسطه تعامل با افراد دیگر آنچه در مورد رفتار مجرمانه است میآموزند، این تئوری موید اهمیت محیط و شرایط محیطی در وقوع بزه بوده و در تمامی طبقات اجتماعی قابل استناد است. «عبارت مجرمین یقه سفید در همین راستا شكل گرفته است.» مهمترین شكل این كنش و واكنشها در درون گروههای شخصی دارای روابطی صمیمی یا گروههای تجاری و كاری دارای هدف مشترك اتفاق میافتد كه البته مشخصههای دیگری مانند همسن بودن، نزدیكی طبقه اجتماعی خانوادهها و حتی نزدیكی تفكرات سیاسی در این امر موثر است. بر پایه چنین تحلیلی غالب جرمشناسان فعال در حوزه جامعهشناسی جنایی به تحلیل روشهای یادگیری رفتار مجرمانه پرداختهاند.
۱- شیوههای ارتكاب جرم؛ شامل تهیه ابزار و ادوات مورد نیاز برای اتخاذ رفتارهای فیزیكی تعریف شده در نقشههای طراحی شده برای رسیدن به هدف مجرمانه
۲- انگیزه، دلیل و توجیهات مرتبط با جرایم
۳- مطالعه كتاب قانون با هدف اطلاع از مجازات جرم مورد نظر در راستای اصل حسابرسی در مقام قیاس منافع و لذایذ حاصل از جرم با درد و رنج ناشی از تحمیل مجازات و مكافات تعریف شده برای جرم مورد نظر
با این وصف مهمترین نكته مورد نظر چنین دیدگاهی آن است كه اعلام كند، رفتار مجرمانه قابل آموزش است یا به عبارتی برخلاف نظریه مجرم بالفطره كه از سوی لمبروز، پزشك ایتالیایی در مكتب تحققی مطرح شده، رفتن به سمت و سوی ارتكاب جرم امری اكتسابی و آموزشی است. لذا از آنجایی كه این آموزش در زمینه ساختارهای گروهی در مورد انواع خاصی از رفتارها و گروهها ارایه میشود، فشارهای وارده از سوی گروههای همسان به عنوان یك عامل اساسی كه دارای اهمیت بسزایی است مورد توجه قرار گرفته است.لذا بخشی از علل اصلی وقوع بزه و رفتن به سمت ارتكاب جرم بر این ادعا استوار است كه این خود شخص است كه تصمیم میگیرد با كدام گروه وارد رابطه شده، رفتار كدام طبقه را الگوی رفتاری خویش كند بدون توجه به اینكه این رفتار قانونی است یا غیرقانونی و این نتیجهگیری موید اهمیت خردهفرهنگها در احترام به هنجارهای جامعه یا هنجارشكنی است.
«آلبرت كوهن» در قرن۱۹میلادی با اشاره به خردهفرهنگهای طبقه كارگری، تعارضات موجود بین فرهنگهای طبقه كارگر و سایر طبقات اجتماعی در تحلیلی به ضرورت نمونهسنجی برای كشف طرق پیشگیری از وقوع جرم و احترام به ارزشهای مورد پذیرش جامعه اشاره میكند.در همین راستا مرتون، جرمشناس امریكایی به ارتباط میزان جرایم ارتكابی و توانایی و قابلیت جامعه در پیریزی هنجارهایی كه رفتارهای مردم را كنترل میكنند، استناد كرده و چنین استدلال میكند كه لازم است جرم با دو گزاره اصلی تجزیه و تحلیل شود؛ *یكی اهداف تعریف شده فرهنگی جامعه و دیگری ابزارهای نهادینه شده كه به كمك آنها فرد میتواند به این اهداف دست یابد*
مرتون اینگونه استدلال میكند كه اصولا تمامی اشخاص در دارا بودن اهداف فرهنگی یكسان سهیم هستند؛ رویای ثروت، موقعیت اجتماعی، رفاه و هر آنچه هر انسانی آن را خوشبختی میداند، هر یك از افراد جامعه دارای ابزار و توانایی سازمانی مشخص و به نوعی از پیش تعریف شده برای نیل به آن اهداف و رویاها هستند، اما برای برخی از این افراد فرصتها مسدود شده و لذا قادر نیستند كه از طریق ابزارهای متعارف و قانونی به اهداف خود برسند. مرتون در ادامه چنین تحلیلی واكنشهای احتمالی افراد را در پنج دسته تقسیمبندی میكند.
همسانگرایان؛ افرادی هستند كه اهداف تعریف شده فرهنگی و ابزارهای مناسب برای دسترسی به آن اهداف را میپذیرند. ابداعكنندگان؛ كسانی هستند كه اهداف تعریف شده را میپذیرند، اما ابزارهای مناسب برای نیل به آن اهداف را ندارند لذا به فكر ایجاد ابزاری جدید برای نیل به اهداف هستند كه ممكن است این ابزار جدید رفتاری خلاف قانون یا حتی جرم تلقی شود.
آیینگرایان؛ اشخاصی هستند كه بهرغم پذیرش اهداف و علم به عدم دسترسی به ابزارهای رسیدن به این اهداف تن به تبعیت از ابزارهای تعرفه شده میدهند. انزواگرایان؛ حكایت اشخاصی است كه اهداف و ابزار تعرفه شده را رد كرده، گوشه عزلت گزیده و به اصطلاح، جامعهگریز میشوند و دسته آخر «متمردین» هستند؛ كسانی كه اهداف فرهنگی و ابزارهای دلخواه خویش را جایگزین اهداف متعارف و ابزار مرسوم درجامعه میكنند. مرتون با مثال آوردن از گروههای هیپی سعی دارد به اهمیت فرهنگ در وقوع رفتارهای مجرمانه و به اصطلاح ضد فرهنگ اشاره كند. همانطور كه میدانیم، هیپیها دارای رفتارهایی بودند ضد فرهنگ دهه ۱۹۶۰، در اصل جنبش جوانی بود كه در اواسط دهه ۱۹۶۰ در ایالات متحده آغاز شد و به سایر كشورهای جهان رواج یافت.
با توجه به تقسیمبندی مرتون با تطبیق رفتار ارتكابی تتلو در حوزه موسیقی و اقدامات مدیران اختلاسگر و مفسدان اقتصادی در مییابیم كه هر دو رفتار دارای منشایی مشترك است كه یكی از عوامل مشترك وقوع چنین رفتارهایی، نقض هنجارهای اجتماعی و اقدامات ضد فرهنگی از سوی مرتكب یا مرتكبانی چون تتلو یا مدیران چای دبش است.