دنیای قلم - ابراهیم عمران: نمیدانم شاید لازم باشد گهگاهی سری به بیمارستانها بزنیم؛ آنهم درمانگاههایی كه مختص كودكان است. لزوما هم نباید خدای ناكرده بیمار و ناخوشاحوال داشته باشیم. این سرزدنها هیچ فایدهای نداشته باشد؛ دستكم تلنگری است كه پیرامونمان چه میگذرد. آنگاهی كه سرخوش و مستانه در خیابانها هستیم و سرگرم امور روزانه (كه فینفسه بد نیست)، هستند عدهای كه در گیر ودار مداوای كودكانشان؛ رمقی برای آنها نمانده است.
از ورودی اورژانس و تریاژ و حیاط كه خوب بنگریم (كه البته این نیك نگریستن در بدو ورود میسور نیست و با چند بار آمد و شد مهیا میشود) خانوادههایی میبینیم كه زیلویی پهن كردهاند و بهتزده به اطراف مینگرند. اگر در صندلیهای داخل و ورودیها جا نباشد؛ لاجرم این فرش خیابان و حیاط؛ مامن آنها میشود. كودكشان را به پزشكان و پرستاران میسپرند و همراهی هم با آن كودك در اورژانش یا بخش میماند.
قصه پر غصه، آنجایی بیشتر میشود كه این خانوادهها ساكن پایتخت بیروحمان نباشند. اینجاست كه علاوه بر رنج بیماری كودك؛ تحمل زیست چند روز و شب را نیز باید به جان بخرند. آنسان كه دور هم نشسته بر فرشی؛ نان و پنیری یا نهایت ساندویچی میخورند تا از پا نیفتند و چه عزت نفسی دارند اگر متوجه شوند كه قصد كمك داری و با هزاران لطایفالحیلی نخواهند پذیرفت و به كم و كسرشانشان راضی هستند و معناتر از همه اینها كردار كودكانشان كه هیچ اسباببازیای را از غیر دستان پدر و مادرشان قبول نمیكنند و این پذیرا بودن نیز ذاتی آنها میشود. پزشكان و پرستاران نیز دستكم در مركزی كه نویسنده این سطور شاهد آن بود؛ نهایت احترام و ادب را برای این بیماران و همراهان دارند. آری در دقایق و ساعاتی كه زندگی در خیابانها و كوچه و پسكوچه و خانههایمان جریان دارد؛ اندكی دور یا نزدیكتر؛ به طریق دیگری هم زندگیهایی ادامه دارد. با درد و رنج و گاهی هم با فرجامی خوش و شادیآور. ابتدای نوشته آمد كه گهگاهی رفتن به بیمارستانهای كودكان به صواب و ثواب است. جدا از قدر دانستن سلامتی لحظهای؛ امری را بیشتر نمایان میسازد و آن هم اینكه همدم و همدل رنج دیگران شدن، گوهری است ناب. مهربانیهاست كه پدیدار میشود.
از زد و بند بیرون خلاص شدن، به انسانیت خویش اندیشیدن و اینكه میتوان حتی با یك لبخند محو، كودك و همراهش را شاد كرد. فرجام سخن آنكه با همه نامهربانیهایی كه قشر پرستار و شاید برخی طبیبان از سیستم پزشكی موجود دارند؛ هستند افرادی كه انسانیت و قسم خوردن در این حرفه را فراموش نكردهاند. كاربلدانی كه هنوز ماندهاند و اندكی از درد و رنج همنوعشان میكاهند... .