کد خبر : 329633 تاریخ : ۱۴۰۲ سه شنبه ۱۲ دي - 10:35
از تهاجم فرهنگی تا قرارگاه فرهنگی با وارسی انگیزه مدیران و عاملان آن از برپایی این قرارگاه‌ها می‌توان به این قصد خیرخواهانه و دلسوزانه احتمال داد كه هدف، شتاب بخشیدن و عمل ضربتی و فوری و زودبازده توام با عزم و اراده راسخ و قاطع برای رفع مسائل یا بحران‌های گوناگون كشور است.

دنیای قلم - خسرو طالب زاده: دیر زمانی است كه در ادبیات رسانه‌ای و مدیریتی كشور واژه قرارگاه همچون واژه‌ای كلیدی در بخش‌های گسترده نهادهای اجرایی پدیدار گشته و در زبان حكمرانی رایج شده و مدیران در برپایی قرارگاه خاص خود به رقابت برخاسته‌اند. برخی از این عناوین قرارگاهی را می‌توان در این فهرست برشمرد: قرارگاه فرهنگی، قرارگاه سینمای استراتژیك، قرارگاه تربیت فن‌آورانه، قرارگاه آسیب اجتماعی، قرارگاه جوانی جمعیت، قرارگاه عفاف و حجاب، قرارگاه راهبردی، قرارگاه سایبری، قرارگاه جنگ نرم، قرارگاه مسكن، قرارگاه 17 ربیع كنترل قیمت، قرارگاه خنثی‌سازی تحریم، قرارگاه امنیت غذایی، قرارگاه مرغ، قرارگاه آب، قرارگاه رصد گندم و آرد، قرارگاه مسكن كارگری و...


با وارسی انگیزه مدیران و عاملان آن از برپایی این قرارگاه‌ها می‌توان به این قصد خیرخواهانه و دلسوزانه احتمال داد كه هدف، شتاب بخشیدن و عمل ضربتی و فوری و زودبازده توام با عزم و اراده راسخ و قاطع برای رفع مسائل یا بحران‌های گوناگون كشور است. جایگاه این قرارگاه‌ها در درون و برخی در موازی و بیرون از نظام اداری است. گویی؛ برپایی قرارگاه از اراده‌ای فراسوی نظام اداری دست‌وپاگیر و بروكراسی مقررات و قوانین مالی و اجرایی نشأت می‌گیرد و می‌كوشد تا به نفع خیر همگانی و ملی اقداماتی را سامان بخشد كه از توان و اختیارات دولت بیرون است. البته برخی مدیران اقدامات متعارف و عادی خود را با این عنوان مطرح می‌كنند تا تصور شود كه برای حل مسائل حوزه مدیریتی خود عزم و اراده افزوده‌ای دارند و اضافه‌كاری می‌كنند. باتوجه به اینكه این موج جدید قرارگاه‌سازی در دولت كنونی و در سال‌های اخیر شكل گرفته و رشد كرده است، در نگاهی خوش‌بینانه، این اقدام و اراده قرارگاهی، نوعی اقرار به شكست و ناتوانی نظام اداری و مدیریتی در حل مسائل كشور یا در نگاهی خوش‌بینانه‌تر، هم‌افزایی و كمك به دولت مستقر و مطلوب در ساخت حاكمیت یك‌دست برای موفق شدن آن در مدیریت كشور است. 
این اراده و عزم قرارگاهی، باز هم در نگاهی خوش‌بینانه، اگر به موفقیتی دست یابد كه تاكنون چنین نبوده و در گره‌گشایی فوری و اساسی مسائلی مانند افزایش قیمت‌ها و آب و مرغ و مسكن، خنثی‌سازی تحریم و... دستاوردی نداشته است، اما از منظری عمیق‌تر باید وارسی شود كه این مفهوم و الزامات آن چه پیامدهای راهبردی در نظام مدیریت و ساختار اداری كشور دربرخواهد داشت. هدف این یادداشت وارسی كلی و گسترده این مفهوم مستحدثه در ادبیات و ساختار مدیریت كشور نیست بلكه به یك جنبه آن در بخش فرهنگ تاكید و تكیه دارد و آن مفهوم مستحدثه «قرارگاه فرهنگی» و زیرمجموعه‌های آن در زیربخش‌های كتاب و سینما و موسیقی و... است.


