دنیای قلم - محمد درودیان: پس از رجعت شهدای دسته بسته غواص، نظریهای درباره انجام عملیات كربلای 4 شكل گرفت، مبنی بر اینكه عملیات پس از اطلاع از لو رفتن آن صورت گرفته است. در حالی كه پیش از این چنین نظری درباره عملیات كربلای چهار وجود نداشت و اگر هم وجود داشت، به عنوان یك نظریه رایج طرح نشده بود. برای طرح این نظریه، مجموعهای از دادهها، به نقل از آثار و گفتههای شاهدان در سطح رزمندگان، فرماندهان گردان یا فرماندهان عالی، همچنین گزارشگران و پژوهشگران، مورد استناد قرار میگیرد. نمونه اخیر آن، متن جناب آقای امیر سیدین با عنوان «كربلای ابوالخضیب» در روزنامه شرق در تاریخ 1402/10/11 است كه از همین مشخصهها برخوردار است.
نظریه یادشده از نظر «مفهومی» با تناقض در اصول جنگ همراه است و روش استناد به دادهها و نتیجهگیری از آن، از نظر «روششناسی» نقص دارد. در این جستار تناقض مفهومی و نقص در روششناسی را در پاسخ به این پرسش بررسی خواهم كرد؛ آیا نظریه انجام عملیات كربلای 4 پس از اطلاع از لو رفتن آن، از مبانی مستحكم و قابل پذیرش برخوردار است؟ چنانكه در طرح این پرسش قابل مشاهده است، هدف، بررسی علت لو رفتن عملیات كربلای4 و چگونگی آن، همچنین فرآیند شكلگیری نظریه كنونی نیست، بلكه نظریه رایج، به اعتبار «نقص در روششناسی» و «تناقض مفهومی» نقد شده است. از نظر «روششناسی»، استناد به مشاهده برخی اقدامهای تاكتیكی دشمن در بعضی از محورهای عملیاتی، از سوی رزمندگان و فرماندهان گردان، همچنین ترسیم میزان هوشیاری ارتش عراق، با تقلیل آن به اعداد كمی، برای اثبات هوشیاری دشمن كافی نیست، زیرا از مشاهده تحركات تاكتیكی دشمن در خطوط دفاعی، به تنهایی نمیتوان به این نتیجه راهبردی رسید كه دشمن هوشیار یا غافلگیر شده است.
ضمن اینكه به دلیل گستره جغرافیایی منطقه عملیات و تفاوت در ماموریت دفاعی و اقدامات دشمن در محورهای مختلف، نمیتوان درباره میزان هوشیاری یا غافلگیری دشمن به نتیجه رسید. همین وضعیت در عملیات فاو نیز ایجاد شد. چنانكه دلایل هوشیاری و غافلگیری دشمن، بر اساس شواهد و قرائن به این شكل بود كه هفت دلیل برای لورفتن و هشت دلیل برای غافلگیری دشمن برشماری و مورد استناد قرار میگرفت. یكی از موارد برای تاكید بر هوشیاری دشمن، یك روز قبل از عملیات بود كه هواپیمای دشمن 10 متری مقر فرماندهی تاكتیكی سپاه را كه به نام «شهید همت» نامگذاری شده بود، بمباران كرد. بعدها خلبان همان هواپیما در جای دیگری هواپیمایش سقوط كرد و در بازجویی گفت اقدام به بمباران بنا به درخواست فرمانده لشكر 16 مستقر در فاو، با هدف انهدام دكل دیدبانی صورت گرفت. فرماندهی عملیات با وجود شواهد و قرائن، با فرض غافلگیری دشمن، تصمیمگیری كرد و پس از شروع عملیات، مشخص شد عراق غافلگیر شده است. در غیر اینصورت یك فرصت بینظیر برای انجام عملیات در فاو از دست میرفت و بهدلیل هوشیار شدن دشمن، دیگر قابل تكرار نبود.
