دنیای قلم -زهرا علیپور : حدود صد روز پیش و پس از جانباختن بهتآور «مهسا امینی»، خیابانهای ایران شاهد اعتراضاتی كمسابقه بود كه التهاب آن همچنان ادامه دارد. موج این اعتراض البته خیلی زود به شبكههای اجتماعی هم كشیده شد و كاربران فضای مجازی با بیان نظر، تجربهها و اتفاقهای روزمرهشان در كنار عكس و فیلمهای بهاشتراكگذاشته در فضای مجازی، رنگ متفاوتی به صد روز سپریشده از تاریخ ایران پاشیدند. اگرچه در تمام این مدت نوع برخورد مسوولان با اینترنت همیشه خبرساز و چالشبرانگیز بود اما بهتازگی این فیلتر شكل گستردهتر و سفتوسختتری به خود گرفته و حتی گزارشهای متعددی از سوی نهادهای مرتبط، درباره بیكاری گسترده فعالان كسبوكارهای اینترنتی هم منتشر شده است؛ خطری كه فقط متوجه ابعاد اقتصادی زندگی نیست. ایرانیها این روزها برای اتصال به اینترنت، گاهی مجبورند زمان قابلتوجهی از شبانهروزشان را به گزینه وصل و قطع فیلترشكنها خیره شوند! درواقع آنها وقت و انرژی روزانهای برای وصلشدن به اینترنت از دست میدهند كه از نظر «مهرداد عربستانی»، مردمشناس و استاد انسانشناسی دانشگاه تهران، منجر به خشمِ ناشی از محرومبودن و ناكامی میشود. عربستانی كه نویسنده كتابهای «تمنای رفتن: مهاجرت به خارج در میان ذهنیت ایرانیان» و دهها تالیف دیگر در حوزههای مردمشناسی است، در تازهترین اثر خود، كتاب «از خشمی كه داریم»، به بررسی و تحلیل «خشم» به عنوان یك نشانه فرهنگی پرداخته است. این مردمشناس و استاد انسانشناسی در گفتوگو با «اعتماد» از نسبت فیلترینگ و خشم ایرانیان میگوید.
در صد روز گذشته شاهد اعتراض شهروندان ایرانی در خیابان و فضای مجازی به اشكال مختلف بودهایم كه نظر میرسد كاهش سرعت اینترنت و فیلترینگ گسترده، یكی از پاسخهای كنترلگرانه به این اعتراضات بوده است. فارغ از مطالبات مطرحشده و شیوه واكنش حاكمیت، این محدودیت اینترنت تا چه میزان بر خشم ایرانیان اثرگذار است؟
ابتدا بهتر است كه خشم را به صورت بنیادین تعریف كنیم، باید گفت كه از نظر روانشناختی خشم، ناشی و همبسته با تجربه «ناكامی» است. یعنی ناكامی منجر به خشم میشود؛ به این معنی كه اگر مانعی در برابر خواست كسی قرار بگیرد یا فردی در رسیدن به آنچه میخواهد مایوس و ناامید شود، احساس خشم میكند. به این ترتیب هر مانعی ممكن است انسانها را خشمگین كند. از این نظر میتوان گفت كه خشم یك پدیده جهانشمول است. از طرف دیگر خشم به عنوان نوعی هیجان یك برساخت اجتماعی است؛ یعنی شكلگیری خشم به شرایطی كه فردی در آن زندگی، تجربه و ادراك میكند، بستگی دارد. درواقع هر آنچه موجب احساس ناكامی و ممانعت در افراد شود، منجر به تولید خشم در سوژه خواهد شد. همینطور زمانی كه یك فرد یا یك گروه احساس میكند كه به مرزهای بنیادی شخصی یا گروهیشان تجاوز شده است، خشمگین میشوند. همانطوركه گفتم وقتی به خشم از منظر اجتماعی نگاه میكنیم باید آن را امری كه به لحاظ اجتماعی ساختهشده در نظر بگیریم. یعنی ادراك مردم از شرایطی كه در آن زیست میكنند یا ذهنیت و سابجكتیوتهشان در ارتباط با شاكلههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به واكنشهایی هیجانی منجر میشود كه خشم یكی از آنهاست.
