کد خبر : 329256 تاریخ : ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۲ آبان - 09:17
راه بسته شده

دنیای قلم -  عباس عبدی: مملکت مال کیست؟ این پرسشی کلیدی بود که گر چه عموم مردم پاسخی برای آن داشتند ولی یک از خانم‌های فعال سیاسی طرفدار وضع موجود با صراحت تمام پاسخ آن را داد که بله؛ مال حزب‌اللهی‌ها است. همین پاسخ صریح کافی بود که همه را دچار تعجب کند. آن هم تعجب از چیزی که قبلا با پوست و گوشت و استخوان خود آن را درک می‌کردند، فقط کسی جرأت ابراز آن را نداشت و حالا یک نفر پیدا شد که یا از روی صراحت یا از روی زیاده‌خواهی یا بی‌توجهی، حقیقتی را که پیش‌تر همه می‌دانستند، اعلام کند و جالب اینکه پس از اعلام این واقعیت روشن، طرفداران وضع موجود متوجه عمق قبح و زشتی این گزاره شدند و از در مخالفت با آن درآمدند.

در حالی که هنوز پژواک این ادعا در فضا بود که هم آن برنامه مورد انتقاد این خانم حذف شد و هم ردصلاحیت‌ها تمام مرزها را رد کرد. مملکت مال کیست؟ این پرسش اساسی و شاید ریشه تمام پرسش‌ها در کشور است. یک بار پاسخ صریحی را حزب مشارکت داد و با شعار، ایران برای ایرانیان نظر خود را روشن کرد. جالب اینکه در آن زمان، تندروهای امروز بلافاصله با این شعار مخالفت کردند. در هر حال به لحاظ اثباتی (اینکه حقیقت چه باید باشد) پاسخ روشن است. ایران به عنوان یک جغرافیای شناخته شده ملک مشاع مردم ایران است. مردمی فارغ از هر گونه تعلقات گوناگون، و فقط به صفت یک ایرانی که تابعیت ایران را دارد. ولی به لحاظ ثبوتی (آنچه در عمل و واقعیت وجود دارد) ایران مال عده بسیار معدودی است که مورد نظر آن خانم بود و نام رمز حزب‌اللهی هم برای خود برگزیده‌اند چون هیچ حزب‌اللهی شریفی چنین مال شهروندخوری را به ذهن خود راه نمی‌دهد. اتفاقا مال حزب‌اللهی‌ها نیست. حزب‌اللهی واقعی کسانی بودند و هستند که خود را برای ایران می‌دانستند و نه برعکس. ادعای مالکیت بر کشور نداشتند، بلکه برعکس ایران را مالک خویش می‌دانستند و لذا خود را فدای استقلال و آزادی و تمامیت ارضی آن می‌کردند. حزب‌اللهی کسی نیست که بی‌هیچ آورده‌ای دنبال میراث‌خواری و رانت‌خواری باشد. حزب‌اللهی واقعی از حقوق هموطنش در همه حوزه‌ها دفاع می‌کند و حزب‌اللهی بدلی همه را برای خود می‌خواهد و زشت‌ترین کار نیز غصب همین عنوان است. بنابراین اگر چه به لحاظ اثباتی ایران ملک مشاع همه ایرانیان است ولی به لحاظ ثبوتی فعلا در ید عده‌ای است که عنوان غصبی حزب‌اللهی را یدک می‌کشند و بدلی هستند.


این ذهنیت فاسد که ایران را ملک عده‌ای محدود بداند، همیشه بوده و هست و خواهد بود. فقط قدرت و حوزه نفوذ آنان است که کم یا زیاد می‌شود. اتفاقا ممکن است افراد خیرخواهی هم باشند که چنین تصویر نادرستی داشته باشند. ریشه این رویکرد نیز در تمایزگذاری حقوقی و امتیازی بر اساس ویژگی‌های غیرحرفه‌ای است. آغاز آن به ابتدای انقلاب برمی‌گردد ولی فرآیند حذف استصوابی و دستچین کردن افراد برای پست‌های حکومتی نقطه تشدید و بحرانی این جریان است. چندی پیش نوشتم که فرآیند خالص‌سازی الزامات خود را دارد و جزو فرآیندهای تشدیدکننده است. به عبارت دیگر هر چه بر خالص‌سازی تأکید کنید، نیازمند افزایش دوز خالص‌سازی می‌شوید. همچنان که در این روزهای اخیر شاهد این ماجرا بودیم. در اوج جنگ غزه که نیازمند وحدت و حمایت و همدلی مردم هستند، حتی به سخن گفتن برخی افراد که پیشتر هم مسوول بوده‌اند رضایت نمی‌دهند. چرا؟ به این علت روشن که هر گونه حضور دیگران موجب بحران برای فرآیند خالص‌سازی می‌شود.

خالص‌سازی معتقد است که ما به دیگران نیاز نداریم، حتی معتقدند که حضور دیگران موجب تضعیف ما می‌شود، حال چگونه ممکن است که خودمان حرفی نداشته باشیم و از دیگران دعوت کنیم؟ در جریان مصاحبه با پدر مرحوم عجمیان و برادر او نیز چشمه‌ای از این خالص‌سازی را می‌بینیم. چگونه؟ با تخریب حکم قضایی و اقدام علیه قوه قضاییه راه را برای حضور خالص‌سازان در مراتب بالاتر باز می‌کنند و با زدن بخشی از جناح منسوب به خالص‌سازان، سعی در افزایش خلوص سیاسی می‌کنند. حملات به مجموعه نزدیک به ولایتی را از این زاویه می‌توان تحلیل کرد. زدن جناح قالیباف نیز برگ دیگری از طرح خالص‌سازی است که در حال رو شدن است. جالب اینکه برخی از خودشان معترض هستند که چرا با یکدیگر دعوا می‌کنید؟ آیا آنان نمی‌دانند که این دعوا ادامه طبیعی همان فرآیند حذف است که حد یقفی ندارد؟
نگاهی به پیشینه ۱۰۰۰ مدیر اصلی کشور در سطح وزیر و پایین‌تر و هم ردیف آنها و نماینده، نشان می‌دهد که خالص‌سازی تقریبا به پایان خود رسیده و کم‌کیفیت‌تر از این مدیریت‌ها بعید است بتوان به کار گرفت. این راه دیگر بسته است؛ باید فکر دیگری کنید. همه اینها معرف ۱۰ درصد مردم ایران هم نیستند.