مفهوم قرارگاه هر چند معانی گوناگونی دارد و معنی پایه‌ای آن به مسكن و ماوا و جای امن مانند قرارگاه یا پناهگاه كوهستانی دلالت دارد اما در معنای رایج و نوین آن، اصطلاحی نظامی است كه محل تجمع و تقسیم نیرو و تجهیزات زیرنظر فرماندهی واحد به منظور حفظ آمادگی و طرح‌ریزی و عملیات تاكتیكی و راهبردی برای مقابله با اقدامات دشمن نظامی است. مكان این قرارگاه شهر و خیابان و كوچه و بازار نیست، پادگان است. مكان پادگان و قرارگاه جزیی از شهر اما بیرون آن است. نه فقط به این علت كه بتوان با حفظ امنیت در حصار قرارگاهی در قالب لشكر و تیپ و گروهان كادر نظامی دوره آموزش تكنیكی و راهبردی و جسمانی بگذرانند و انضباط قرارگاهی را فراگیرند و فرمان‌پذیری را تعلیم ببینند و انسجام قرارگاهی و وحدت اقدام در طراحی و عملیات را به روشی مطمئن و با كمترین خطا و انحراف سرمشق خود كنند، بلكه با تفكیك مكان شهر از مكان پادگان، این فرهنگ و آموزه یادآور شود كه تربیت و آموزش سرباز از نوع تربیت و آموزش شهری مانند مدرسه و دانشگاه نیست. از گونه چون و چرا و استدلال و بحث و اشكال كردن نیست، آموزش فرمان‌برداری و دستورپذیری از گونه بی‌چون و چرایی است. به علت همین آموزش‌ها و تعلمیات پادگانی است كه قرارگاهی در رویدادهای جنگ و بحرانی كارآمد و موثر می‌شود تا تحت فرماندهی واحد و منضبط، اهداف مشخص و از پیش طراحی شده عملیاتی را به سرعت و با كمترین تلفات و هزینه و با ضریب اطمینان در حد قطعی محقق شود یا حتی در بحران‌های اجتماعی مانند زلزله و سیل به كمك انضباط و انسجام عملیاتی و قرارگاهی خود، قربانیان و آسیب‌دیدگان در زمانی كوتاه و موقت نجات دهد. 
اما قرارگاه با ساختار و نظام شهری و اجتماعی سازگاری ندارد. شهر مكان تنوع و تكثر گروه‌های اجتماعی و فرهنگی و تخصصی و صنفی است. به همین دلیل در مباحث مدیریتی، پادگان نماد سیستم‌های بسته و شهر و محیط‌های اجتماعی نماد سیستم‌های باز نامیده می‌شوند. سیستم‌های بسته عمودی و سلسله‌ مراتبی‌اند و سیستم‌های باز افقی و مسطح‌اند. در سیستم‌های بسته تنوع عقاید و گرایش‌ها مجالی برای بروز و ظهور ندارند ولی در سیستم‌های باز، بقا و داوم آن به اعمال و موثر شدن و مفید بودن تنوع عقاید و گرایش متكی است. نظم شهری انضباط پادگانی و قرارگاهی نیست، نظمی برخاسته و تركیب یافته از گستره متنوع و گوناگون خود زندگی شهری و انسانی براساس تعاملات و همكاری و همشهری بودن است. تسری مقولات پادگانی مانند انضباط‌ و فرماندهی و انسجام و وحدت رویه به نظام و مكان شهری به منظور اعمال انضباطی واحد و یكپارچگی فرهنگی و ارزشی و نگرشی ممكن نیست. این عدم امكان به معنا و هستی شهر ربط دارد، زیرا حتی در شهرهای سنتی فضاها به مناطق یا نواحی ارگ، بازار و مسجد و محله و پادگان تفكیك می‌شده است، چه رسد به شهرهای توسعه یافته كه منطقه‌بندی و زوم‌بندی تخصصی و كاركردی مانند مناطق تجاری، علمی و آموزشی، مسكونی، اداری اساس طراحی شهری است. نمونه ساده و ظاهرگرایانه آن، این است كه در پادگان و قرارگاه به درستی و اصولی، همه نیروهای كادر شامل تمامی رسته‌های فرماندهی و افسران و سربازان بنا بر ارزش‌ها و هنجارهای قرارگاهی باید لباس یك شكل و یك رنگ بپوشند.

