کد خبر : 329811 تاریخ : 1402 يکشنبه 8 بهمن - 12:36
آبی نیست تا لب خشكیده‌ تر كنیم تردید نداریم گرانی، بیكاری، خشكسالی، آلودگی هوا، ترافیك و تصادف و... هر یك به تنهایی مهیب‌تر و دهشتناك‌تر از یك حریق خوفناك جلوه می‌كنند

دنیای قلم -  امید مافی:  هفت سال پس از تراژدی پلاسكو، وقتی آفتاب گریخت و توسكای نقره‌ای خشكید، حریق با قساوتی دگرگونه، در جایی دیگر، لهیب آتش را به رخ كشید و كمی آن سوتر از واقعه ماضی، شرار و شرر برپا كرد و به شیشه‌های مه گرفته تازیانه زد. 
این‌بار ساختمان بلندِ بیمارستان گاندی طعمه آتش شد و در طرفه‌العینی، بخشی از بنای لغزان، خاكستر گردید تا در حوالی سالروزِ پلاسكوی محزون، یاد جان‌های بی‌جان و برشته بیفتیم. جان‌های عزیزی كه در دخمه‌گر گرفته دوام نیاوردند تا سوگی به وسعت خانه پدری رنگ بگیرد و ژاژخایی آتش، حادثه‌ای تلخ‌تر از تریاق و هلاهل را رقم بزند. باز صد هزار مرتبه شكر كه این‌بار در گاندی، لااقل سجلّ سرخ رنگی، ابلق نشد تا زبان‌مان لال، تابوت‌ها روی شانه‌های  تكیده‌مان  بوی  الرحمان  بگیرند.  شُكر... 


پس نفس تازه می‌كنیم و شوربختانه می‌نویسیم ما اینجا از اتفاقاتِ ناگوار درس چندانی نمی‌گیریم و در ویراژِ رنگ‌های شِتا، همچنان راه را در بیراهه‌ها جست‌وجو می‌كنیم تا تاریخ به طرز زننده‌ای تكرار شود و حسرت و حرمان ۲۵۵۶ روز پس از پلاسكوی مغبون دوباره نیش‌مان بزند و حال‌مان را شبیه حال كمانِی بی‌چله كند!


این واگویه بهت‌آور و كوتاه یك مقام مسوول، ساعتی پس از واقعه است؛ آنجا كه سخنگوی آتش‌نشانی در برابر ریزپرسی‌های خبرنگاران تصریح می‌دارد: ساختمان جزو عمارت‌های ناایمن شهر بوده و پنج بار هم اخطار گرفته؛ ولی توجهی به اخطارها نشده تا دست آخر طعمه حریق شود! 
اینكه چرا صدای آژیر خطر در گوش‌های‌مان نمی‌پیچد و با خاموش شدن حریق در نقطه‌ای، بلافاصله دچار از یادبری می‌شویم، سوالی است به طولِ هفت سال شمسی.البته در سرزمینی كه قوت بسی گران و موت بسی ارزان است، شاید اندیشیدن به جیب‌های خالی فلان مامور اطفا كه شندرغاز حقوق، كفاف زندگی‌اش را نمی‌دهد، سبب شود اصل داستان در ذهن‌ها هاشور بخورد و یادمان برود چگونه تشویش در پی گاف‌های بی‌پایان برخی، كالبد خسته شهر را  تسخیر خواهد  كرد. 


تردید نداریم گرانی، بیكاری، خشكسالی، آلودگی هوا، ترافیك و تصادف و... هر یك به تنهایی مهیب‌تر و دهشتناك‌تر از یك حریق خوفناك جلوه می‌كنند و به دقیقه اكنون سوهان بر اعصاب ساكنان این خاك می‌كشند. این اما دلیل نمی‌شود اخطارها را نادیده بگیریم، از بطنِ حقیقت بگریزیم و بدتر آنكه اخطاردهندگان محترم دل به قضا و قدر سپرده و اخطار گیرندگان معزز در سایه مماشات، پول‌آوری و ارزآوری كنند و به تریج قبای‌شان برنخورد كه این اندازه بی‌تعهدی، منتج به چه سكانس زیانباری خواهد شد.اپیزودِ دلشوره‌آوری شبیه آنچه در هتل -  بیمارستان گاندی رخ داد و هول و هراس را در پهنای صورت‌ها نشاند!


ما اما اینجا بر گرد زبانه‌های آتش می‌چرخیم و كابوس‌های بی‌سر و سامان یك شهر دپرس را نادیده تلقی می‌كنیم. ما با این نگاه ابزورد و این باورهای مُهمل.كأنّه باید حتما برج‌های دودگرفته، خط زرد زوال را هویدا سازند تا كك‌مان بگزد و توصیه‌های ایمنی را در هوای پر از هیچ و پوچ جدی بگیریم. 
كاش حادثه گاندی آخرین پیشامد باشد و دیگر گرما در زمهریر، دوزخ را به یادمان نیاورد. كاش كمی جان این مردمِ متوقف در دالان‌های ابری مهم تلقی شود و از ما بهتران هر ماجرای محتملی را با چرتكه به دوسیه منافع شخصی و گروهی‌شان گره نزنند كه صواب و ثواب در تدبیر و چاره‌اندیشی است. 
از نو می‌نویسیم: ما اما اینجا درس نمی‌گیریم كه هر یك از ما در این جغرافیا سرگذشتِ یأس و امیدیم و می‌میریم از عطش و آبی نیست تا لبِ خشكیده، ‌تر كنیم... همین و تمام!