ناگفته های هادی عامل درباره محسن تنابنده
هادی عامل گزارشگر سرشناس کشتی ناگفته هایی از محسن تنابنده گفت
دنیای قلم -گزارشگر پیشکسوت کشتی و کشتیگیر باسابقه با حضور در تلویزیون از خاطرات ورزشی خود گفتند.
به گزارش ایسنا، هادی عامل، گزارشگر کشتی، و منصور برزگر، کشتیگیر، با حضور در تلویزیون خاطرات خود را مرور کردند.
هادی عامل در معرفی خود گفت: "۱۰ مرداد ۱۳۳۴ در بیمارستان امام رضا مشهد به دنیا آمدم. ما ۱۰ فرزند هستیم؛ پنج برادر و پنج خواهر. فرزند اولِ خانواده هستم.
پدرم دبیر ادبیات بود. سال ۱۳۴۲ پدرم وقتی لیسانس گرفت، خراسان کلا ۳۰ نفر لیسانسه داشت.
مادرم نیشابوری است. شاعر است و شش کلاس سواد دارد. واژههایم را از مادرم یاد گرفتم. حتی تُنِ صدایم هم به مادرم شبیه است. اکنون مدتی است که مادرم بیمار است و پدرم هم فوت کرده است.
بچه شَری بودم. از مدرسه که میآمدیم بلافاصله به کوچه و خیابان میرفتیم و مشغول بازی بودیم تا زمانی که گرسنه شویم و برای غذا خوردن به خانه برگردیم.
از تیروکمان خوشم نمیآمد. چون با تیروکمان گنجشکها را میزدند. همیشه از بچهها میخواستم به جای زدنِ گنجشکها، هدفی را مشخص کنیم و به سمت آن تیر بیاندازیم.
از هفتسالگی با بچهها کشتی میگرفتیم. ۱۴ ساله بودم که دستم شکست. با این حال کشتی را ادامه دادم. در ۱۹سالگی و براثر همان شکستگی، انگشتهایم از کار افتاد. در نهایت برای عمل جراحی دستم به آلمان رفتم. بعدها داور شدم و مربیگری کردم."
او افزود: "کریم محمدیان پدر کشتی خراسان بود. حمید توکل و عسگر ناجی مربیان کشتی در خراسان بودند. از آن زمان با این بزرگان آشنا بودم. استاد منصور برزگر هم یکی از مربیان بزرگ دنیا است که سالهای بسیاری افتخارِ همراهی او را دارم.
برادرانم که کشتی می گرفتند من سعی میکردم مبارزه آنها را گزارش کنم. اما در فکرم نبود که گزارشگر شوم.
وقتی واژهای را به کار میبرم و مردم از آن راضی هستند، بسیار خوشحال میشوم و آن را با دنیا عوض نمیکنم."
گزارشگر پیشکسوت کشتی در توصیف ورزش باستانی کشتی بیان کرد: "نمیدانم کُشتی چیست، ولی هر چه هست عشق است.
برای گزارش کُشتی هر جا مردم باشند میروم؛ آذربایجان غربی، مسابقات نونهالان را گزارش میکنم. به روستاها میروم و کشتی چوخه را گزارش میکنم. افتخار میکنم که در میان آن روستاییان باشم. برایم فرقی نمیکند، هر جا مردم باشند، من هم هستند.
۱۹۹۲ در مسابقات نوجوانان برای علیرضا دبیر گزارش کردم. بعدها در جام جهانی و المپیک هم کُشتیهای علیرضا دبیر را گزارش کردم."
عامل که مهمان برنامه "چهلتیکه" با اجرای محمدرضا علیمردانی بود، افزود: "در مسابقات المپیک سیدنی وقتی کُشتیِ علیرضا دبیر را گزارش میکردم، اگر جراحی هم میشدم متوجه نمیشدم.
رئیس فدراسیون قبلی هم آقای رسول خادم بود. کُشتیهای او را هم در مقاطع مختلف گزارش کردهام.
