کد خبر : 329939 تاریخ : ۱۴۰۲ دوشنبه ۳۰ بهمن - 09:30
ایران برای كیست! كالبد شكافی انسداد روزنه‌ها-2 رفتارشناسی رای‌دهندگان نشان می‌دهد احتمال مشاركت مجدد در انتخابات برای رای‌دهندگانی كه به صورت متوالی دچار ناكامی شده‌اند، ضعیف خواهد بود.

دنیای قلم - علی ربیعی: در یادداشت پیشین، به بیانیه 110 نفر از كنشگران سیاسی و اجتماعی پیرامون این رویكرد به شرایط فعلی اشاره كردم، در این یادداشت بنا دارم به جریان كوچك اما پرقدرتی كه با رویكرد، شیوه تفكر و اقدامات سیاسی خود، كشور را با بن‌بست كنشگری مواجه ساخته‌اند بپردازم. این بن‌بست‌آفرینی، شرایط دشواری پیش‌روی دوستداران امروز و آینده ایران، نهاده است؛ به نحوی كه برای فعالان سیاسی و اجتماعی شرایطی بغرنج برای كنشگری پدید آورده است. این شرایط بن‌بست‌گونه‌نتیجه تحلیل‌های كوته‌نگر، ساده‌اندیشانه و مبتنی بر منفعت گروهی و جناحی برای تداوم حضور در حكومت و دولت‌ها است. برای روشن شدن مساله، موضوع نسبت «مشاركت و امنیت» را مورد واكاوی قرار می‌دهم. زیرا امنیت مفهومی است كه زیرساخت تحلیلی واقدام اینان را برساخته است.  

بحث «ضمیر امنیت ملی» در مطالعات امنیت ملی، یك بحث بنیادی رویكردساز و تعیین‌كننده تصمیمات و اقدامات در حوزه سیاسی است. «ضمیر امنیت» به زبان ساده یعنی پاسخ به این سوال كه «امنیت برای چه كسی؟» (رجوع كنید به كتاب مطالعات امنیت ملی مقدمه‌ای بر نظریه‌های امنیت ملی در جهان سوم؛ علی ربیعی؛ از انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه؛ ۱۳۸۳) به‌طور كلی دو دیدگاه در مورد نسبت «مشاركت و امنیت ملی» وجود دارد. بنا بر یك رویكرد، ضمیر امنیت ملی، امنیت برای فرد، نهادهای اجتماعی، كلیت جامعه و دولت را در برمی‌گیرد و مهم‌ترین عنصر قدرت، بقا و ماندگاری پایدار جامعه و كشور و امكان‌پذیری توسعه و بهبود زندگی مردم را اعتماد، سرمایه اجتماعی و همراهی عملی و ذهنی مردم با سیاست‌های نظام می‌داند كه شواهدی بر این ادعا نیز موجود است: در بعد داخلی، میزان رشد اقتصادی، پایین بودن آسیب‌های اجتماعی و رفاه نسبی در دوره‌ ریاست‌جمهوری دولت محمد خاتمی و سال‌های ۹۲ تا ظهور ترامپ در دولت حسن روحانی (زمانی كه سرمایه اجتماعی و مشاركت سیاسی در حد قابل قبولی بوده) شاهدی بر این مدعا است.

