دانش‌آموزان به اصلاح و تربیت نیاز ندارند، مسئولان باید اصلاح و تربیت شوند

دانش‌آموزان به اصلاح و تربیت نیاز ندارند، مسئولان باید اصلاح و تربیت شوند

فاطمه راکعی از ضروری اصلاح و تربیت مسئولان گفته است

دنیای قلم -وقتی از من می‌پرسند، این روزها به چه می‌اندیشی؟ می‌گویم به «انسان». انسانی که در چنبره سختی‌های روزگار به چنان درجه‌ای از بزرگی می‌رسد که در برابر ظلمی که به همنوع خود شده است، خاموش نمی‌نشیند و از حقیقت می‌گوید.


فاطمه راکعی در اعتمادنوشت: به نسلی می‌اندیشم که دل در گروی فردا دارند و مطالبات‌شان«زندگی»؛ «زن» است و «آزادی» و مگر از این واژه‌ها شریف‌تر و عمیق‌تر و گرامی‌تر داریم؟  انگار همه هستی را می‌توان در این واژه‌ها خلاصه و همه تاریخ را در این مثلث واژه‌ها مرور کرد. این روزها در عرصه عمومی و اجتماعی کشور، شاهد ظهور کنشگران تازه‌ای با عنوان «دانش‌آموزان» هستیم که توانسته‌اند تاثیرات قابل توجهی را در فضای عمومی کشور ایجاد کنند.

نسلی آگاه، دانا و شایسته که به‌رغم همه اهانت‌هایی که برخی افراد و جریانات در خصوص آنها مطرح می‌کنند، شایسته تقدیر و گرامی داشته شدن هستند. به عنوان یک معلم که از دوره ابتدایی کار افتخارآمیز تدریس و معلمی را شروع کردم و سال‌های سال، معلم دوره ابتدایی بودم پس از آن به عنوان استاد دانشگاه، پژوهشگر و...خدمت و نهایتا در شمایل یک فعال سیاسی و اجتماعی تحولات کشور را دنبال کرده‌ام، حس و حالی که نسبت به نسل نوجوان و جوان دارم، یک احساس ریشه‌دار است. من عاشق این سرزمین و مردمان آن هستم، چون مردمان این سرزمین تکه‌ای از همه جهان هستی‌اند. همه جهان را آینه خلقت خداوند می‌بینم و معتقدم باید عاشق همه عالم باشم که همه عالم از خداوند است.

عطار در جایی در تفسیر یک حدیث قدسی به نقل از خداوند می‌گوید: «چو آدم را فرستادیم، بیرون /جمال خویش بر صحرا نهادیم...» بنابراین همه عالم را جلوه‌ای از زیبایی خداوند تفسیر می‌کنم و به فرزندان انسان عشق می‌ورزم. برای چون منی با چنین احساساتی، دیدن و شنیدن اخبار این روزهای کشور بسیار سنگین و ثقیل است. درشتی‌ها، خشونت‌ها، فریادها، اهانت‌ها و ضرباتی که به‌طور مستمر هم نسبت به زنان و هم نسبت به جوانان وارد می‌شود، انگار ضرباتی است که بر پیکره من و امثال من فرود می‌آیند. در دینی که جوان بودن و زن بودن از منظر پیامبرمان یک فضیلت است، شنیدن اهانت‌هایی که این روزها از سوی برخی افراد دارای تریبون علیه زنان و جوانان مطرح می‌شود، قابل قبول نیست.