اما همین كادر نظامی به محض اینكه از مكان پادگان و قرارگاه خارج می‌شود و زندگی شهری و شخصی خود را می‌آغازد، ملزم نیست همان لباس رسمی را بر تن كند. هر نیروی كادری بنا به سلیقه فردی یا قومی یا محلی خود نوعی از لباس را اختیار و انتخاب می‌كند، همانند شهروندان هر استان و شهری كه لباس دلخواه یا محلی را انتخاب می‌كنند و فرهنگ و سبك زندگی و زیست شهری خود را دارند. زیست شهری با زیست قرارگاهی برای یك انسان نظامی دو معنی و كاركرد تفكیك شده موجه و منطقی دارد. به عنوان نمونه دیگر، در مسجد نمی‌توان تربیت و تعلیم قرارگاهی را اعمال كرد به نیت افزایش كارآمدی در عبادت، زیرا رابطه امام جماعت با نمازگزار رابطه فرماندهی و فرمان‌بری نیست. نمازگزار مكلف است در صلاحیت امام جماعت تحقیق كند و اگر شرط عدالت و تقوای وی برای نمازگزار محرز و مسلم شد، می‌تواند به وی اقتدا‌ كند و الا نباید نماز را به جماعت بخواند، حتی اگر امام جماعت از نظر دانش فقهی و علمی در بالاترین مقام باشد. 
مفهوم قرارگاه در ایران امروز و پس از جنگ باری مضاعف و معنایی تمثیلی هم دارد. گویی مفهوم قرارگاه تداعی‌كننده فرهنگ جانبازی و ایثار و فداكاری مردم و نظامیان در عین پذیرش انضباط قرارگاهی است كه در هشت سال دفاع و ایستادگی در برابر متجاوز مسلح و قابل رویت در برابر جبهه دشمن دلیرانه جنگیدند و دشمن را از مرزهای عینی و رسمی كشور بیرون راندند. شاید منظور این است كه باید با همان روحیه دلیری فداكاری و ایثارگرانه در صحنه مدیریت كشور هم اقدام كرد تا اهداف نظام در این صحنه نیز برآورده شود. اما در اینجا اشتباه‌های راهبردی و خطای معرفتی شكل گرفته است: اولا؛ ایثار و فداكاری مرزهای اختصاصی مكانی و فضایی ندارد. حضور فداكارانه اقشار گوناگون قومی و مذهبی مردم در جنگ كه نقش اصلی را در پیروزی‌ عملیات‌ها داشتند، ثمره آموزه‌های پادگانی نبود بلكه فرهنگ و تربیت و ادب ملی و دینی دیرینه آنها بود كه آنها را ایثارگرانه به جنگ فرامی‌خواند و هرچند در جبهه‌ها و سنگرها این آموزه‌ها تقویت و بارورتر می‌شدند، اما در پشت جبهه و در شهرها و كوچه و بازار هم مردم فداكارانه مقاومت می‌كردند و فداكاری جبهه و پشت جبهه نداشت.

