قتل خواهر در مزرعه گندم

قتل خواهر در مزرعه گندم

از زمانی که خواهرم به خانه پدرم برگشت رفتارهایش تغییر کرده بود و من از حرف‌هایی که پشت سرش می‌شنیدم ناراحت بودم.

دنیای قلم -پسر افغانستانی که خواهرش را در مزرعه گندم به قتل رسانده بود پس از دستگیری به قتل اعتراف کرد.
به گزارش «ایران»، شامگاه 27 اردیبهشت امسال مرد جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و گفت: لحظاتی قبل برادرم با من تماس گرفت و گفت خواهر 16 ساله‌مان را به قتل رسانده و جسدش را در مزرعه گندم حوالی کهریزک انداخته است. با این تماس سراسیمه خودم را به مزرعه رساندم و با جسد خواهرم در حالی که شالی دور گردنش پیچیده شده بود مواجه شدم.
 تیم جنایی با حضور در محل، تحقیقات برای دستگیری مرد جنایتکار را شروع کرده و دریافتند که متهم پس از قتل مخفیانه از مرز خارج شده و به افغانستان فرار کرده است. بدین ترتیب نام متهم 34 ساله در لیست متهمان متواری پلیس قرار گرفت.
در حالی که تحقیقات در این خصوص ادامه داشت، مأموران یکی از کلانتری‌های اصفهان شنبه گذشته حین گشتزنی به مردی افغانی مشکوک شده و مدارک اقامتی وی را خواستند اما او مدعی شد که
 24 ساعت قبل قاچاقی از افغانستان وارد اصفهان شده و مجوزی برای اقامت در ایران ندارد.
بدین ترتیب وی به کلانتری منتقل شد اما زمانی که در مقابل افسر کشیک کلانتری قرار گرفت، مدعی شد که در اطراف تهران خواهرش را به قتل رسانده است. با اعتراف مرد جوان، او برای تحقیقات به شعبه پنجم دادسرای امور جنایی پایتخت منتقل شد.
متهم زمانی که در مقابل بازپرس محمد جواد شفیعی قرار گرفت به قتل خواهرش اعتراف کرد. باتوجه به اینکه قتل در کهریزک رخ داده بود، بازپرس جنایی با صدور قرار عدم صلاحیت، پرونده را برای رسیدگی به دادگاه بخش کهریزک ارسال کرد.

گفت‌و‌گو با متهم


*چرا خواهرت را به قتل رساندی؟
خواهرم مدتی قبل به عقد یکی از هم ولایتی‌هایم درآمد، 6 ماهی باهم زندگی کردند اما بعد از آن بین آنها اختلاف پیش آمد. فرشته به خانه پدرم برگشت. اما از زمانی که به خانه برگشت رفتارهایش تغییر کرده بود و من از حرف‌هایی که پشت سرش می‌شنیدم ناراحت بودم. به او گفتم حالا که به خانه پدری برگشتی باید طبق قوانین اینجا رفتار کنی.
*شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
خواهرم دو شب به خانه نیامده بود و آن شب وقتی به خانه برگشت از او خواستم برای صحبت کردن باهم به مزرعه گندم اطراف خانه برویم. گفتم دیگران در مورد او بد حرف می‌زنند. اما او گفت زندگی خودش است و به دیگران ربطی ندارد. از دستش عصبانی شدم و شال سرش را دور گردنش فشار دادم به خودم که آمدم خواهرم فوت کرده بود. از عذاب وجدان به برادرم زنگ زدم.
*چرا به ایران برگشتی؟
به خاطر عذاب وجدان. در این مدت با خانواده‌ام در رابطه بودم آنها گفتند که رضایت می‌دهند و خودم را معرفی کنم. من هم به ایران برگشتم و به اصفهان رفتم تا کمی کار کنم و پولی داشته باشم و بعد خودم را معرفی کنم.
 

 

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.