آن هم از جانب افرادی که ادعای ارتباط با دین دارند و خود را متعهد معرفی می‌کنند. کلاف سردرگم تصمیم‌سازی‌های این روزهای کشور، اثرات ویرانگری بر احساسات مردم، معیشت آنان، چشم‌انداز پیش روی آنان و تصمیمات آینده‌شان دارد. مردم از یک طرف اختلاس‌های هزاران میلیاردی را می‌بینند که برخی افراد و گروه‌ها می‌خورند و می‌برند، بدون اینکه آب از آب تکان بخورد و از سوی دیگر، سرنوشت تلخ مهسا دختر مظلوم ایرانی را می‌بینند که برای دیدن پایتخت بزرگ سرزمینی که تاریخ و هویتی به بلندای تاریخ دارد، راهی تهران می‌شود تا لبخندی به لبش بنشاند و خاطره‌ای شیرین در ذهنش بسازد، اما بر اثر اشتباهات، اهمال‌ها و تندی‌ها ناگهان چونان دسته گلی پرپر می‌شود، بدون اینکه کسی به این پرسش مهم پاسخ دهد که او به کدامین گناه کشته شده است؟ «باءی ذنب قُتِلت» آیا به گناه برآمدن دو تار مو؟ به گناه شاد بودن و لبخند زدن؟ به کدامین گناه؟... و موعد حادثه که از راه می‌رسد، همگی در معرض امتحانی بزرگ قرار می‌گیریم. آیا باید دید و سکوت کرد؟ آیا باید واقعیت را فهمید و از کنار آن به سادگی گذشت؟ مردم ایران حقیقت را فهمیدند و به پشتوانه تاریخ بلند و هویت رفیع خود، از متولیان امر پاسخی درخور خواستند.

 

دردآور اینکه نه تنها پاسخی درخور به این مطالبات داده نشد که برخی افراد و جریانات بر آتش تندروی‌ها و افراط‌گری‌ها افزودند و کار را به جایی رساندند که دانشجویان پس از دوره‌ای سکون، دوباره در عرصه کنشگری‌های عمومی حضور پیدا کردند. زنان خود را در آینه چشمان مهسا دیدند و مطالبه کردند و پدران و مادران به پشتوانه حس پدری و مادری‌شان دنبال فرزندان خود به راه افتادند و پاسخ خواستند. بسیاری از مدیران متوجه نبودند با نسلی طرفند که آگاهی را تمرین و اطلاعات را درونی کرده است. نسلی که با جهان در ارتباط است و دنیای وسیعی دارد؛ نسلی که انگار هزاران سال زیسته و هزاران راه نرفته را پیموده است. در برابر این نسل، به راحتی با یک عذرخواهی و اصلاح می‌شد، آرامش را برقرار کرد، اما کسانی که از گذشته آمده‌اند، قادر به درک تصاویر فردا نیستند. کسانی که با تندی و خشونت با این نسل سخن می‌گویند، نه دل در گروی دین دارند و نه درکی از ایران و ایرانی دارند. کار به جایی رسیده است که دیگر برخی در برابر دانش‌آموزان نوجوان، فرمان خشم صادر می‌کنند. وزیری که باید منادی آموزش باشد و پرورش از بند سخن می‌گوید. 

 

کودکان این سرزمین را که باید بر صدر بنشینند و ارج ببینند را راهی مراکز اصلاح و تربیت می‌کنند تا گفتمان مورد نظر برخی افراد و جریانات را در گوش آنان فرو کنند. اما کسی از خود نمی‌پرسد مگر این نوجوانان همان‌هایی نیستند که سال‌های سال در اختیار سیستم آموزشی، صدا و سیما و معلمان پرورشی قرار داشتند، چرا نه «اصلاح» شدند و نه به‌زعم آقایان «تربیت». ظریفی می‌گفت این دانش‌آموزان ایرانی نیستند که به اصلاح و تربیت نیاز دارند، این مسوولان و مدیران غیرمتخصص هستند که باید اصلاح تربیت شوند. اصلاح شوند تا از تندروی و تعصب فاصله بگیرند و تربیت شوند تا رفتار با مردم را یاد بگیرند.من این روزها به زنان می‌اندیشم به جوانان. من این روزها به مردم ایران می‌اندیشم و مطالبات‌شان... .


 

 

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.