ثانیا؛ خطای معرفت‌شناسی است، زیرا مكان و فضاهای شهری خنثی نیستند، مكان و فضای خانه، شهر، اداره و محیط‌های كسب و كار و پادگان هر كدام فرهنگ و ادب و اقتضائات خاص خود را دارند. یك نیروی نظامی آگاه و با بینش، این تفكیك‌های فضایی و مكانی را به خوبی می‌شناسد و باور دارد كه فداكاری و ایثارگری در فضای خانه، جلوه و رنگ صمیمت و عاطفه و همدلی دارد، در محیط شهر، جلوه فتوت و جوانمردی در روابط اجتماعی و همكاری و تعاون و در فضا و مكان پادگان، فضای جانبازی در عین دستور دادن و دستورپذیری و انضباط. درهم آمیختن و یكسان انگاشتن فرهنگی و ارزشی این فضاها و حس مكانی خانه و كوچه و بازار و پادگان و بدان شیوه و روش عمل كردن، مصیبت‌ساز و بحران‌آفرین است، زیرا همسر و فرزند، سرباز و خانه، پادگان و شهر، قرارگاه نیست. ثالثا مساله آشوب‌برانگیز انگاره وحدت ساختاری و فرهنگی مكان و فضای دولت با قرارگاه است و انضباط قرارگاهی را با نظم اداری یكی برشمردن. براساس برهان خلف، اگر به فرماندهان نظامی ابلاغ شود كه آنان هم‌ مانند وزرای اداری، پادگان را به فضای وزارتخانه و اداری و انضباط قرارگاهی را به فرآیند بحث و گفت‌وگوی كارشناسی تخصصی و مشورتی و نظرخواهی از ذی‌نفعان و تامین رضایت و میل افسران و سربازان تبدیل كنند، این برهان چقدر واجد ارزش و اعتبار است؟ ویژگی بارز و ممتاز تمدن تاریخی و فرهنگی دیرینه ایران، نظام و ساخت حكمرانی تفكیك شده قانون‌‌مندی است كه پیش‌تر و بیش از همه كشورهای باستانی جهان و حتی پیش‌تر از نظریه‌پردازان تفكیك قوا در عصر مدرن، این تفكیك را برمبنای هستی‌شناسی و كیهان‌شناسی خود یعنی «اشه و آرته» و متناسب با آن، نظم طبقات حكمرانی تقسیم‌بندی شده مبتنی بر آیین «داد» را پدید آورده و مستقر ‌كرده بود. چند هزار سال پیش، قوای حكمرانی كشور در سه طبقه موبدان، ارتشیان و دهقانان تقسیم‌بندی شده بودند و هر كدام خویشكاری و وظیفه معین و مشخص خود را داشتند و هیچ كسی در طبقه خود نمی‌توانسته در طبقه دیگر دخالت و اعمال نفوذ كند و جابه‌جایی در طبقات هم به سادگی میسر نبود. براساس تفكیك خویشكاری تخصصی و محدود و مقید هر طبقه، نظم حكمرانی قوام می‌گرفت و محقق می‌شد تا حكومت شاهنشاهی در گستره پهناور جغرافیای ایران باستانی بتواند دوام و بقا یابد. این فضاهای تفكیك شده حكمرانی در طراحی و معماری شهری نیز مشهود بوده است. در دوره ساسانیان كه زوال این نظم حكمرانی آغاز شده بود، طبقه‌ای یعنی موبدان استیلا یافتند و اقتدار و انسجام برخاسته از این نظم معرفتی و سیاسی فروریخت و زوال آن، درنهایت، به سرنگونی آن انجامید. نظم و تفكیك قوا موجب استحكام و اقتدار نظام است، نظمی كه از این اصل سرچشمه می‌گیرد كه هر فردی برای كاری ساخته و تربیت شده و می‌تواند در جهان پیچیده امروز و حتی ساده دیروز باستانی، در حوزه تخصصی و كارشناسی خاصی دانش بجوید و توانا باشد. فرمانده نظامی هر قدر در پیروزی عملیاتی در جبهه جنگ موفق باشد و سربلند، به معنای آن نیست كه در تمامی صحنه‌های سیاست و فرهنگ و هنر و روابط خارجی هم می‌تواند موفق و كارآمد باشد. چنین دانای كل و عامل همه‌كاره و مدیر و فرمانده همه تن حریفی، دست‌كم در جهان پیچیده و تخصصی شده امروز دیگر ممكن نیست و درهم‌آمیزی فضاها و مكان‌ها و تخصص‌ها به اقتدار و كارآمدی حكومت نمی‌افزاید بلكه خانه را به پادگان مبدل می‌كند. 
