کد خبر : 329819 تاریخ : ۱۴۰۲ دوشنبه ۹ بهمن - 10:06
خیری كه از عادل فردوسی‌پور رسید ! آدمیزاد در مقابل تعریف دیگران معمولا آسیب‌پذیر است. تعریف‌ها كه تكرار و انبوه شود، آدمیزاد بیچاره تصور می‌كند كه واقعا در این دنیا پخی است! هر چه بیچاره‌تر و بدبخت‌تر و حقیرتر باشد، بیشتر باورش می‌شود!

دنیای قلم -  احمد زیدآبادی: در آن دورانی كه نمایشگاه مطبوعات برای خودش برو و بیایی داشت و از شدت استقبال و ازدحام جمعیت، در محل برگزاری آن در بزرگراه پارك وی نمی‌شد قدم از قدم برداشت، من هم مثل بسیاری از اهالی رسانه و قلم از سوی مراجعان سوال پیچ می‌شدم.
پرسش‌ها تمامی نداشت و بعضا همراه با اظهار تقدیر و تعریف و تكریم از افكار و نوشته‌هایم بود، البته از آن نوع تعریف و تكریم‌هایی كه گاه بوی نامطبوع اغراق و غلو به خود می‌گیرد و ناخواسته و بدون آنكه واقعا منظوری در میان باشد، شباهتی به چاپلوسی پیدا می‌كند.


آدمیزاد در مقابل تعریف دیگران معمولا آسیب‌پذیر است. تعریف‌ها كه تكرار و انبوه شود، آدمیزاد بیچاره تصور می‌كند كه واقعا در این دنیا پخی است! هر چه بیچاره‌تر و بدبخت‌تر و حقیرتر باشد، بیشتر باورش می‌شود! وقتی هم كه باورش شد و گمان كرد كه به راستی «نادره دوران» است، دیگر واویلا! در هر مقام و مرتبتی كه باشد واقعا خاك بر سر می‌شود. هم خود را خراب می‌كند و هم خراب كردنش دامن جامعه را می‌گیرد. خلاصه این هم برای ما ایرانی جماعت خودش حكایتی مكرر و دایمی است.


غرض آنكه یك روز كه نمایشگاه تعطیل شده بود، جوانی سراسیمه خودش را به من رساند و نفس نفس زنان كلماتی را جویده جویده به زبان آورد. وقتی كه نفسش جا آمد، برایم روشن كرد كه از یكی از استان‌های جنوبی خودش را به نمایشگاه رسانده است بدان امید كه مرا ببیند. با این وصف، از تعریف و تمجید چیزی كم نگذاشت و خود را در حد شیفته و علاقه‌مندی دلخسته معرفی كرد! برای اینكه او را از ادامه نطقش بازدارم سر شوخی را با او باز كردم و پرسیدم: 
من: می‌شه بگی دلیل این همه اظهار علاقه چیست؟ نكنه از لهجه قِشنگم خوشت اومده است؟
او: نه، اصلا. اگه بنا به لهجه قِشنگ باشه كه لهجه ما خودمون از لهجه شما قِشنگ‌تره!
من: یادداشتام را در روزنامه‌ها و مجلات دنبال می‌كنی؟
او: نه به اون صورت! حال و حوصله خواندن روزنامه و مجله كه به اون صورت نیست، ولی عكستون را زیاد تو اونها دیده‌ام.
من: خب، پس برا چی اینقدر از من خوشت اومده؟
او: اگه گفتی؟
من: من از كجا بدونم؟ علم غیب كه ندارم!
او: حالا یه حدسی بزنین!
من: والله عقلم به جایی قد نمی‌ده!
او: عادل فردوسی‌پور را می‌شناسی؟
من: از نزدیك نه، ولی تو برنامه‌های ورزشی تلویزیون زیاد دیدمش.
او: می‌دونی همشهریتونه؟
من: بله، شنیدم اصلیتش رفسنجانیه...
او: راستش را بخوای دلیل علاقه من به شما، شباهتی است كه به عادل فردوسی‌پور دارید؟
من: چی؟
او: همین دیگه. شما یه مقدار شبیه عادل فرودسی‌پور هستین. حالا می‌بینم كه حركات دست و سرتون هم یه كمی شبیه اوست.
من: یعنی تو هزار كیلومتر راه را پشت سر گذاشته‌ای كه خودتو به نمایشگاه مطبوعات برسونی به این امید كه مرا ببینی، چون فكر می‌كنی یه مقدار به عادل فردوسی‌پور شباهت دارم؟
او: ‌ها دیگه. مگه عیبی داره؟
من: نه عزیزم! چه عیبی داره؟ خیلی هم عالیه!