دنیای قلم - محسن آزموده : انسان موجودی سازنده است. ابزار میسازد، خانه میسازد، جمله میسازد، ماشین میسازد، قصه میسازد، شهر میسازد، معنا میسازد. سازندگی شاید انحصاری به آدمیزاد نداشته باشد، اما در میان موجوداتی كه ما میشناسیم، هیچ یك به اندازه انسان سازنده نیست یا به عبارت دیگر سازندگیاش اینچنین مشهود و قابل ارزیابی نیست.
معناسازی یا معنادار كردن چیزها یكی از وجوه سازندگی انسان است. آدم با مشاهده و مرتبط كردن چیزهایی شاید و ظاهرا بیربط به یكدیگر، داستانسرایی میكند و معناسازی و هویتسازی میكند. جشنها و مراسم و آیینها یكی از اشكال این هویتسازی و معناسازی انسانها هستند. در گذشته، انسان به مراتب بیش از امروز با امور طبیعی سر و كار داشت. تغییر فصلها و كم و زیاد شدن طول روز و شب و تابیدن و نتابیدن خورشید، بسیار بیش از امروز به چشم میآمد.
آدمی این همه دغدغه و دلمشغولی و معنا برای خودش دست و پا نكرده بود و تغییر و دگرگونیهای طبیعت بیشتر به چشمش میآمدند. این ارتباط ناگزیر، مستقیمتر و بیواسطهتر با طبیعت سبب شده بود كه عمده معناهایی كه بشر پدید میآورد، در ارتباط با همین تحولات طبیعی و گردش افلاك و اموری از این قبیل باشد. جشنهایی مثل نوروز و سده و یلدا به خوبی نشانگر این ربط و نسبت هستند. مطالعات تاریخی و مردمشناسانه نشان میدهد كه عموم این جشنها، در ارتباط مستقیم با تحولات طبیعی و زندگی روزمره بشر پدید آمدهاند و نشانگر درك و دریافت خاص انسان از تغییرات محیطی و آب و هوایی هستند، پدیدههایی كه تاثیر مستقیم در زندگی روزمره آدمها داشتند.
امروز و با گذر انسان به عصر مدرن دیگر آن معناسازیها چندان آشكار نیست و كمتر كسی آنها را به خاطر میآورد. معناسازیها و مفاهیم و ایدهها و اندیشههای جدیدی جایگزین معناسازیهای پیشین شده است. در راس این نظامهای معناساز جدید، علم جدید است كه به پشتوانه دستاوردهای خیرهكنندهای كه در زندگی بشر داشته، تمام رقبای پیشین را از میدان به در و ذهن و ضمیر انسانها را تسخیر كرده است.
امروز دیگر كسی گوشش بدهكار مضامینی مثل خورشید به مثابه ایزدمهر و گردش افلاك و سعد و نحس ایام و ستیز نور و روشنایی نیست و اینها را مفاهیمی اسطورهای و خیالی تصور میكند كه مربوط به دوران پیشامدرن و كودكی ذهن بشر است و برآمده از ناآگاهی او نسبت به واقعیت امور و چرایی سرما و گرما و خشكسالی و تر سالی زمین.
توضیحات و توجیهات پیشین، در بهترین حالت، بیانهایی استعاری تلقی میشوند كه به كار مضمونپردازیهای هنری و زیباییشناسانه میآیند. دیگر مردم در شب یلدا، از نحسی غلبه سیاهی بر تاریكی نمیهراسند و نگران نحسی آن نیستند. برعكس، خیلی هم خوشحالند و آن را مستمسكی برای دورهمی و جشن و سرور و شادمانی و... میسازند.
همین نكته اخیر روشن میسازد كه معنا و كاركرد این جشنها و اجتماعات و آداب و رسوم، در روزگار ما تغییر جدی كرده، اما این تحول، تهی شدن آن جشنها و رسوم و آداب از معنا و باقی ماندن پوسته ظاهری آنها نیست. چنانكه در ابتدای سخن گفتیم، انسان جانوری معناساز است و اگر حنای معناسازیهای پیشین رنگ و بوی سابق را ندارد، ضرورتی ندارد كه این جشنها دور انداخته شوند یا فراموش و به تاریخ سپرده شوند. برعكس، آدمیزاد معناهای جدیدی برای آنها پدید میآورد. این معنای جدید، چنانكه در مورد شب یلدا به ویژه در سالهای اخیر میبینیم، ربط و نسبت مستقیم با زندگی جمعی آدمها در اینجا و اكنون ایشان دارد.
به عبارت روشنتر، جشنهایی چون سده و نوروز و یلدا، در روزگار ما، نه برای تولد خورشید یا نو شدن طبیعت یا فرار از نحسی تاریكی و ظلمات، بلكه برای برگزاری ضیافت و دورهمی انسانها و تحكیم روابط و همبستگی میان ایشان برپا میشوند. این معناسازی را به ویژه در روزگار عسرت و سختی نباید دستكم گرفت. ما ایرانیان امروز سخت محتاج دورهمیهای شاد و صمیمی هستیم و جشنهای ایرانی به بهترین وجه از عهده این كاركرد بر میآیند. مثلا جشن شب یلدا را درنظر بگیرید. سابقه یلدا البته به قرنهای دور و دراز باز میگردد، اما در این سالهای اخیر، شاهد رونق گرفتن بیسابقه این جشن هستیم. به لطف شبكههای اجتماعی و بالا رفتن دانش عمومی، احتمالا شمار بیشتری از ایرانیان از خاستگاه یلدا اطلاع دارند و میدانند كه اجدادشان در گذشته چرا در این شب گردهم میآمدند. اما امروز بعید است كسی به آن انگیزههای قدیمی مهمانی بگیرد. معنا یا كاركرد امروزین جشنهای ایرانی، از قضا اهمیت بهمراتب بیشتری دارد و ملموستر و عینیتر است.
امروز به لطف ارتباطات، ما بهتر و شفافتر از گذشته، تاثیر جشن و سرور را در شاد شدن جامعه و انبساط خاطر آن میبینیم و درمییابیم، منتها دامن زدن به این جشنها و آیینها، كار نظامهای سیاسی نیست و در صورت مداخله ایشان، اثر عكس دارد، به ویژه در شرایط نامساعد اقتصادی و در هنگامه نارضایتی عمومی، اگر دولتها دست به تبلیغات راجع به چنین جشنهایی بزنند، با واكنش منفی جامعه مواجه میشود. كاری كه از حاكمیت سیاسی بر میآید، این است كه تا جایی كه به این جشنها مربوط میشود، هیچ كاری نكند و پایش را از گلیم جامعه پس بكشد و به جامعه اجازه بدهد كه نفس بكشد و برای خودش جشن بگیرد. جامعه خود بقیه كارها را خواهد كرد.