دنیای قلم - مریم فراهانی- اوایل امسال در جنوب تهران، جسد مردی میانسال بر زمین افتاده و بیجان پیدا شد؛ مردی که تنها جرمش، چسبیدن به خودرویی بود که سالها با رنج و زحمت خریده بود. او نمیخواست ثمره دسترنجش به دست سارقان برود، به همین دلیل خودش را به نیسان آبیاش رساند و از در خودرو آویزان شد. اما سارقان، با سرعتی دیوانهوار فرار کردند و لحظاتی بعد، دستان خستهاش رها شد. ضربه محکم سر او به جدول، همهچیز را تمام کرد.
شاهدان گفتند: «مقتول فریاد میزد دزد! دزد! اما هیچکس فرصت نکرد نجاتش دهد.»
دوربینهای مداربسته هویت دو سارق را آشکار کرد؛ یکی چند ساعت بعد دستگیر شد و دیگری چهار ماه تمام در خفا زندگی کرد، تا اینکه عذاب وجدان، او را وادار به تسلیم کرد.
متهم فراری در اعترافاتش گفت: «ما فقط دنبال سرقت بودیم. قصد کشتن نداشتیم. وقتی دید فریاد میزند و رها نمیکند، از ترس اسپری گاز اشکآور زدم... اما هرگز فکر نمیکردم او بمیرد.»
پروندهای که از یک دزدی شروع شد، با مرگ یک انسان بیگناه رنگ خون گرفت. حالا هر دو متهم با کیفرخواست سنگین در برابر قضات دادگاه کیفری یک استان تهران خواهند ایستاد تا پاسخگوی سرنوشتی باشند که برای صاحب نیسان آبی رقم زدند.