پس ادعای عجیبی نیست اگر بگوییم كه تجربه خشم در زیست روزمره ایرانیها جاری است؟
بله. در ایران مساله خشم، یك مساله خیلی جدی است. رفتار و واكنشهای ناشی از خشم همیشه احساس میشوند و رفتار و خُلق پرخاشگرانه به نوعی رفتار بهنجار و معمول تبدیل شدهاند. اعداد و ارقام هم این گزاره را تایید میكرد؛ كمااینكه در نظرسنجی گالوپ در سال 2013 مشخص شد كه ایرانیها از خشمگینترین مردم دنیا هستند؛ یعنی حدود 54 درصد مردم روزانه تجربه خشم داشتند. در سال 2014 ایرانیها بعد از عراقیها، بیشترین تعداد تجربه خشم را داشتند. در 2018 هم به همین صورت؛ یعنی ایرانیها از نظر تكرار تجربه خشم در رتبه سوم دنیا و بعد از مردم عراق و سودان جنوبی بودند.
با این تفاسیر میتوان گفت كه برای ایرانیها تجربه خشم در زندگی روزمره، تجربه جدیدی نیست؟
بله، به این ترتیب مساله خشم در ایرانیها، مساله تازهای نیست كه بگوییم صرفا به علت فیلترینگ ایجاد شده است. موضوع عمیقتر و ریشهدارتر از اینهاست. اما قطعا فیلترینگ به منزله یكی دیگر از ممنوعیتها و ناكامیهایی كه سوژه ایرانی با آن مواجه است، از علل دیگر تشدید غیظ و غضب مردم است. اما خشم فراگیر در جامعه ایرانی را میتوان بهطور كلی به تمام ممنوعیتها و ناكامیهایی منسوب كرد كه به سوژه ایرانی تحمیل شده است. از ممنوعیت ویدیو و ماهواره گرفته تا ممنوعیتهای مرتبط با پوشش، موسیقی، تحزب و حق اعتراض آزاد. به اینها میتوان ناكامیهای دیگر ناشی از برنامههای بیپایان ریاضت اقتصادی را هم اضافه كرد كه به صورت اعتراضات صنفی و جمعی متناوب در كشور بروز كردهاند. حتی یك قدم جلوتر، بهرغم این ناكامیها، خطاب رسمی اصرار دارد شهروندان را همچون سوژههای راضی و مطیع، مورد خطاب قرار دهد كه خود تحمیل هویتی است كه خشم را تشدید میكند. در اعتراضات اخیر نیز به وضوح شاهد بروز خشم به صورتهای مختلفی بودهایم. درباره اعتراضات فكر میكنم كسی نتواند این نكته را انكار كند كه خشم به شدیدترین شیوه بروز پیدا كرده است.
با این اوصاف، هشدارها درباره انباشت خشم ناشی از فیلترینگ تا چه میزان جدی است؟
میدانیم نسبت به این خشم انباشتشده از سالها قبل مطالبی نوشته، گفته شده و بارها گوشزد شده است، اما آشكارا این امر توسط سیاستسازان و تصمیمگیران جدی گرفته نشده است. خشم اجتماعی، حاوی پیام سیاسی بسیار مهمی است، خشم همچون كوه یخی است كه راس مشهود آن تنها بخش كوچكی از انرژی و حجمی است كه بهطور بیواسطه مشاهده نمیشود. به هر حال باید گفت بدیهی است كه با توجه به اهمیت و تنیدهشدن فضای مجازی در تجربه روزانه مردم، فیلترینگِ این فضا یكی از عوامل مهمی باشد كه خشم و انباشت آن را افزایش میدهد. اما نكته مهم این است كه سیاستسازها باید تصمیم بگیرند كه تا كجا میخواهند به این كار ادامه دهند؟ آیا ارزیابی روشنی دارند كه این اعمال محدودیت چه حد از خشم سركوبشده را تولید میكنند و اینكه با این انباشت خشم در آینده چه خواهند كرد؟ تداوم این امر باعث میشود كه نوعی از سرمایه اجتماعی مبتنی بر اعتماد را از دست میدهیم؛ اعتمادی كه اعاده آن آسان اگر اصولا ممكن باشد نخواهد بود. چراكه ایجاد اعتماد و برگرداندن شرایط به وضعیت نسبتا نرمال، بسیار پیچیدهتر از تخریب آن است.
