دنیای قلم -
ساعت ۳:۴۷ بامداد. مادری با دستانی لرزان گوشی تلفن را برمیدارد. صدای کودک پنجسالهاش، بریدهبریده و نفسگیر، در اتاق میپیچد. تشنج دوباره برگشته. شماره ۱۱۵ را میگیرد، تماس وصل نمیشود. دوباره شمارهگیری میکند… باز هم اشغال است. ثانیهها میگذرند. خط آزاد میشود. اپراتور پاسخ میدهد، اما دیگر دیر شده… کودک، برای همیشه چشمهایش را میبندد.
شاید باور نکنید، اما در لحظهای که این مادر برای نجات فرزندش میجنگید، پشت همان خط ۱۱۵، تماس دیگری برقرار بود. تماس یک نوجوان کنجکاو که میخواست ببیند «اگه به اورژانس زنگ بزنیم چی میگن!»...
تلخ است. ناباورانه. اما این، یک واقعیت است که هر روز، در جایجای این کشور تکرار میشود.
طبق آخرین آمار اعلامشده از سوی سازمان اورژانس کشور، در سال گذشته ۸ میلیون تماس با شماره ۱۱۵ ثبت شده که از این میان، بیش از ۵ میلیون تماس غیرضروری، بیمورد یا مزاحمتی بودهاند. به عبارت دیگر، از هر ۱۰ تماس با اورژانس، ۶ تماس کاملاً بیربط به امداد است!
بعضی تماسها برای آدرس اشتباهاند. بعضی برای شوخی. بعضیها فقط برای تست گوشی کودک در خانه. برخی تماسها با صدای جعلی، فریاد ساختگی، و ماجرای تصادف خیالی همراهاند. و بعضیها با بیرحمی تمام، تهدید میکنند یا تمسخر.
در یکی از گزارشهای تکاندهنده در شهر مشهد، یک تماس دروغین مبنی بر واژگونی اتوبوس باعث شد سه آمبولانس و یک تیم ویژه اعزام شوند. در حالیکه در سوی دیگر شهر، فردی با ایست قلبی در انتظار کمک ماند... اما آمبولانس نرسید. آن فرد دیگر زنده نیست.
اینها شوخی نیستند. اینها آمار خشک و بیروح نیستند. اینها "جانهای واقعی"اند که قربانی «شوخیهای بیجا» شدهاند.
بیشتر مزاحمان تلفنی اورژانس، افراد زیر ۱۸ سال هستند؛ نوجوانانی که فرق بین بازی و مسئولیت را نمیدانند. اما آیا گناه از آنهاست؟ یا ما که یادشان ندادهایم تماس با اورژانس، تماس با خط نجات است؟