دنیای قلم -زهرا نژادبهرام: 29 اسفند روز ملی شدن صنعت نفت، كه حاصل، تمام همیت، كوشش و تلاش ملتی بود كه با درایت محمد مصدق توانست این سرمایه ملی را به ملت برگرداند، اما این مهم پیوندی دیگر از جنس سرمایه اجتماعی را نیز تحقق بخشید. امری كه شاید پیش از این در جامعه ایرانی كمتر قابل مشاهده بود؛ اما صنعت نفت و خواست ملت برای ملی شدن آن، این سرمایه را نمایان ساخت و باز تولید كرد. این روز در تاریخ این كشور مورد توجه همه دولتها در پیش و پس از انقلاب بوده است و به نام ملت ایران و ملی شدن صنعت نفت تعطیلی عمومی، نظیر 22 بهمن و عید نوروز داشته است؛ توجه به این روز و ضرورت بزرگداشت آن از نگاهی دیگر نیز قابل توجه است.
نگاهی كه سرچشمه آن هویت ملی، خواست ملی و اراده ملی مردمانی سختكوش است كه تنها دارایی و سرمایه آنها وحدت و یكپارچگی برای رسیدن به هدف مشترك بود. و این هدف حاصل نمیشد مگر به عزم ملی مردم و دور شدن از اختلافات و پذیرش حق تفاوت مردمان. مصدق و روحانیون آن زمان و بخشی از معتمدین بازار و روشنفكران به روشنی به تفاوتها و اختلافات خود آگاه بودند، آنها میدانستند كه ملی شدن صنعت نفت برگ برنده ملت ایران و هویت بخش مردمانی رنج دیده است كه دارایی آنها سالهاست به تاراج رفته. آنها جملگی تفاهم داشتند كه باید نفت ملی شود و آن هم توسط دولت مصدق هر چند اختلافات و تفاوتها برایشان پا برجا بود.
در واقع، ملی شدن صنعت نفت یك نماد بود كه به ملت ایران و گروهها و سازمانهای سیاسی و فكری آن زمان آموخت كه اگر میخواهید پیروز میدان شوید نیازمند رفع اختلافات یا حداقل با پذیرش اختلافات نسبت به حل مسائل مبتلا به جامعه حركت مشترك كنید. درسآموزی امروز ما از این حركت بلند تاریخ مبارزاتی ملت ایران جز این نیست كه با همه تفاوتها و اختلافات باید مشكلات كشور حل شود. و این امكانپذیر نیست مگر آنكه اول بپذیریم تفاوت داریم و بعد بپذیریم با همه تفاوتها یك ملت هستیم و سوم آنكه حق تفاوت همدیگر را محترم بشماریم. با این نگاه قادر خواهیم بود از 29 اسفند نه صرفا به یك بزرگداشت نمادین بلكه به یك بزرگداشت فكری و فرهنگی روی بیاوریم و از آن درس بگیریم؛ درسی مبتنی بر باور حل مساله كشور مبتنی بر پذیرش تفاوتها ولی وحدت بر سر حل مساله. كشور امروز درگیر مسائل و بحرانهای عدیدهای است كه مرتب فقط از آن نام میبریم، اما حقیقت این است كه اگر این بحرانها برطرف نشود حیات ملت و بقای كشور با مشكل روبهرو میشود. بحرانهای اقتصادی بخشی از آن است كه به عنوان جدیترین و مهمترین بحران امروز ایران گریبانگیر كشور شده است و هر نوع تلاش برای حل آن به دلیل نبود تفاهم عمومی منجر به خسارتهای بیشتر و بیشتر میشود...
اما این بحران در برابر بحران زیرساختی، كمبود آب یا بهتر بگوییم خشكسالی ناشی از تغییرات اقلیمی است كه جان زمین كشور ما را در هم پیچیده و هر آن بر بروز فاجعه به ما هشدار میدهد. ازسویی فرونشست زمین كه كشور ما مقام دوم جهانی را دارد و گسلهای فعال و نیمه فعال و جمعیت ساكن روی این گسلها در كنار ضعف مدیریت آب و چرخیدن مدار مدیریت آب بر همان روشهای ماقبل مدرن و اصرار بر تداوم آن؛ جدیترین بحران امروز كشور است كه اگر حل نشود ادامه زندگی را با دشواری روبهرو میكند. آلودگی هوا نیز كه ابربحران كشور ماست كه نسبت به دیگر بحرانها در رقابت تنگاتنگ با آنها برای كسب رتبه نخست در بحرانهای كشور قرار گرفته است؛ اما حل این مساله هم، نه دست دشمن است نه دست دشمن دوستان، بلكه دست ما است كه حل نمیشود و تبدیل به بحرانی فراگیر برای همه شهرها شده است؛ راهحلهای آن نیز از سوی تجارب جهانی قابل جستوجو است و امری نیست كه فقط ایران مبتلا به آن شده باشد.