مفهوم «قرارگاه فرهنگی» در ایران امروز و در بخش فرهنگ مفهومی بی‌‌تاریخ نیست. بلكه در تداوم و استمرار دو مفهوم دیگر، یعنی «تهاجم فرهنگی» و «مهندسی فرهنگی» است كه به نظر می‌رسد قرارگاه فرهنگی مرحله تكاملی و انجامین آن است. «تهاجم فرهنگی» اصطلاحی بود كه اگر همدلانه با آن‌هم‌فكری شود، تعارض بنیادین میان فرهنگ مدرنیته و برخاسته از تفكر اصالت انسان با فرهنگ و ارزش‌های دینی و حتی ملی را بیان می‌كند و توضیح می‌دهد و هدف آن، گونه‌ای مصون‌سازی درونی در برابر فرهنگ استیلای‌جوی بیرونی و غربی است كه در خاطره ایرانیان این تعارض خود را در استعمار انگلیس و روسیه و بعد شوروی و امریكا تجسم بخشیده است. این تعارض و شاید بهتر است بگوییم تفاوت در میان كشورهای اروپایی و امریكا هم پیشینه و مصداق دارد. در حالی كه همه این كشورها برخاسته دوره رنسانس و در این فرآیند پیكربندی شده و همگی در وضعیت مدرن به‌سر می‌برند، اما در مورد هویت فرهنگی و ملی خود با هم ناسازگارند، در فرانسه با فرهنگ امریكایی، در آلمان با فرهنگ فرانسوی، در انگلستان با همه آنها مرزهای فرهنگی و ملی مشخصی وجود دارد و برای هویت خود برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری فرهنگی می‌كنند، به غیر از امریكا كه هویت خود را نه در حوزه فرهنگ بلكه در ابرقدرتی سیاسی و نظامی خود تعریف می‌كند، ایده تهاجم فرهنگی می‌تواند در این زمینه تفسیر و تبیین شود، اما از جایی سویه غیرفرهنگی آن آشكار شد كه میان مقاصد «موجه» آن با روش و معماری و اجرای آن تعارض پیدا كرد و از فرامرزهای هویت ملی به درون شهرها و گروه‌های فرهنگی و هنری ایرانی تسری و تعمیم پیدا كرد. تهاجم فرهنگی به دلیل آنكه امری مستحدثه و جدید در مواجهه با جهان مدرنیته بوده و در ادبیات دینی و فرهنگی و ادبی و هنری ایران چندان ریشه نداشته، نیازمند تدوین نظری و اجتهاد فكری و فرهنگی بود. اما فقر نظری و معرفتی كارگزاران فرهنگی این ایده به خصوص نهادهای سیاست‌گذار و ناظر و مجری كه نه فرهنگ و تمدن غرب را می‌شناسند و نه مبانی و تاریخ فرهنگ ریشه‌دار و غنی ایران/اسلامی را، این ایده را به امری سیاسی تنزل دادند. در این فرآیند وجه سلبی و نفی‌ای و حذفی آن در صورت تمام عیار سانسور و برخورد حذفی بر وجه و جنبه ایجابی و اثباتی و سازنده آن استیلا یافت و به ابزار كلامی و حربه سیاسی مبدل شد برای حذف «دیگری». در این فرآیند سیاسی و سلبی شدن ماهیت و موضوع تهاجم فرهنگی خیلی زود آشكار شد كه كارگزاران در فهم و درك فرهنگ و هنر و هویت اصیل و ملی (ایران اسلامی) چیزی در چنته ندارد و در توجیه و تدلیل و تعلیل آن بیشتر به ادبیات فرهنگی جنگ سرد متوسل شدند. در‌حالی كه برای رویكرد ایجابی و اثباتی آن منابع بی‌شمار و بی‌كرانه‌ای از