فارغ از مساله عملیات كربلای4 كه پس از شروع عملیات، لورفتنِ آن برای فرماندهی سپاه قطعی شد و دستور توقف آن را داد، واكنش دشمن در صورت هوشیاری به اقدامات آشكارساز در خطوط دفاعی، همانند آنچه دشمن انجام داد، محدود نمیشود. به عنوان مثال دشمن میتواند در صورت هوشیاری، بدون انجام واكنش خاص، این باور را ایجاد كند كه هوشیار نیست و سپس با شروع حمله، هوشیاری خود را با انجام واكنش غافلگیركننده و انهدام نیرو و تجهیزات آشكار كند. مهمترین نتیجه این اقدام دشمن، ایجاد ضربه اساسی و غافلگیركننده، با افزایش تلفات اساسی و تاخیرساز برای تكرار عملیات است. همچنین برخی تحركات دشمن درخطوط دفاعی، یك رویه جاری است كه نمیتواند مبنای استدلال برای هوشیاری دشمن قرار بگیرد. طبق این استدلال، تحركات تاكتیكی دشمن در خطوط دفاعی و استناد به مشاهدات رزمندگان، چنانكه در این نظریه مورد استناد قرار میگیرد، برای نتیجهگیری درباره هوشیاری یا غافلگیری دشمن، به تنهایی كافی نیست.
از نظر «مفهومی»، ادعای انجام عملیات با وجود اطلاع از هوشیاری دشمن بر پایه نتیجهگیری از مشاهدات، محل اشكال است و با «هدف عملیات» برای پیروزی نظامی بر دشمن در تناقض است، زیرا فرماندهی یك عملیات در جنگ، طبق اصول جنگ، كلیه اقدامات را برای پیروزی بر دشمن انجام میدهد. بنابراین «اطلاع و اطمینان» از هوشیاری دشمن، به معنای نادیده گرفتن اصل غافلگیری و اطمینان از شكست عملیات است و هیچ فرماندهی برای شكست عملیاتی كه با هدف پیروزی انجام میشود و در صورت شكست باید پاسخگوی آن باشد، تصمیمگیری و اقدام نمیكند. به صورت خاص در عملیات كربلای4 كه با هدف تعیین سرنوشت جنگ و پایان دادن به آن طراحی و انجام شد، انجام عملیات با اطلاع از لورفتن آن، در شرایطی كه كشور و سپاه برای انجام عملیات پیروز تحت فشار بود، نقض غرض است. چنانكه دو ساعت پس از آغاز عملیات و اطمینان فرماندهی سپاه از لو رفتن عملیات، برای توقف آن از سوی فرماندهی وقت سپاه تصمیمگیری و پیشنهاد توقف عملیات داده شد. مهمترین نتیجه دستور برای توقف عملیات، حفظ توان نظامی و برخورداری از آمادگی برای انجام عملیات كربلای 5 در تاریخ 17 دیماه و تنها دو هفته پس از شكست عملیات كربلای4 بود. با فرض تناقضات و كاستیهای موجود در نظریه انجام عملیات كربلای4 پس از اطلاع از لو رفتن آن، این پرسش وجود دارد كه چرا یك نظریه با تناقض اساسی و نقص در روششناسی، باورپذیر شده و هیچگونه توضیحی در ردّ این نظریه طرح نمیشود یا در صورت طرح، مورد پذیرش قرار نمیگیرد؟ به نظرم بخشی از پاسخ، تاكید بر بیاعتمادی به روایتهای موجود است، همان دلایلی كه موجب شكلگیری و باورپذیری نظریه انجام عملیات، پس از اطلاع از لو رفتن آن شده است. بنابراین با شفافیت و صداقت در روایت از واقعیات دوران هشت سال دفاع مقدس و جلوگیری از تناقض و دوگانهگوییها، میتوان فراز و نشیب دوران جنگ و پیروزی و شكستها را روایت و علت آن را مورد نقد و بررسی قرار داد.