آقای دكتر عربستانی! به نظر شما كمترشدن اعتراضات میدانی ایرانیان در این روزها نشانی از فروكش كردن خشم آنهاست؟
بدون پرداختن به علل ایجاد خشم و تلاش برای تخلیه این هیجان با پاسخ مناسب، كاهش اعتراضات نشانه فروكشكردن خشم نیست، بلكه نشانه فروكوفتهشدن آن است. از این حیث میتوان گفت كه {كمشدن اعتراضات در این روزها} نشانه فروكشكردن پرخاش - اگر اعتراض را نوعی پرخاش تعریف كنیم- است. چراكه پرخاش نوعی رفتارست كه میتواند منبعث از خشم باشد، اما خشم نیست. خشم هیجان و انرژیای است كه میتواند همچنان باقی بماند و چه بسا متراكمتر شود. در اینجا چیزی كه رخ داده منع ابراز است كه به نوبه خود منع و ناكامی جدیدی است. من فكر میكنم كه به این ترتیب چیزی كه فروخفته و جمع میشود به مراتب میتواند با شدت بیشتری در آینده بروز پیدا كند. آنطوركه از نظر روانكاوی اجتماعی میتوان گفت امر فروكوفته حتما بازخواهد گشت. اگرچه شیوه و شدت بروز آن را نمیتوان پیشبینی كرد. چیزی كه امروز رخ میدهد، تلاش برای كاهش نیروگذاری عاطفی در سوژه نیست، بلكه منعی دیگر بر ممانعتهای پیشین است.
از سویی دیگر براساس نتایج پیمایشهای رصدخانه مهاجرت ایران، شاخص تصمیم به بازگشت در میان مهاجران ایرانی خارج از كشور از سطح 42 درصد در سال 1396 به سطح 14 درصد در سال 1401 افت داشته است. همچنین تصمیم به عدم بازگشت در میان مهاجران ایرانی خارج از كشور از سطح 10 درصد در سال 1396 به سطح 62 درصد در سال 1401 افزایش داشته است. در همین پیماش رسمی گفته شده كه مسائل اقتصادی، شیوه حكمرانی و مملكتداری و وضعیت آزادیهای فردی و اجتماعی از مهمترین دلایل عدم بازگشت مهاجران ایرانی به كشور هستند. با این تفاسیر میتوان مدعی شد كه مهاجرت هم نوعی كنش اجتماعی برخاسته از خشم و نارضایتی باشد؟
بخشی از آمارهای مرتبط با عدم میل ایرانیهای مهاجر به كشور، مرتبط با افرادی است كه خارج از ایران هستند كه با یك برآورد عقلانی تمایل برای بازگشت به كشور ندارند. اما نكته مهمتر تمایل بسیار زیاد [حدود 80 درصد] ایرانیها به مهاجرت است كه در پیمایشهای اخیر رصدخانه هم آشكار شده است. به نظر من میل به مهاجرت یك موضوع تكینه نیست و در واقع یك نشانه یا سمپتوم است كه باید مورد تحلیل قرار گیرد تا رانههای آن آشكار شود. زمانی كه این نشانه را كنار نشانه خشم قرار دهیم به سمپتوم یا نشانگانی پیچیدهتر تبدیل میشود كه حكایت از وضعیتی بحرانی دارد. طبق مطالعهای كه در خصوص تمایل به مهاجرت به خارج انجام دادهام، میتوان گفت كه غالب افرادی كه تمایل به ترك وطن دارند با زبانها و ابراز دلایل گوناگون میگویند كه این سرزمین محلی نیست كه امكان تحقق آرزوها و آینده مطلوبشان را برایشان مهیا كند. همچنین ایشان كرامت و قدر خود را در این شرایط مخدوششده مییابند. به عبارتی دیگر این مساله مرتبط با موضوع امید اجتماعی است. وقتی شما در جایی احساس كنید كه نمیتوانید چیزی را كه میخواهید به دست بیاورید، به جایی دیگر میاندیشید. انسانشناسی استرالیایی- لبنانی «غسان حاج» تعریف ویژهای از جامعه دارد و میگوید كه جامعه سازوكار تولید و توزیع امید اجتماعی است و لذا كسانی كه از این نظام اقتصاد امید خارج میمانند همان افراد ناكامی هستند كه از به دست آوردن آرزوهایشان منع شدهاند. از این زاویه كه به موضوع نگاه كنیم همین نبود وجود آزادیهای فردی و اجتماعی و ناامیدی نسبت به آینده، یا همان ناكامی، ربط وثیقی با خشم پیدا میكند.