آثار و میراث فرهنگی و تاریخی غنی و تاریخی ایرانی با قدمتی بیش از هزار سال در دسترس بود. منابعی چون فردوسی، رودكی، ابن‌سینا، فارابی، سهرودی، مولوی، حافظ، سعدی، خیام، سنایی و... این آثار و منابع می‌توانستند در اهداف خیرخواهانه تهاجم فرهنگی نقش همراهی و پشتیبانی داشته باشند، اما وجه ستیزجویانه محض و سیاسی و گسترش مفهوم انتزاعی و لازمان و لامكان آن، فضاها و جبهه‌های خودی و غیرخودی، فرهنگی و سیاسی، شهری و پادگانی، قرارگاه و خانه را درهم‌آمیخت و در این افراط‌گری و زیاده‌خواهی حتی مرزهای میان فرهنگ و هنر فاخر و مبتذل هم برهم‌ریخت. «تتلوها» به جای «شجریان‌ها» قدر و منزلت یافتند، هم‌چنان كه فیلم‌های «آبگوشتی نو» به جای سینمای‌ هویتی علی حاتمی، موسیقی پاپ مبتذل به جای موسیقی سنتی و... تا حدی كه هر روزه شاهد جابه‌جایی و عقب‌نشینی مرزهای مصادیق تهاجم فرهنگی هستیم و مصادیقی كه روزی فعل مجرمانه و آثار مبتذل تهاجم فرهنگی برشمرده می‌شد، امروزه به فخر و مباهات مدیران فرهنگی در فیلم‌ها و موسیقی و... مبدل شده است. این موج نخست تهاجم فرهنگی كه بیشتر صورت اجتماعی و رسانه‌ای داشت، با مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی به سند رسمی حاكمیتی یعنی «مهندسی فرهنگی» مبدل و متحول شد تا سرمشقی باشد برای همه نهادهای دولتی و غیردولتی و عمومی تا شاید ضعف‌ها و كاستی‌های گام نخست تهاجم فرهنگی جبران شود. اما ضعف نظری و معرفت‌شناسی در تدوین مبانی و روش «مهندسی فرهنگی» انحراف بینادی دیگری را موجب شد؛ جابه‌جای مفهومی و سوء فهم میان تمدن به جای فرهنگ. «مهندسی» به امر طبیعت و جهان ریاضیات و هندسی تعلق دارد. فرهنگ و ادب در ایران، هیچ‌گاه خود را نیازمند به طبیعت به منزله سرمشق و الگو برای ادب‌ورزی و فرهیختگی و هنرپروری وابسته و متكی نمی‌دانسته و هیچ‌گاه هنرمندان و تصویرگران و شاعران، طبیعت را در شكل طبیعی آن به كار نمی‌گرفتند، بلكه جهان طبیعت برای آنها جهان خیالی و استعاره‌ای بوده است. این اقتباس و تمثیل مستقیم از طبیعت برای تدوین مبانی فرهنگ محصول انقلاب هستی‌شناسی و انسان‌شناسی در رنسانس و تجددخواهی روشنگری بوده است و ریشه در كنار نهادن خالق هستی در معرفت و فرهنگ دارد. 
گویی فرماندهان قرارگاهی فرهنگی به این نتیجه متاخر و جدید نایل آمده‌اند كه نه حركت اجتماعی و رسانه‌ای تهاجم فرهنگی و نه سندسازی اداری مهندسی فرهنگی هنوز نتوانسته به اهداف مورد نظر خود دست یابد و به همین دلیل طراحی و مهندسی و تامین منابع فناوری و تجهیزات و منابع انسانی (مدیران و كارشناسان) آن را خود برعهده گرفته‌اند تا سریع، با عزم و اراده قاطع مستقیما خود وارد میدان و جبهه فرهنگی مبارزه با دشمن شده‌اند تا به اهداف از پیش تعیین شده دست یابند. 
