دنیای قلم -عباس عبدی: یكی از نكات جالبی كه در تجربه شخصی خود با آن مواجه شدهام، استقبال نسبی به نسبت بیشتر از یادداشتهایی است كه درباره آموزش و پرورش نوشتهام. در حالی كه انتظار میرود یادداشتهای سیاسی مخاطبان بیشتری داشته باشد. تقریبا اغلب خانوارهای ایرانی به نحوی درگیر مساله آموزش اعم از عالی به ویژه عمومی هستند.
۱۶ میلیون دانشآموز داریم كه حداقل نیمی از خانوارهای كشور را درگیر مساله آموزش عمومی میكند. واقعیت دیگر این است كه آموزش عمومی در ایران هر روز در حال ضعیفتر شدن است. كافی است كه بدانیم سرانه بودجه (به قیمت ثابت) آموزش و پرورش از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۲، حداقل ۳۰ درصد كمتر شده و سهم هزینه دولت در آموزش عمومی نیز از كل تولید ناخالص داخلی شاید به حدود ۲ درصد و كمتر رسیده باشد كه این رقم یكسوم هزینههای آموزشی كشورهای دیگر است. بازماندگان از تحصیل و ترككنندگان آن نیز در سال گذشته به بیش از 2/1 میلیون دانشآموز رسید. این وضعیت موجب شده است كه بخش آموزش عمومی یكی از پرتوجهترین بخشهای اجتماعی كشور نزد افكار عمومی و مردم باشد. به همین دلیل نیز مجموعهای از كارشناسان و مدیران معتبر آموزشی گزارش مفصلی را به درخواست آقای خاتمی درباره وضعیت و مشكلات این حوزه تهیه و با مقدمه ایشان منتشر كردند كه متن خلاصهتری از آن نیز تهیه و در اختیار قرار گرفته است.
این متن به درستی نظام آموزش عمومی كشور را در سه عنوان كیفیت، عدالت و مشروعیت بررسی میكند. شاید بتوان فقدان این سه عنوان مهم را ناشی از عامل مهمتری دانست، اینكه مدیریت رسمی آموزش عمومی را وسیلهای برای تربیت كودكان و جوانان، مطابق ترازهای سیاسی و فرهنگی مورد نظر خود میداند. نتیجه چنین رویكرد نادرستی در سخنان مسوولان كنونی دیده میشود. میتوان مدعی شد كه نه تنها در اجرای این هدف كاملا شكست خوردهاند، بلكه عوارض سهگانه مزبور را نیز به وجود آوردهاند. این شكست سخن امروز و دیروز نیست. اشتباه مهلك سیاستگذاران آموزشی ایران این است كه گمان میكنند نظام آموزشی در گذشته توانسته است جوانان تراز ارزشهای رسمی تربیت كند و اكنون هم میتواند.
در حالی كه آن تربیت ناشی از عملكرد خانواده بود و اكنون كه نهاد خانواده با ارزشهای رسمی همدلی ندارد، نهاد آموزش عمومی نیز قادر نیست كوچكترین تاثیری بر دانشآموزان بگذارد. آنان به راحتی محتوای كتابها و ارزشهای رسمی را پس میزنند. امروزه برخلاف گذشته دسترسی دانشآموزان منحصر به كتاب درسی نیست. آنان دسترسی نامحدود دارند. كافی است چند نفر در كلاس متوجه حقایق شوند كه میشوند، در نتیجه تمام آموزش رسمی خلاف حقیقت را به چالش میكشند. اگر ادعاهای مرا در این یادداشت نمیپذیرید، كافی است، گزارشی مستقل از برداشتها، رفتارها و تصورات دانشآموزان كشور از درسهای گوناگون چون دینی، تاریخ، اجتماعی، ادبیات و عربی ارایه شود تا بدانیم، اصولا آنان تا چه اندازه با محتوای آموزشی این كتابها همدلی دارند؟ و از آن مهمتر تا چه اندازه با رفتارها و برنامههای پرورشی و تربیتی مدارس موافقت دارند؟ كافی است در چند مدرسه نمونه رفتارهای دانشآموزان در مواجهه با این برنامهها بررسی شود. یكی از ویژگیهای مهم آموزش عمومی نقش آن در توسعه و عدالت اجتماعی است. ممكن است ما فقیر باشیم ولی میتوانیم بر اثر كار و كوشش یا اقدام دیگر در میانسالی وضع بهتری پیدا كنیم. ولی اگر كسی به عللی از آموزش عمومی عقب افتاد، دیگر نمیتواند آن را جبران كند. نه فرصت آن را دارد و نه استعدادش را و این سرآغاز افتادن در گرداب فقر و توسعهنیافتگی جامعه است. جامعهای كه تعداد قابل توجه آن همچنان بیسواد یا كمسواد باشند یا از كیفیت خوب آموزشی بیبهره باشند، قادر به قرار گرفتن در مسیر توسعه پایدار نخواهد بود. از این نظر آموزش عمومی یكی از عوامل مهم در ارتقای اجتماعی و كاهش نابرابری و فقر است و اگر از آموزش عمومی بیبهره شویم یا كیفیت آن نازل و ضد توسعه باشد، اثرات آن را با فاصله كوتاه در توقف و ركود فرآیند توسعه خواهیم دید. متاسفانه نظام آموزش عمومی ایران در مسیر سرازیری بود كه كرونا ضربه سختی به آن زد و رویكردهای دولت جدید نیز پس از كرونا آموزش عمومی را ناكارآمدتر و نحیفتر از گذشته كرده است، اخبار گوناگون درباره كمبود كادر آموزشی و نیز اولویتهای غیرآموزشی این مدیریتها و تركتحصیلها جملگی از این وضعیت حكایت میكنند.گرچه امید چندانی برای تغییر در آینده نزدیك وجود ندارد، ولی باید مسائل آموزش عمومی را بیش از پیش تشریح كرد، بلكه راهی برای بهبود گشوده شود. بیانیه مذكور اجمالا سند بسیار خوبی است كه در فهم نظام آموزشی كنونی و نیز انتظارات از یك نظام آموزشی عمومی كارآمد، در دسترس است و میتواند مورد استفاده قرار گیرد.