گزارشگرهای جدید را حمایت میکنم. هر چه بلد باشم برای گزارشگران جوان میگویم. اگر کلاس آموزشی باشد هم شرکت میکنم و هر چه را بلد باشم به جوانها یاد میدهم."
محسن تنابنده اگر کشتی میگرفت قهرمان بزرگی میشد!
این گزارشگر که در سریال "پایتخت" و در بخشی که به کشتیگیری نقی معمولی پرداخته شده، در نقش گزارشگر حضور داشته است درباره این تجربه و ماجرای حضورش در سریال پایتخت اینگونه روایت کرد: "آقای مقدم تماس گرفتند که بیا و در سریال "پایتخت" باش. گفتم اگر اجازه بدهید گزارشگران دیگری بیایند. اصرار کردند و من هم در نهایت پذیرفتم. تنابنده اگر کشتی میگرفت قهرمان بزرگی میشد. هر فنی به او یاد میدادند فوری اجرا میکرد.
هنگام فیلمبرداریِ صحنههای کُشتی چندین بار کات میزدند. هر بار که کات میدادند، انرژیام میافتاد ولی تلاش میکردم که حسم را نگه دارم.
به خودم میگفتم این مسابقات جهانی پیشکسوتان است و برای کشورمان بسیار مهم است؛ اینگونه انرژیام را حفظ میکردم. سعی کردم نقش خودم را در سریال "پایتخت" خوب ایفا کنم."
هادی عامل درباره مربیهای کشتی اظهار کرد: "مربی وظایفی دارد. مربی باید اعتماد کشتیگیر را جلب کند.
وقتی در رده جوانان کشتی میگرفتم مربی زحمتکشی داشتیم. آن زمان سال اول جوانان بودم. مسابقات کشوری بود که در مشهد برگزار میشد. حریفی از کرمانشاه داشتم. حریفم خیلی چغر بود و زورم بهش نمیرسید. هر کاری کردم نمیشد رویش فنی بزنم. هشت امتیاز از من گرفته بود. هر کاری میکردم زورم به این کشتیگیر نمیرسید.
در وقت استراحت مربی آمده بود و با حوله من را خشک میکرد و میگفت که عامل جان سگکش کن! به مربی گفتم آقا به خدا من هنوز خاکش نکردهام که سگکش کنم.
چهارمین کشتی یزدانی و تیلور در همین مسابقات جهانیِ نروژ، حدود ۱۵ ثانیه داور دیر روی تُشک آمد. همین چند ثانیه برای من مانند چند سال گذشت. روز بعد به رئیس کمیته داوران اعتراض کردم که شما خودتان کشتیگیر نبودهاید و نمیدانید ۱۵ ثانیه دو قهرمان را معطل نگه داشتن یعنی چه؟"
در ادامه برنامه، منصور برزگر، کشتیگیر پیشکسوت نیز خود را اینگونه معرفی کرد: "۹ اسفند ۱۳۲۶ در محله عباسی خاکی در تهران به دنیا آمدم. ولی بزرگشده سلسبیل و مرتضوی و منطقه ۳۰ متری جی هستم. فرزند ششم خانواده هستم. شش برادر و یک خواهر هستیم. فقط خواهرم از من کوچکتر است.
در کودکی خیلی شیطان بودم. هفتسالم بود که پدرم را از دست دادم. تا کلاس ششم ابتدایی درس خواندم و مجبور شدیم سر کار برویم. داییام آهنگر بود و در مغازهاش آهنگری میکردیم. بعدها مکانیک شدم.
در کودکی مادرم برایمان قصه میگفت تا خوابمان ببرد.
در دوره ما اگر کسی میگفت ورزشکارم، به معنی کشتیگیر بودن بود. زندگی ما کشتی بود. در خانه با برادران و در بیرون با بچهها کشتی می گرفتیم. دو برادر به نامهای حسین و علی داشتم که فوت شدند."
برزگر تاکید کرد: "اگر ۲۰ بار دیگر هم به دنیا بیایم، حتما کشتیگیر میشوم."
