دنیای قلم - سال 86 ماموران پلیس در جریان حمله مردی به نام بیژن به خانواده برادر و پدرش قرار گرفتند. همسایهها به پلیس گزارش دادند درگیری خونینی بین این افراد اتفاق افتاده است. وقتی ماموران به محل رسیدند دختر نوجوان خانواده به نام سارا به شدت مجروح شده و در حالت اغماء بود، پدر بیژن در دم جان باخته و عروس خانواده نیز مجرح شده بود. دو مجروح حادثه به بیمارستان منتقل شدند و هر دو زنده ماندند. در این میان زنده ماندن سارا که 40 ضربه چاقو خورده بود برای پزشکان چیزی شبیه معجزه بود. سارا در بیمارستان بود که بیژن بازداشت شد. او به قتل پدرش و مجروح کردن برادرزاده و همسر برادرش اعتراف کرد و گفت: سالهای زیادی بود که از سوی خانواده تحقیر میشدم.
برادرم همیشه همسر و بچهاش را پیش میکشید و من را سرکوفت میزد. آنقدر ناراحت بودم که مدتها با او قطع رابطه کردم. تا اینکه روز حادثه تصمیم گرفتم انتقام بگیرم. وقتی سارا و مادرش خانه پدرم بودند من به خانه پدرم رفتم و سارا را آنقدر با چاقو زدم که بمیرد. میخواستم داغی به دل برادرم بگذارم. همسر برادرم در همین حین وارد شد. او را هم زدم. پدرم آمد که جلویم را بگیرد که با چاقو پدرم را هم زدم. من قصد کشتن پدرم و همسر برادرم را نداشتم. فقط میخواستم دختر نوجوان برادرم را بکشم تا بتوانم از برادرم انتقام بگیرم و داغ به دلش بگذارم.
بیژن درحالی این حرفها را زد که اعضای خانوادهاش گفتههای او را رد کردند. تحقیقات نشان داد بیژن از سالها قبل سعی داشته اموال پدرش را تصاحب کند و حتی قصد داشت خواهر و برادرش را از زندگیاش حذف کند تا خودش وارث مال پدرش باشد. برادر بیژن گفت: 9 سال قبل برادرم شناسنامه من و خواهرم را آتش زد. شناسنامه پدرم را هم سوزاند که بعد خودش شناسنامه بگیرد و خودش را تنها وارث پدرم معرفی کند. او همیشه سعی داشت من و خواهرم را حذف کند. به خاطر همین کارهایش بود که سالهای زیادی با او رفت و آمد نداشتیم. دخترم سارا خیلی کوچک بود که ما ارتباطمان را با برادرم قطع کردیم. دروغ میگوید که من به او سرکوفت میزدم چون 9 سال بود با ما هم حرف نمیزدیم. من خواهان مجازات بیژن هستم.
با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست بیژن برای محاکمه به شعبه 71 وقت دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
خواهر بیژن در دادگاه درخواست دیه و برادرش درخواست قصاص کرد و قبول کرد سهم دیه را بپردازد. بیژن یکبار دیگر در دادگاه گفت قصدش گرفتن انتقام از برادرش بوده و قصدی برای قتل پدرش نداشته است. این در حالیست که سارا دختر نوجوان به دلیل ضرباتی که بر بدنش وارد شده بود قدرت تکلم خود را از دست داده و کاملا فلج شده بود و با کمک دستگاه غذا میخورد.
در نهایت دادگاه بیژن را به پرداخت دیه در حق سارا و مادرش محکوم کرد و به خاطر قتل پدرش هم به درخواست برادرش او را به قصاص محکوم کرد.
پرونده مراحل قانونی خود را طی کرد و به اجرای حکم رسید. برادر بیژن سهم دیه خواهرش را پرداخت کرد و آذر ماه 1403 بیژن به اتهام قتل پدرش قصاص شد.
این بار برادر بیژن درخواست جدیدی را مطرح کرد. او گفت: دختر من کاملا فلج شده و نگهداری او هزینه زیادی میخواهد .ضمن اینکه برادر من پولی برای پرداخت دیه نداشت و من هم پولم را به خواهرم دادم تا سهم الارث او را بدهم و بتوانم کسی که زندگیام را سیاه کرده بود مجازات کنم. من حالا با توجه به شرایط دخترم درخواست دیه از بیت المال دارم. دخترم حالا دختر جوانی است اما کاملا فلج شده و قطع نخاع است. نمیتواند حرف بزند و هیچ حرکتی ندارد و در تمام این سالها هم تغییری نکرده است. فقط چشمهای دخترم کار میکند و ما با نگاهش میفهمیم چه خواستهای دارد.
بعد از بررسی این درخواست شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران وارد شور شدند و رای بر پرداخت دیه از بیت المال صادر کردند.