چرایی زوال حكومتها
چرا در طول تاریخ هیچ حكومتی نبوده كه منقرض نشده باشد؟
دنیای قلم - محمد قسیم عثمانی : با یك نگاه واقعبینانه اگر موضوع را مورد واكاوی قرار بدهیم در مییابیم كه اگر حكومت از طریق زور و قوه قهریه قابل استمرار بود، هرگز نوبت حكومت به حاكمان امروز نمیرسید و اصولا هیچ حكومتی نمیتواند در بلندمدت بر مبنای زور و استبداد، تداوم یابد و این یك اصل و تجربه واضح تاریخی و یك واقعیت غیرقابل انكار است.
عامل اصلی در زوال حكومتها در یك عبارت قابل تلخیص است و آن «تعمیق و گسترش شكاف بین مردم و حاكمیت» است. حكومت تا زمانی ماندگار است كه بین خود و مردم، شكاف گسترش یافته و تعمیق یافته نداشته باشد در غیر این صورت محكوم به فنا و انقراض است. در این میان توجه به این دو كلمه بسیار مهم است؛ گسترش شكاف و عمق شكاف. گسترش شكاف به تعدد و تكثر حوزههای اختلافی بین مردم و حاكمیت اشاره دارد كه زمینههای شكاف نیز در همین بخش قابل طبقهبندی است. مثلا زمینه اقتصادی، زمینه سیاسی، زمینه اجتماعی.
اما عمق شكاف به میزان و اندازه هر عامل از شكاف اشاره دارد و اینكه هر عامل تا چه اندازه ریشه دوانیده و اصولا با توجه به عمق شكاف است كه میتوان در مورد قابلیت اصلاح صحبت كرد. حكومتها باید به طور مستمر دلیل شكاف بین خود و ملت را مورد تجزیه و تحلیل و واكاوی دقیق قرار بدهند و برای تك تك عوامل ایجاد شكاف، برنامهریزی هوشمندانه و عملگرایانه داشته باشند تا شكاف موجود محدود و ترمیم شود تا همراهی مردم و حاكمیت افزایش و قوام و اقتدار حكومت تضمین شود. به نظر بنده دلایل شكاف بین ملت و حاكمیت را میتوان در زمینههای زیر جستوجو كرد؛
١- ناكارامدی حاكمیت در بهبود وضعیت معیشتی مردم و افزایش فشار اقتصادی بر مردم صرفنظر از آمارهای رسمی غلط و غیرقابل باور برای مردم.
٢- عدم بهروزآوری روش، منش و شیوه حكمرانی در شرایطی كه جامعه به طور روزانه در حال تغییر و تحول است. نمیتوان با شیوههای قدیم بر مردم امروز و سلایق روز آنان حكومت كرد و حكومتی كه بخواهد پایدار بماند، حتما باید خود را با نیازها، احساسات و فكر و اندیشه فعلی مردم تطبیق بدهد.
٣- تلاش مستمر حاكمیت در این مسیر كه مردم را با بایدها و نبایدهای مد نظر خود، همسو و همراه كند و نوعی استبداد در این نگاه حاكمیتی قابل مشاهده است در حالی كه این حكومت است كه باید خود را با خواستههای مردم، تطبیق بدهد. بسیاری از حكومتها شعار مردم سالاری سر دادهاند اما در عمل حكومت سالاری را دنبال و اجرا كردهاند.
٤- رفتار دگماتیسم حكومت و برخی از اصرارهای غیرضرور و نیز عدم انعطافهای نادرست حاكمیت منجر به عقب ماندگی حكومت از افكار پیشرو نسل جوان و نوجوان امروزی و در نهایت شكاف بین حاكمیت و نسل امروز میشود.
٥- عدم یكسانی سبك زندگی فرزندان و كارگزاران درون حاكمیت با سبك و سیاق زندگی مردم، منجر به تعمیق و گسترش ناباوری مردم به حاكمیت میشود. اصولا تبعیض بین ملت و افراد درون حكومت باعث بدبینی مردم به حاكمیت و ایجاد شكاف بین مردم و حاكمیت میشود.
٦- ناتوانی حاكمیت در برقراری عدالت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و قائل شدن تبعیضهای پیدا و پنهان بین آحاد ملت و نیز اقوام، ادیان و مذاهب و جنسیتها.
٧- ناتوانی یا عدم وجود اراده در حاكمیت برای برقراری روابط حسنه با دنیا و نابسامانی در جایگاه و پایگاه بینالمللی كشور و ملت.
٨- فضای بسته اجتماعی و فرهنگی، سانسور برخی واقعیتها، عدم انعكاس واقعیتها از طریق رسانه رسمی و ملی و رسانههای داخلی، عدم آزادی بیان در قالب نوشته یا كلام، فیلترینگ و بستن و محدود كردن فضای مجازی.
٩- تفاوت در سطح رفاه عمومی مردم در مقایسه با سایر كشورها و تفاوت در درآمد سرانه و سطح اشتغال و نیز پوششهای حمایتی و بیمهای.
١٠- مداخله خارجی به بهانههای ظاهرا انساندوستانه اما در واقع منفعت طلبانه و زورگویانه.
در نهایت میتوان گفت كشوری میتواند پیشرفت را تجربه كند كه حكومت آن، خود را با شرایط و خواستههای روز ملت خود، تطبیق میدهد و همواره برای از بین بردن شكاف بین خود و ملت برنامهریزی و تلاش هوشمندانه دارد در غیر این صورت هم حكومت محكوم به فنا خواهد بود و هم پیشرفت كشور، غیرقابل حصول خواهد بود.