پس برای كاهش میل به مهاجرت یا بازگشت نخبگان (كاهش خشم و نارضایتی) شان چه نكاتی مهم است؟
ببینید، این درصد بالای میل به مهاجرت باید زنگ خطری بسیار جدی تلقی شود و زمینهها و علل آن مورد بررسی قرار گیرد. ولی به نظر نمیرسد كه چنین رویكرد مبتنی بر ریشهیابی در این خصوص وجود داشته باشد. در عوض موضوع میل به مهاجرت فراگیر، به مهاجرت مثلا نخبگان فروكاسته میشود و آن را هم نه در زمینه و در ارتباطش با شاكلههای اجتماعی و فرهنگی، بلكه به منزله امری منفرد مورد خطاب قرار میدهند و میخواهند از مهاجرت «نخبگان» (با هر تعریفی كه از نخبه داشته باشیم) جلوگیری كنند یا اینكه ایشان را تشویق به مهاجرت بازگشتی كنند. سوال این است كه آیا علت مهاجرت چنین كسی كه «نخبه» قلمداد میشود، رفع شده است كه انتظار برود كه ایشان برای بازگشت متقاعد شوند. بگذریم كه امر تمایل عام به مهاجرت به خارج كشور، منحصر به تحصیلكردهها یا صاحبان سرمایه یا هر كس دیگری كه نخبه قلمداد شود، نیست. همانطور كه گفتم سوال جدیتر این است كه آیا شرایط به شكلی تغییر كرده كه چشمانداز موردنظر یك نخبه برای زندگیاش محقق شود؟ در كل با این نگاه بخشی و تكهتكهكردن یك پدیده از تمام بدنه اجتماعی، راهحلها هم به گونهای وصلهپینهای میشوند. یعنی به جای اینكه موضوع اصلی حل شود، به اقدامات تسكینی اكتفا میشود كه در آن هم چندان موفق نبودهاند.
از دیگرسو، طبعا تعدادی از این شهروندان ناراضی، امكان مهاجرت ندارند و از سویی باید در فضای فیلترشده زیست اجتماعی داشته باشند؛ خشم فروخفته آنها چه عواقبی دارد؟
قطعا این اعتراضات، حاصل مطالباتی است كه پیش از اینها وجود داشته و انباشت شده است. چه در سال 88 و چه در سالهای بعد از آن، اما پاسخ مناسبی به این مطالبات داده نشده است. چراكه اگر پاسخ مناسب دریافت شده بود، شاهد بروز مكرر و متناوب اعتراضات نبودیم. درست است كه هر بار چكاننده یا علت شروعكننده اعتراضات ممكن است متفاوت باشد اما به هر حال نشاندهنده خواستههایی است كه برآورد نشده: آرزومندیها، نیازها و ایدهآلهایی كه هر شهروندی نسبت به زندگیاش داشته باشد.