 در بعد خارجی، كارشناسان بین‌الملل معتقدند در دوران ریاست‌جمهوری جورج بوش، ایالات متحده امریكا نیاز به عملیات برون‌مرزی داشت. تنها عامل بازدارنده كه باعث شد بین ایران و عراق، عراق به عنوان كشور هدف مورد حمله قرار گیرد - با وجود اینكه برای حمله به ایران دلایل بیشتری وجود داشت - حضور و نسبت مردم ایران با حاكمیت و میزان مشاركت سیاسی قابل قبول بود. براساس این استدلال، معتقدم كه رشد اقتصادی و توسعه مناسب در ایران امروز، بدون حل مسائل بین‌المللی سامان نمی‌یابد. ازطرفی هم امروز حضور و مشاركت اجتماعی و سیاسی مردم تاثیر زیادی در حل مسائل بین‌المللی خواهد داشت. این رویكرد، گسترش نهادهای مدنی و حضور اكثریت مردم در پای صندوق‌های رای را متضمن امنیت ملی و نیز رشد، توسعه و زندگی بهتر مردم می‌داند. اما رویكرد دیگر، اولا «مفهوم امنیت ملی» را به «امنیت داخلی» تقلیل داده و امنیت را برای یك گروه و جریان تمامیت‌خواه دنبال می‌كند. در این رویكرد - به‌رغم آنكه هرگز به‌طور رسمی بیان نمی‌شود-  مشاركت مردم منافی امنیت داخلی و حتی امنیت‌زدا قلمداد می‌شود و در تبیین تحلیلی به انتخابات ۱۳۷۶، ۱۳۸۸ و حتی انتخابات سال ۱۳۹۲، ارجاع داده می‌شود: زمانی كه مشاركت در داخل افزایش یابد دوگانه بین منتخب آرای مردم با تفكر جریان تمامیت‌خواه در تعارض قرار گرفته و دستمایه اختلافات و اعتراضات می‌شود و  این‌چنین «بن‌بست‌ها» شكل می‌گیرند و ایده مشاركت حداقلی با نتیجه مطلوب (مدنظرشان) به عنوان یك استراتژی عملا از سال ۱۳۹۸ به این سو دنبال شده است.وقتی مفهوم امنیت آنچنان تنزل می‌یابد كه برای «ما»ی اقلیتی تعریف می‌شود، به دنبال آن منافع نیز برای «ما»وحتی ایران هم یعنی برای «ما»، این تفكردر عمل ایران را در داخل ضعیف و غیرپویا و درمقابل خارجی‌ها آسیب پذیرنموده است.

اما با توجه به شرایط ایران امروز، تصور بر آن بود كه در انتخابات مجلس ۱۴۰۲ این سیاست مورد تجدید نظر قرار گیرد، اما چنان كه از شواهد امر پیداست؛ كماكان با همین تحلیل امنیتی به مشاركت مردم در انتخابات نگاه می‌شود. با وجود همه آنچه كه بیان شد، باز هم زمینه و تمهیدات لازم برای انتخاباتی كه متضمن حضور مردم باشد اندیشیده نشده است. این رویكرد، سبب شد در دو انتخابات گذشته و بر اساس نظرسنجی‌ها در انتخابات پیش‌رو شاهد مشاركت كمتر و شكل‌گیری دیدگاه‌هایی مبتنی بر بی‌فایدگی انتخابات باشیم. در این روزها، تریبون‌های رسمی بامصرف بی‌رویه از اعتقاد به خدا، دین، پیامبر، قلمدادنمودن ضدیت با نظام و.... خواهان افزایش مشاركت مردم هستند. «تئوری انگیزشی» كه قدرت تبیین رفتارهای انتخاباتی را داراست، می‌گوید: «مردم زمانی به مشاركت مایل می‌شوند كه نخست، امكان مشاركت را داشته باشند، دوم احتمال موفقیت بدهند و سوم درصورت احتمال موفقیت، پاداش لازم را اخذ كنند یعنی آن چیزی محقق شود كه به خاطر آن مشاركت می‌كنند.»

سیاستی كه امروز در پیش گرفته شده در تضاد با این مساله است؛ به نحوی كه كاندیداهای غیر‌مطلوب (گروه‌های تمامیت خواه و رقابت‌گریز) عملا به نوعی رفتار كرده‌اند كه رای مردم، فاقد دستاورد انگاشته شود. 
معتقدم بزرگ‌ترین خطای استراتژیكی این گروه، ممانعت از نتیجه ‌بخشی برجام بوده است به نحوی كه با فاقد دستاورد نشان دادن مشاركت مردم در گذشته، در انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۲ همان سیاست «مشاركت كم، نتایج مطلوب» را دنبال كرده‌اند.


