سختترین تصمیم سیاستگذاران
هر سیستم اعم از اینكه مكانیكی باشد یا اجتماعی، واجد دو بخش مهم ورودی و خروجی است. برای نمونه خودرو یك سیستم مكانیكی است كه ورودی آن بنزین و سوخت است و خروجی آن در دو وضعیت مفید حركت و جابهجایی و زیانبار یعنی گازهای ناشی از سوخت بنزین است.
دنیای قلم -هر سیستم اعم از اینكه مكانیكی باشد یا اجتماعی، واجد دو بخش مهم ورودی و خروجی است. برای نمونه خودرو یك سیستم مكانیكی است كه ورودی آن بنزین و سوخت است و خروجی آن در دو وضعیت مفید حركت و جابهجایی و زیانبار یعنی گازهای ناشی از سوخت بنزین است. در شرایط عادی و متعارف و باز این سیستم قابل قبول عمل میكند. ولی اگر خودرو را در یك محیط بسته روشن كنیم و حركت هم نكند و گازهای تولیدی آن به محیط بسته وارد شود، سیستمِ باز قبلی تبدیل به سیستم بسته و مخرب میشود، حرارت این محیط بسته بالا میرود، سپس اكسیژن محیط كم و تمام میشود، احتراق بنزین ناقص میشود، هوا آلودهتر شده و درنهایت خودرو خاموش میشود. در این سیستم هر چه بیشتر گاز دهیم با سرعت بیشتری به نقطه خفقان خودرو میرسیم و زودتر خاموش میشود و دیگران را نیز مسموم میكند. اینگونه سیستمها خودویرانگر هستند. در حقیقت تولیدات یا خروجی آنها، كشنده است و موجب تضعیف و ناكارآمدی بیشتر محیط و سیستم میشود. برخلاف سیستمهای پویا كه احیاگر هستند.
نمونه آن طبیعت است كه گیاهان گازكربنیك را به عنوان ورودی و خوراك دریافت میكنند و اكسیژن را به عنوان خروجی پس میدهند و این اكسیژن منشا حیات جانوران است. تركیب گیاه و جاندار، سیستم پویا و احیاگر است. سیستمهای اجتماعی هم همین است. سیستمهای پویا آنهایی هستند كه خروجی آنها به تفاهمی بالاتر منجر شده و ظرفیت سیاسی و اجتماعی را افزایش میدهد. اعتماد اجتماعی و رفتارهای اخلاقی را تقویت میكند. هزینههای كنشهای مثبت را كم میكند و در مقابل هزینههای كنش منفی را زیاد مینماید. در سیستم اجتماعی احیاگر، رفع اختلافات به راحتی و با كمترین هزینه انجام میشود. اختلافاتی كه وجود آنها گریزناپذیر است. اختلافات رفع میشود با حداقل هزینه و فراتر از سوگیری و داوری پیشین به سود یكی از طرفین اختلاف. نهادهای حل اختلاف بسیار متنوع و كارآمد هستند. زخم اختلافات عمیق و ناسور نمیشود. مهمتر از همه خشونت و زور ابزار حلاختلاف نیست.
نقطه مقابل آنها سیستم خودویرانگر است. مشخصه اصلی این سیستم قطبی شدن آن است كه نه تنها راه را بر هر تفاهمی میبندد، بلكه به طور اصولی و ذاتا مخالف تفاهم است و آن را واجد ارزش نمیداند. در چنین ساختاری نهادهای حل اختلاف یا ناكارآمد هستند یا سوگیریهای آشكار به سود یك طرف اختلاف دارند. خشونت و زور ابزار اصلی حل اختلاف است یا به تعبیر بهتر، ابزار حذف طرف مقابل است، چون قرار به حل اختلاف نیست. در چنین جامعهای گرایش شدیدی برای حذف افراد میانه وجود دارد. میانه به هر معنا، چه به لحاظ اقتصادی، چه به لحاظ فرهنگی و سیاسی و رفتاری.
ادبیات نفی و خشونت حرف اول را میزند. در چنین ساختاری كسانی سردمدار قطبهای ساختگی میشوند كه به معنای دقیق كلمه هم به لحاظ رفتاری و هم به لحاظ گفتاری به الوات تنه میزنند. در این سیستمها هیچ نهاد و فردی اصالت ندارد، مگر به میزان نقشی كه برای این قطبی بودن ایفا میكند. اخلاق، ارزشها، قانون، دین، دموكراسی، حقوق بشر همه و همه به موضوعات ابزاری تنزل پیدا میكنند. خروجی این سیستم كینه و نفرتپراكنی است كه به عنوان سوخت مناسب برای خشونت عمل میكند.
هیچ چیز برای یك سیاستمدار مهمتر از این نیست كه چگونه از افتادن در این سیستم خودویرانگر پرهیز كند و مهمتر اینكه اگر به هر دلیل ناخواسته یا بر اثر اشتباه در آن وارد شد، چگونه از آن خارج شود. راحتترین منطق برای كسانی كه در این دور باطل میافتند این است كه طبق قاعده سیستم عمل كنند. اگر علیه آنان خشونت روا داشته میشود، آنان هم متقابلا دست به خشونت بزنند و این را حق خود میدانند. اگر علیه آنان دروغ گفته میشود آنان هم علیه طرف مقابل دروغ بگویند و به قولی رفتار آنان را قصاص! كنند. ولی مشكل از اینجا آغاز میشود كه این رفتار اتفاقا خواست همان طرف آغازگر این فرآیند است. جامعه ایران به اندازه كافی در این دام افتاده است، ولی مدتی است كه با سرعت بیشتری مساله پوشش زنان در حال قطبیتر كردن آن است. فیلم منتشره از مجادله زنان در یك اتوبوس نمونه كوچكی از این پدیده در سطح كشور است. انتظار میرود كه سیاستمداران مسوول در این باره سكوت نكنند و اجازه ندهند كه همه سرمایههای كشور در ذیل این موضوع قربانی شود.
عباس عبدی