كمترین آسیب این فرآیند، متزلزل شدن و تضعیف جایگاه و نقش قانونی و رسمی دولت در بخش فرهنگ است. اما پیامد زیان‌بار آن در سطح زیرین، درهم‌آمیزی میان جایگاه پادگان و قرارگاه با جایگاه و موطن فرهنگ یعنی شهر و بلكه جان شهروندان است. فرهنگ صورتی و مظهری دارد كه در شهر در قالب ساختمان و بناها و مراكز فرهنگی و حتی در قالب‌های مادی كتاب، سینما، موسیقی و تئاتر و... قابل رویت و اندازه‌گیری و سنجش كمّی است و مقیاس آن رویت‌پذیری، شمارش ساخت‌وسازهای فرهنگی مانند فرهنگسراها و مساجد و كتابخانه‌ها و آثار و فعالیت‌های فرهنگی و هنری و... است. اما فرهنگ جانی دارد و روحی كه موطن آن در جان و روح و دل انسان است. صورت و مظهر فرهنگ، تمدن است و مُظهری و باطنی دارد كه در روابط بینابینی و همدلانه شهروندان باهم بروز و تجلی می‌یابد. موطن فرهنگ، فرهنگ شهر است. شهر خصوصیات و حس مكانی خود را دارد مانند تكثر، تكاپو، حركت، پویایی، منطقه‌بندی و تفكیك فضاها و فرهنگ نیز اقتصای خود را؛ حركت تدریجی و بطئی در سطح زیرین شهر از جنس همدلی و مهرپروری و عشق‌ورزی. هیچ‌كدام از این معیارها و شاخص‌ها با قرارگاه كه انضباط، انسجام، رویاروی با دشمن فیزیكی متجاوز و مسلح، سرعت، یكپارچگی در ارزش‌های فرمان‌دهی و فرمان‌بری تناسب و سازگاری ندارد. شاید به همین دلیل باشد كه مدیران قرارگاه فرهنگی بیش از هر چیز بر قانون و نظم و دستور و فرمان‌بری از سیاست‌های ابلاغی بسیار تاكید دارند. اما فرهنگ بیش از آنكه حوزه قانون و دستور باشد، قلمرو عشق و طریقت و حكمت است به همین دلیل، فرهنگ و ادب، این زوج جدایی‌ناپذیر و مكمل هم، امری درونی است كه تجلی بیرونی و شهری و تمدنی دارند. اگر تمدن یهودیت بر شریعت استوار است و معنای عشق و محبت و انسانیت را درك نمی‌كند و به آن بهایی نمی‌دهد و اگر تمدن مسیحیت بر عشق و شفقت اصرار می‌ورزد و طریقت عشق‌ورزی‌اش از شریعت مجزا است، تشیع در حكمت متعالیه و فرازین خود هم شریعت و قانون و هم طریقت و عشق را درهم‌تركیب و حل و فصل و ارتقا می‌دهد و هر كدام را در جای تفكیك شده خود قدر می‌نهد. فرهنگ و هنر قرارگاهی همان‌قدر تناقض‌نما است كه عشق‌ورزی و عطوفت در پادگان، مگر اینكه معنای ادب و فرهنگ و ادب‌شناسی و ادب‌ورزی و ادب نفس، ادب همسایه، ادب همشهری و ادب دینی و ادب صنفی و... به مهندسی فرهنگی فروكاسته شود، این مهندسی فرهنگ نیست، مهندسی تمدن است. همانی كه در صدا و سیمای كنونی آن به روش قرارگاهی و مهندسی فرهنگی به نحو تام و اكمل عملیاتی شد و در مقیاس كمّی سرآمد همه رسانه‌های منطقه است اما از لحاظ خویشكاری و كاركرد، تاب برابری با هیچ رسانه‌ای حتی رسانه‌های شخصی را ندارد و از خودبیگانه شده است. انگاره‌ای كه در پیشینه نه چندان دورتر هم، در دهه 40 در ایران تجربه شد و این دهه كه اوج شكوفایی فرهنگ و هنر به معنای دولت مقتدر فرهنگ است، ده‌ها نهاد و سازمان و جشنواره و برنامه‌های فرهنگی و هنری برپا شد و رشد عناوین كتاب و فیلم و موسیقی و تئاتر و... افزایش یافت اما به اعتراف مهندسان فرهنگی همان زمان در بنیاد فرهنگی فرح پهلوی در نیمه اول دهه 50، شكست خورد. فرهنگ و ادب اصیل و هویت‌مند ایرانی استمرار كار فرودسی، رودكی، سهروری، مولوی و حافظ و سعدی است كه قرارگاه به معنای مكان امن و پناهگاه خاص خود را دارد.