تمامیت‌خواهان در تحلیلی ساده‌انگارانه معتقدند با مشاركت كم، می‌توانند قدرت را به دست گرفته و با ساخت قدرت یك‌دست شده خودشان تولیدرضایت كنند، یعنی از مشروعیت مدنی به سمت مقبولیت كاركردی پیش بروند. در این راستا حتی دیدگاه‌هایی مثل اقتدارگرایی مطلوب را مطرح كرده و الگوی چین را مثال می‌زنند. درصورتی كه الگوی چین با الگوی هیچ كشور دیگری قابل مقایسه نیست.حتی چین نیز با این ساختار سیاسی در بلندمدت قابل دوام نخواهد بود. جامعه ایران، تفاوت‌های تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بسیاری با این الگوها دارد. با آنكه جامعه ایران دچار مشكلات معیشتی و درگیر بقای زندگی است اما ارزش‌های ابراز وجود در جامعه ایران آن‌چنان رو به جلو رفته است كه برای آن نمی‌توان مدل چینی را پیاده‌سازی كرد. درعمل نیز به علت اینكه فاقد مشروعیت مدنی گسترده بوده و به دنبال رسیدن به قدرت هستند، سهمی برای مشاركت آحاد جامعه قائل نبوده، به نظام تكنوكراتی كشور هم اعتمادی ندارند و اساسا عصاره نخبگی كشور هم نیستند.

همچنین با مدیریت‌های ضعیف دچار بحران عمیق دستاورد شده‌اند؛ یعنی هم مشروعیت مدنی جامعه ازدست رفته و هم كاركرد مقبولیت‌زا حاصل نشده است.درنتیجه، شواهد حاكی از آن است كه نارضایتی اقتصادی- اجتماعی روز به روز بیشتر شده است. از سوی دیگر، تجربه احساس بی‌فایدگی از نتایج رای‌دادن درگذشته به علاوه نحوه چینش و اجازه شورای نگهبان برای حضور كاندیداها و كاهش احتمال موفقیت، سبب شده كه امروز انتخابات در یك وضعیت بغرنج، قرار گیرد و شیوه مشاركت مردم تبدیل به ابزاری برای ابراز نارضایتی شود.
اساسا عدم موفقیت در این سه عامل اصلی، بن‌بستی است كه در شرایط فعلی پیش روی روشنفكران، اصلاح‌طلبان، كنش‌گران طبقه متوسط و دهك‌های پایین است كه خواستار تغییر وضعیت اقتصادی هستند.
رفتارشناسی رای‌دهندگان نشان می‌دهد احتمال مشاركت مجدد در انتخابات برای رای‌دهندگانی كه به صورت متوالی دچار ناكامی شده‌اند، ضعیف خواهد بود. 
عملكرد جناح حامی دولت كه پیش ازاین از ابزارهای دولت پنهان نیز برخوردار بوده است موجب شكل‌گیری انگاره عمومی، بی‌فایدگی كنش مشاركتی و نوعی سستی، بی‌تفاوتی و كرختی عمومی و پیدایش ناامیدی فزاینده شده و دربخشی از جامعه نیز انگیزه‌های اعتراضی درطیفی از اعتراض بی‌صدا تا اعتراض خیابانی را پدید آورده است.  تداوم سیاست‌های محدودسازی اجتماعی و سیاسی همراه با تنگ وكوچك كردن حوزه عمومی و دخالت درحوزه خصوصی به مرور موجب شكل‌گیری طیفی از تغییرخواهی رفتاری تا نهادی و در نهایت ساختاری شده است.


بنابراین صاحبان قدرت، امروز در اركان دولت خود معماران بن‌بست‌آفرین درشرایط كنونی ایران هستند. درنتیجه، كنش‌گری برای بخش اعظمی از جامعه و همچنین اصلاح‌طلبان و روشنفكران با دشواری روبه‌رو است. پیچیدگی شرایط به نحوی است كه از یك سو ساخت قدرت درعمل - فارغ از تبلیغات- تن به هیچ مصالحه راهگشایی نمی‌دهد و جامعه هم به مرور با پیش گرفتن یك قهر گسترده، ازهر نوع رفتار آشتی‌جویانه دوری می‌جوید و درنتیجه از كنش‌گری‌های میانه نیز اعلام عبور می‌كند. با این وصف اتخاذ راهبرد موثر و مقبول جامعه توسط روشنفكران، دلسوزان، توسعه‌خواهان، ایران‌دوستان و در این میان اصلاح‌طلبان، سخت وتعارض‌آمیز می‌شود. در قسمت پایانی این سلسله یادداشت به «راهبردهای ممكن» پرداخته خواهد شد.