دنیای قلم -محمد مهاجری: لابد برای شما هم پیش آمده كه وقتی در جمعی بحثی جدی درباره انتخابات شكل میگیرد و صفبندی برخی گروههای سیاسی برای تصاحب مجلس بعد مطرح میشود، یكی، دو نفر كه خود را بیاعتنا به موضوع نشان میدهند، میگویند مگر كسی در انتخابات شركت میكند كه شما خودتان را با حرف زدن درباره آن خسته میكنید؟ این سوال واقعا جدی است و هنگامی كه نتیجه نظرسنجیهای ولو غیررسمی از مشاركت پایین (مثلا 25درصدی در كل كشور) حكایت دارد، عمق اتفاقی كه در جامعه در حال رخ دادن است بیشتر آشكار میشود.
اصولا مردم چه وقت در انتخابات شركت میكنند؟ پاسخش ساده و روشن است. مشاركت تنها موقعی اتفاق میافتد كه امید به تاثیر رای وجود داشته باشد. به بیان دیگر وقتی كه انتخابات جنبه نمایشی نداشته باشد و از آن مهمتر جامعه رایدهنده احساس كند تنها و تنها رای اوست كه حكومت میكند، مشاركت جان میگیرد. بعد از پایان دولت احمدینژاد در سال 1392 شرایط سیاسی سردی بر جامعه حاكم شد و ردصلاحیت مرحوم هاشمیرفسنجانی این پیام را به جامعه داد كه بیخود زور نزنید زیرا قرار است در بر همان پاشنهای بچرخد كه در 8 سال گذشتهاش چرخیده. تحریمها ادامه مییابد و افسردگی اقتصادی با وجود 800-700 میلیارد دلار درآمد نفتی همچنان حاكم خواهد بود و نوسان شدید قیمت دلار هر لحظه زلزلهای در زندگی مردم پدید خواهد آورد. ایران همچنان با دنیا قهر خواهد بود و تفكر احمدینژاد- جلیلی باز هم روی اعصاب ملت یورتمه خواهد رفت. حضور حسن روحانی در انتخابات و مطرح شدن پروژه آشتی با دنیا، خون تازهای در رگ سیاست كشور جاری كرد و انتخابات ریاستجمهوری یازدهم را رقم زد. مردم باز هم تصورشان تقویت شد كه میتوان با رای دادن، سرنوشت كشور را عوض كرد و سرانجام نتیجه آن شد كه دیدیم و در سال 96 نیز همان امید باز هم نتیجه را به نفع حسن روحانی رقم زد.
روحانی در جنگی سخت و نفسگیر با نقشآفرینی محمدجواد ظریف توانست شعار آشتی با دنیا را محقق كند اما جریان مخالف او برای یأسآفرینی تلاش كرد. این نومیدی فقط روحانی و دولتش را تخریب نكرد؛ فاجعه آنجا بود كه به مردم گفته شد آهای ملت! بفهمید اگر برای رفع تحریم و امضای برجام به كسی رای بدهید روزگارتان را سیاه میكنیم و انصافا هم در كشتن امید مردم از چیزی فروگذار نكردند تا اینكه زمانه انتخابات 1398 و سپس 1400 فرا رسید. در آن دو انتخابات بخش بزرگی از جامعه تصمیم گرفت برود بخوابد و دیگر بازیچه قرار نگیرد. در واقع یك مقاومت منفی با این پیام شكل گرفت كه: حالا كه رای ما بیتاثیر است، خودتان میدانید و انتخاباتتان و مملكتتان! در واقع مردم خواسته یا ناخواسته انتخابات را تقدیم جریانی خاص كردند كه عشقش حضور حداقلی و مشاركت پایین بود. الان هم همان جریان از یك مشاركت حداقلی قند توی دلش آب میشود و حضور 25درصدی مردم را جشن میگیرد. آن اكثریت 75درصدی هم صندوق رای و انتخابات را به كتفشان هم حساب نمیكنند. اگر ارادهای برای بالا بردن مشاركت است، راهش كاملا آشكار و معلوم است. فهمش حتی برای یك دانشآموز كه شش كلاس ابتدایی سواد دارد ممكن است اما مشكل آن است كه كسی نمیخواهد این موضوع روشن (نمایشی نبودن رای) را درك كند و البته درك این موضوع زمانی به نتیجه خواهد نشست كه اعتماد از دست رفته مردم -كه از سال 98 شروع شد و با آمدن رییسی شتاب گرفت- ترمیم شود. كار بسیار سخت و زمانبری است و مهمتر آنكه كسانی كه میخواهند چنین اعتمادی را به جامعه بدهند نباید مصداق آن مرد زشت سیاهی باشند كه زور میزد تا گریه و ضجه كودكی را كه در آغوش گرفته بود، پایان دهد.