اما بیتوجهی به آن و نادیدهانگاری منافع ملی مبتنی بر سلامت منجر به این بحران بزرگ شده كه هر روز عمیقتر میگردد. بحران بعدی ما بحران مهاجرت است؛ فرهیختگان، جوانان، فرزندان و صاحبان حرف و مهارت عزم مهاجرت كرده یا میكنند و هیچ تداركی برای آن وجود ندارد و روزی چشم باز میكنیم كه با خلأ نیروی انسانی ماهر و صاحبنظر روبهرو میشویم و با حسرت مینگریم كه، هزینههای هنگفت تربیت نیروی انسانی را به باد دادهایم. این بحرانها سرچشمه بیرونی و دشمن نابهكار و... ندارد، اینها امری درونی است كه به دلیل عدم توجه به نیاز ملی و منافع ملی دستخوش خواستهای گروهی و فردی شده و بر هم تلنبارگردیده است و برای حل این بحران كه جمعیتی نزدیك 10 میلیون را شامل میشود تدارك رفتارهای تنبیهی دیدهایم و به پلیس و حراست دانشگاه و... توسل جستهایم درحالی كه مساله فرهنگی-اقتصادی است كه باید حل شود نه ضابطه قانون و مجرمیت.... بحران بعد كه نیازمند عزم ملی و گفتوگوی جمعی مردمان است بحران نبود گفتوگو و نداشتن ظرفیت شنیدن و عدم توان برای جستوجوی راهحل از سوی بخشی از جامعه است كه یقینا با درسی كه از 29 اسفند آموختیم ناكارآمدی اجتماعی در پذیرش تفاوتها و باور تفاوتها و تفاهم برای حل مسائل مشترك با پذیرش تفاوتها است. تفاوتهای نسلی و تغییرات اجتماعی برگرفته از تحولات انقلاب ارتباطی امری نیست كه آن را نادیده بگیریم و تصور كنیم كه با ندیدن مساله حل میشود یا با بیتوجهی مسالهای وجود ندارد. این تفاوتها وجود دارد و این خواستها سبك دیگری از زندگی را تدارك میبیند كه شاید پیش از این دیده نشده بود، اما این مهم مورد پذیرش بخشی از خانوادهها و قسمتی از جامعه است، پس مسالهای هست. با پذیرش مساله؛ میتوان سوالاتی طرح كرد و مورد بررسی قرار داد و نسبت به حل آن تلاش را آغاز كرد. آنچه طرح شد، تنها بخشی از بحرانهای بزرگ یا به عبارتی ابربحران در كشور بود كه میتوان آنها را با كمك و تلاش مشترك برمبنای حل مساله فارغ از تفاوتها حل كرد. شبیه آنچه مصدق و گروههای فكری آن زمان برای رسیدن به ملی شدن صنعت نفت انجام دادند و این مهم را به عنوان برگ زرین تاریخ اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ایران به نمایش گذاشتند. در نهایت باید بر این مهم دقت كنیم. كشور ما بحرانهای متعددی را طی كرده و پیش رو دارد؛ اما باید بپذیریم كه در منطقهای زندگی میكنیم كه كمآبی و بیآبی و تنش آبی برای ما و همسایگان امری جدی است، باید بپذیریم كه حقآبه هیرمند و... هنوز تحقق پیدا نكرده؛ باید بپذیریم سرچشمههای بسیاری از رودخانهها و حتی دریاچهها نظیر خزر دراختیار ما نیست، آنگونه كه شاهد كاهش وسعت خزر نیز هستیم، پس با این نگاه برای حل مشكلات كشور گام برداریم و پیش از هر چیز آشتی ملی و تفاهم ملی را كلید بزنیم و این مهیا نمیشود مگر آنكه مدیریت سیاسی كشور به این باور برسد كه گفتوگوی ملی و آشتی ملی تنها راهكار حل مسائل كشور است.