کد خبر : 329782 تاریخ : ۱۴۰۲ دوشنبه ۲ بهمن - 12:45
قصه و غصه رها در دوران سلطنت پهلوی، حتی چریك‌هایی كه دست به مبارزه مسلحانه زده بودند، در صورت تاهل، مورد معافیت‌های جدی قرار می‌گرفتند.

دنیای قلم -احمد زیدآبادی: روزی مسوول حفاظت یكی از زندان‌ها با من روبه‌رو شد و گلایه كرد كه چرا یكی از هم‌بندیان سیاسی به دلیل مشكلی كه برای او پیش آمده، بیانیه‌ای را صادر كرده و او را به اسم و رسم، «جلاد» نامیده است.
او می‌گفت؛ بیانیه در رسانه‌ها منتشر شده و آزار و سرافكندگی دختر خردسالش از سوی همكلاسی‌های او در دبستان را به دنبال داشته است. او می‌پرسید؛ مگر من جز یك كارمند معمولی هستم؟ چرا باید دخترم در مقابل همكلاسی‌هایش به دلیل شغل پدرش مورد آزار روحی قرار گیرد؟ برای پرسش او پاسخ صادقانه‌ای نداشتم و فقط اظهار تاسف كردم. بعد برای دلجویی به او گفتم؛ ما حتی اگر با هم دشمن نیز باشیم، مرزهای مشخص و حدود و ثغور معینی را در برخورد با یكدیگر باید رعایت كنیم به خصوص هنگامی كه پای بچه‌های بی‌گناه در میان است چه برسد به اینكه «دشمن » یكدیگر هم نیستیم بلكه هموطنانی هستیم كه با همه اختلاف نظرها و درگیری‌ها‌یی  كه داریم، خواه‌ناخواه باید فرمولی برای همزیستی با هم پیدا كنیم.
رعایت حدود و ثغور در هر منازعه‌ای، اساس اخلاق است و اگر مرزها از هم بپاشد، از انسانیت انسان نیز چیز زیادی باقی نمی‌ماند.
منظورم از این مقدمه، اشاره به وضعیت رها دختر سه‌ساله مجید توكلی است كه پس از زندانی شدن پدرش، پاك بی‌قرار و مضطرب شده و روزی نیست كه بهانه‌گیری و گریه نكند.


در دوران سلطنت پهلوی، حتی چریك‌هایی كه دست به مبارزه مسلحانه زده بودند، در صورت تاهل، مورد معافیت‌های جدی قرار می‌گرفتند. در این زمانه اما گویی برای برخی محاكم خاص، همه مرزها از هم پاشیده و هر امری حتی آزار ممتد كودكی بی‌پناه و بی‌گناه مجاز شناخته شده است.
فعلا نمی‌خواهم رنج هجران رها و پیامد آن برای مادر جوانش و پدر و مادر مجید كه دچار ناراحتی عصبی شده‌اند را شرح دهم، چون خبر خوشی در مورد حكم محكومیت مجید توكلی به گوشم رسیده است.
طبق گفته وكلای مجید، دیوان عالی كشور حكم محكومیت شش‌ساله توكلی را نقض و به‌طور مشخص، اتهام اجتماع و تبانی جهت بر هم زدن امنیت ملی را فاقد مستندات حقوقی دانسته است.
مشكل اما این است كه از تاریخ صدور رای دیوان حدود یك ماه می‌گذرد و پرونده در پیچ و خم اداری، دو هفته‌ای است كه به شعبه تجدیدنظر همعرض ارجاع شده است.
مشكل بزرگ‌تر هم این است كه در موارد خاص، رای دیوان و نقض حكم یك متهم از طرف آن نیز، چندان چاره‌ساز و گره‌گشا نیست و ظاهرا گاهی به دلیل پاره‌ای از مسائلی كه اكنون جای طرحش نیست، رای دیوان عملا نادیده گرفته می‌شود.
چنین شیوه‌ای برای كسانی كه پرونده‌های عزیزان خود را در مراحل مختلف صدور رای پیگیری می‌كنند، بی‌نهایت اضطراب‌آور است و جای هیچ‌گونه آرامش و اطمینان خاطری برای آنها باقی نمی‌گذارد.
به هر حال، می‌توان امیدوار بود كه در مورد پرونده مجید توكلی، ماجرا ختم به خیر شود و با آزادی او، دختر خردسالش پس از ماه‌ها انتظار و اضطراب و گریه، روی آرامش را ببیند. واقعیت این است كه اگر بخواهم شیون‌های این دختر‌بچه و غم و غصه‌ای را كه از دوری پدر می‌خورد، در اینجا شرح دهم، دل سنگ شرحه‌شرحه می‌شود، اما شرح این هجران و این خون جگر را اكنون وامی‌گذارم به امید رسیدن خبرهای خوب‌تر از پرونده مجید.