دنیای قلم - عذرا فراهانی - بندرعباس، بندری که باید نماد زندگی و امید باشد، این بار در آتش بیتدبیری سوخت. حادثهی انفجار اخیر، با 40 کشته و بیش از ۷۵۰ زخمی، نه فقط یک فاجعه انسانی بود، بلکه سندی دیگر بر بیارزش بودن جان مردم در مدیریت امور این کشور شد. مردم این سرزمین، سالها است که زیر بار مشکلات بیپایان خم شدند؛ گرانی، بیکاری، ناامنی اجتماعی ومعیشتی، و حالا داغ عزیزان. زخمی کهنه ولی آشنا، که هر بار با فجایعی از این دست، تازهتر و سوزناکتر میشود. کافی است یک لحظه خود را به جای مردمی که آن ساعت در اسکله رجایی بودند بگذارید. تصورش هم ویران کننده است. "در آن لحظات دلهرهآور، مردم وحشتزده و بیپناه، در میان دود و آتش، به دنبال راهی برای فرار میدویدند. آنهایی که سوختند، تجربهای هولناک و فراموشنشدنی را از سر گذراندند؛ تجربهی سوختن، نفسبری و رفتن به استقبال مرگی دردناک که هیچ انسانی سزاوار آن نیست اما مردم بندرعباس سوختند. آنان که زخمی شدند، از امروز به بعد با بدنهای مجروح و روحهای خسته، در برابر دیوار بلند هزینههای سنگین درمان قرار می گیرند؛ در کشوری که بیمهها چتری کوچک هستند و درمان، باری سنگینتر از درد زخمها خواهد شد. خانوادههایی که عزیزانشان را از دست دادند، با دلی شکسته و آیندهای تیره تنها ماندند؛ بیآنکه تسلی واقعی بیابند یا امیدی به جبران این فاجعه داشته باشند." اموالی که در آتش نابود شد، کسبوکارهایی که به خاکستر تبدیل شدند و امیدهایی که در شعلهها سوختند، سوالهایی که بیپاسخ خواهد ماند؛ چه نهادی مسئول این ویرانی عظیم است ؟ چرا پیش از وقوع این فاجعه تدبیری اندیشیده نشد، و پس از آن، هیچ صدای مسئولیتپذیری هم شنیده نشد؟
بزرگترین تراژدی اما این جاست که همه میدانند چه خواهد شد: چند روزی خبرها داغ است، داغ داغ. چند پیام تسلیت، چند وعدهی بیسرانجام... و بعد، فراموشی؛ مثل همیشه، مثل همهی فجایع قبلی. در سرزمینی که سودجویی و بیکفایتی بر جان انسانها مقدم شده بود، انفجار و مرگ دیگر استثنا نبود؛ قاعده شده بود. وقتی جان مردم تنها عددی در آمارها محسوب میشود، باید هر روز انتظار حادثهای تازه را کشید. مردم خسته هستند؛ زخمیتر از همیشه، تنهاتر از همیشه. اما این رنج خاموش نخواهد ماند. خشم مردم، روزی دیوارهای بیتفاوتی را فرو خواهد ریخت. امروز بندرعباس عزادار است؛ اما این عزاداری نباید خاموش شود. نباید اجازه داد این انفجار نیز همچون هزاران زخم دیگر، در گرد و غبار فراموشی گم شود. بیایید به احترام خونهای ریختهشده، به احترام اشکهای جاری، فریاد بزنیم: جان مردم بیارزش نیست. جان مردم، خط قرمز ماست.