دنیای قلم - احمد زیدآبادی: در دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، صدا و سیمای جمهوری اسلامی دو شبكه رادیویی داشت كه از منتقدان و مخالفان سیاستهای جاری برای حضور در برنامههای خود دعوت میكرد. این دو شبكه «رادیو گفتوگو» و «رادیو صدای آشنا» بودند و اغلب برنامههای آنها به صورت زنده و در قالب مناظره تهیه میشد. من هم به سهم خود، حضور چشمگیری در برنامههای رادیو گفتوگو داشتم و در آنجا بدون پردهپوشی و رعایت ملاحظات معمول نظراتم را درباره سیاست خارجی كشور، رابطه با امریكا، نابودی اسراییل، عواقب برنامه هستهای، نظام انتخاباتی، وضعیت آزادی احزاب، ضرورتهای دموكراسی، حقوق بشر و ... مطرح میكردم. شرح برخی از این مناظرات را در جلد پنجم خاطراتم تحت عنوان «نام و ننگ سالهای زردفام» آوردهام. واقعیت این است كه پس از هر گفتوگو، احساس خوبی از بابت امنیت آزادی بیان به آدمی دست میداد، به خصوص اینكه نهاد دعوتكننده خودش بخشی از نظام سیاسی به حساب میآمد و در حقیقت با استفاده از تریبونِ خودِ آن، سیاستهای جاری مملكت به خصوص عملكرد دولت احمدینژاد را بیپروا نقد میكردیم. زمان گذشت و انتخابات ریاستجمهوری سال 88 فرا رسید و یك روز پس از تاریخ برگزاری انتخابات من در جلوی خانهام بازداشت شدم. «جرم انتخاباتی» من دو چیز بود، یكی معرفی شیخ عبدالله نوری به عنوان كاندیدای ریاستجمهوری از سوی سازمان ادوار تحكیم و دیگری حمایت از شیخ مهدی كروبی در جریان انتخابات! در حكم صادره از طرف رییس وقت شعبه 26 دادگاه انقلاب به هر دوی این موارد تحت عنوان «اعترافات صریح متهم» اشاره شده است! هر چند كه در آن روزها قمر در عقرب و اوضاع از هر جهت شیر تو شیر بود، اما با این حال، دو اتهام فوق رسواتر از آن بود كه بتواند توجیهگر شش سال زندان و پنج سال تبعید و محرومیت مادام العمر از هر نوع فعالیت سیاسی و مطبوعاتی و نوشتاری از جمله ممنوعیت تحلیل سیاسی چه به صورت كتبی و چه به صورت شفاهی شود. از این رو، اتهامات دیگری هم پیش كشیده شد كه تمامش مضامین همان صحبتهایی بود كه در رادیو گفتوگو یا رادیو صدای آشنا، مطرح كرده بودم! معما این بود كه چطور ممكن است یك نهاد حكومتی خود راسا از شما دعوت به عمل آورد و تریبونی عمومی در اختیارتان بگذارد تا نظرات انتقادی خود را بهطور زنده به سمع مردم برسانید و بعد از مدتی یك نهاد حكومتی دیگر، شما را به اتهام طرح همان نظرات به انفرادی بیندازد و تحت فشار بگذارد و در پی اعترافگیری از شما باشد و نهایتا هم محاكمه و محكومتان كند؟ آنجا اما جای پرسش نبود! فقط باید پاسخ میدادی! خلاصه این را هم باید از عجایب و غرایب حكمرانی در كشور ما به شمار آورد و با هر دعوتی برای اظهارنظر از طرف نهادهای رسمی، این قول مولانا را به یاد آورد كه: بر تبسمهای شیر ایمن مباش! با این حال، ظاهرا آدمیزاد موجودی فراموشكار است. نافش را به نسیان بستهاند. اصلا گفتهاند واژه انسان از ریشه نسیان یعنی فراموشی است! من هم فراموش كردهام. میپرسید چطور؟ داستان به این شرح است كه در این ایام من از چپ و راست توسط تشكلهای دانشجویی حامی حكومت برای مناظره با برخی اصولگرایان تندرو در دانشگاههای مختلف دعوت میشوم. از آنجا كه قادر نیستم درخواست دانشجویان جوان را، حال با هر مرام و مسلك و گرایشی، یكسره رد كنم، پارهای از دعوتها را میپذیرم و راهی مناظره میشوم. در مناظره نیز ضمن آنكه هنوز هم «بازجو» را حاضر و ناظر بر سخنان خود میبینم! با این حال از بیان آنچه در دل و ذهن دارم، خودداری نمیكنم و سیاستهای جاری را بدون پرده پوشی نقد و رد میكنم. خب، این ماجرا احساسی از امنیت آزادی بیان به آدمی میدهد چون میزبانان خود بخشی از حكومت به حساب میآیند! اما مگر پیش از این، صدا و سیما بخشی از حكومت نبود؟ پس چرا این موضوع مانع پروندهسازی برای برخوردهای آنچنانی از طرف نهاد حكومتی دیگری نشد؟ شاید این دفعه فرق داشته باشد. در واقع دوست داریم كه فرق داشته باشد. یعنی خدا كند كه فرق داشته باشد! ولی مولانا هم آدم بیتجربهای نبوده است كه همینطور بگوید: بر تبسمهای شیر ایمن مباش!