منصور برزگر درباره کشتیگیران بزرگ ایرانی گفت: "تختی هم قهرمان جهان و هم قهرمان المپیک بود. پوریای ولی وقتی زمین خورد پوریای ولی شد. به تختی لقب جهان پهلوان دادند. باید نگاه کنیم که تختی چهها کرده است. تختی خودش را به هیچ چیز نفروخت.
در زلزله بوئین زهرا، وقتی گلریزان کرد، مردم کمک کردند مستقیم همه را به آنجا برد و به مردم زلزلهزده داد."
برزگر با ذکر ویژگیهایش در زمین کشتی اظهار کرد: "هیچ وقت به کشتیگیر مقابلم نگاه نمیکردم که آیا زورم به او میرسد یا خیر. در تمرینات همیشه با دو وزن بالاتر از خودم کشتی میگرفتم. میرفتم که کشتی را ببرم.
گاهی از حریف هم ضعیفتر بودم، اما میپیچیدم به حریف و امتیاز میگرفتم و میبردم. گاهی هم میباختم.
وقتی خداحافظی کردم آقای لطیف تیتر زد "وداع پهلوان با کشتی". آقای لطیف خدا رحمتش کند، هیچ وقت مثبت نمینوشت، اما این تیتر برایم خیلی جذاب بود."
سپس عامل با یادآوری خاطرهای از منصور برزگر گفت: "مسابقات جهانی ۱۹۹۱ بود. واری بودانف کشتیگیر خوب و اعجوبه اهل بلغارستان بود. میخواست کشتیگیر ما را سَگک کند. به خطا پا را میکشید و داشت کمر کشتیگیر ما را میشکست. آقای برزگر مربی تیم ملی بود. حوله را به وسط تشک پرت کرد. اما فایده نداشت و داور سوت نزد. بالاخره خودش وسط تشک رفت و پای یوردانف را گرفت و کشید کنار..."
در ادامه علیمردانی چند پرسش را مطرح کرد و هر کدام از مهمانان جداگانه به این پرسشها پاسخ دادند. پرسش اول از دو مهمان برنامه "چهلتیکه" این بود که اگر زمان به عقب برگردد در کدام ایستگاه زندگی دوست دارید بایستید؟"
منصور برزگر در پاسخ به این پرسش گفت: "ما شش برادر بودیم. یک کاسه داشتیم همه داخل آن غذا میخوردیم. آن زمان هیچ امکاناتی نبود. اما همهاش شیرین بود. دوست دارم به آن دوران برگردم."
هادی عامل هم گفت: "وقتی پدرم فوت کرد، مادرم تنها بود. هفتهای چند بار به مادرم سر میزدم. آن زمان را خیلی دوست داشتم."
پرسش بعدی این بود که "اگر قرار باشد یکی از درگذشتگان را صدا بزنید، کدام یک از عزیزانتان را صدا خواهید زد؟"
منصور برزگر جواب داد: "مادرم را صدا میزنم. وقتی پدرم مُرد، مادرم ماند و ما را بزرگ کرد. به او گفتند ازدواج کن، اما ایستاد و پایمردی کرد. من هم تا آخر عمر کنارش بودم. کربلا و مکه فرستادمش. از همسرم هم تشکر میکنم که ۱۴ سال در کنار مادرم زندگی کرد تا زمانی که مادرم در آغوش من فوت کرد."
هادی عامل نیز گفت: "من پدرم را صدا میزنم. دوست دارم با پدرم حرف بزنم."
چالشِ بعدیِ محمدرضا علیمردانی برای هادی عامل و منصور برزگر "جمله طلایی" بود.
منصور برزگر جمله طلاییاش را اینگونه بیان کرد: "انسان اول باید ببیند که کجاست و به کجا میخواهد برود. شاید به آن هدفش نرسد، اما حداقل تا پای قله میرود. وقتی هدف و جایی که هستی مشخص باشد، به طور حتم موفق خواهی بود."
هادی عامل هم گفت: "به حق و حقوق انسانها احترام بگذاریم. اگر به انسانها احترام بگذاریم گویی به خداوند احترام گذاشتهایم. چرا که انسان اثر خداست."