به همین دلیل است كه خشم نهادینه در مردم بلافاصله اعتراضات را رادیكال میكند؟
اعتراض در همه جای دنیا و هر كشوری به نوعی وجود دارد. تقریبا كشوری نیست كه شهروندهایش بهطور صددرصد از همهچیز راضی باشند و هیچچیزی را كه موجب آزارشان باشد، تجربه نكنند. اما نباید به این موضوع كلی بهطور تخطئهآمیز استناد كرد. قصد دارم تاكید كنم اعتراضاتی كه در ایران شاهدش هستیم متفاوت از درخواستهای صنفی یا گروهی است و عموما تبدیل به اعتراضاتی رادیكال و سرنگونساز میشود و این مسالهای است كه اعتراضات در ایران را متفاوت میكند. یعنی ماهیت مطالبات مردم مربوط به تغییر یك سیاست جزیی یا اعتصاب یكی از اصناف برای منافع صنفی یا گروهی نیست. چیزی كه این اعتراضات در ایران را نسبت به كشورهای دیگر متمایز میكند، تبدیلشدن بلافاصله این اعتراضات به اعتراضاتی رادیكال است. از دیگر سو واكنش به این اعتراضات هم از نوع منع و انكار وجود یا انتساب آن به فریبخوردگی و نقص قوای دماغی است.
به نظر میآید در چنین فضایی كه شما توصیف كردید، فضای مجازی یك وسیله و راهكار ابراز وجود و اعتراض است كه همین هم حالا با فیلترینگ شدید روبرو شده است؛ در برونریزیهای كاربران فضای مجازی و فعالان كسبوكارهای كشور، گفته میشود فیلترینگ به معنی محرومیت از «زندگی دیجیتال» مردم، یكی از مهمترین علت ناامیدی و خشمشان است. میتوان این نكته را هم نوعی محدودشدن آزادیهای حداقلی دانست؟
بله در جامعهای با چنین اعتراضات و شرایط متفاوت، فضای مجازی میتواند جایی باشد كه این درماندگی و خشم مجالی برای بروز بیابد و چه بسا در قالب مطالباتی مشخص مطرح شود. تقریبا از زمانی كه گوشی هوشمند وارد كشور شده همه شهروندان ما به كاربران فضای مجازی تبدیل شدهاند؛ زندگیشان در دو فضای واقعی و دیجیتال به هم گره خورده است. به این معنی كه كسبوكار، زندگی روزمره، خرید، تفریح و ارتباطاتشان در هر دو فضا باهم ادامه دارد. ایجاد محدودیت و ممنوعیت در هر یك از این دو فضا نوعی دستدرازی به زندگی و مرزهای بنیادین فردی و اجتماعی است. بهخصوص زمانی كه بر مردم ممانعتی اعمال میشود (فیلترینگ) كه امروزه نوعی حق معمول برای همه مردم دنیاست. خاصیت فضای مجازی فضای در دسترسی آزادانه و همگانی به آن است، جایی كه هم برای تفریح، تولید دانش، كسبوكار و ارتباطات انسانی میتواند استفاده شود و طبیعی است كه محدودكردن اینها احساس ناكامی را به افراد منتقل میكند. البته میدانم محدودكنندگان اینترنت باور دارند با این كار جلوی اعتراضات را میگیرند اما سوال مهم این است كه تا چه حدی این كار مشروعیت دارد؟ تبعات آن تا چه میزان است؟ تصمیمگیرندگان فیلترینگ باید بتوانند توجیهی اقناعی برای مشروعیت این كار داشته باشند در غیر این صورت آنچه باقی میماند خدشه به سرمایه اجتماعی و اعتماد اجتماعی است. به نظرم در این موارد بیشتر برخوردها برخوردهای غریزی و ارتجالی است. گرچه برخی باور دارند كه در فضای مجازی جایی است كه اخبار ساختگی پراكنده و موجب تحریك مردم میشود، اما در مقابل باید راه عقلانیتری برای این امر پیدا كرد. به هر حال همین ابزار فضای مجازی و حتی بیش از آن، میتواند برای روشنگری و اطلاعرسانی مورد استفاده قرار گیرد. گرچه در فضای ملتهب امروز تا حد زیادی اقدامات غریزی و واكنشی است. در مقابل، منع دسترسی و ایجاد محدودیت همچون تحقیر و حركتی بالادستمآبانه ادراك میشود كه تنها انبان هیجانات فروكوفته را پرتر میكند. این در حالی است كه این ممنوعیت یكی از مجاری كاتارسیس و تخلیه هیجان خشم را هم مسدود میكند و تبعاتی خواهد داشت كه چگونگی آن قابل پیشبینی نیست.