کد خبر : 329121 تاریخ : ۱۴۰۲ پنج شنبه ۴ آبان - 11:15
قصه‌های آزاردهنده و افشاگر

دنیای قلم - اسدالله امرایی: كتاب قصه‌های كولیما اثر وارلام شالاموف، ترجمه نازلی اصغرزاده در انتشارات مروارید منتشر شده. فقط كافی است تصور كنید كه بیست سال از بهترین دوران زندگی‌تان را در اردوگاه كار اجباری سپری می‌كنید تا از وحشت مو به تن‌تان راست شود. وارلام شالاموف در كتاب قصه‌های كولیما، خاطرات جانفرسای خود را از زندگی در اردوگاه كار اجباری به رشته تحریر درآورده است. این اثر آیینه‌ای تمام‌نما از نظام قضایی شوروی است. قرن بیستم میلادی، برهه‌ای تاریخی برای رخ دادن بزرگ‌ترین اتفاقات زندگی بشر بود: جنگ‌های اول و دوم جهانی، دوقطبی شدن قدرت در جهان، جنگ سرد، فروپاشی شوروی، پدید آمدن كشورهای جهان سوم، رشد سرمایه‌داری در غرب، پیشرفت‌ چشمگیر تكنولوژی و صنعت و بسیاری وقایع دیگر، این قرن را به نقطه پرآشوب و هیاهوی تاریخ بدل كردند.

اتحاد شوروی در قرن بیستم نقش مهمی در تحولات تاریخی داشت اما درون آن چه وضعی حاكم بود؟ با روی كار آمدن استالین، رویاهای انقلابیون به سرعت نقش بر آب شد. ظهور استالین به همه نشان داد كه شوروی قرار نیست به آن آرمانشهری برسد كه در ذهن آنها بود، بلكه سركوب روشنفكران و مردم معمولی، به بند كشیدن دگراندیشان، تصفیه‌های نزدیكان انقلاب و كسانی چون تروتسكی كه نقش زیادی در پیروزی انقلاب اكتبر داشتند و ایجاد ترس و خفقان، چهره پلید استالین و خط فكری او را بیش از هر زمانی آشكار كرد. از ناگوارترین رخدادهایی كه در این زمان به وقوع پیوست، پدید آمدن اردوگاه‌های كار اجباری در شوروی بود. كار سخت و طاقت‌فرسا، بیماری، رنج و گرسنگی و انواع و اقسام فلاكت، مشخصه‌ این اردوگاه‌ها بود. آیا كسی می‌توانست از این مكان‌ دهشتناك جان به در ببرد؟

شاید با رخ دادن معجزه! اما در صورت آزادی هم كسی نمی‌توانست به زندگی پیشین خود برگردد. وارلام شالاموف نویسنده‌ كتاب قصه‌های كولیما خود یكی از اسرای اردوگاه‌ كار اجباری بود كه حدود بیست سال از عمر خود را در آنجا سپری كرد و پس از آزادی نیز چنان رنجور و بیمار بود كه نتوانست آن‌طور كه باید و شاید به زندگی پیشین خود برگردد. كتاب قصه‌های كولیما سال‌ها پس از نگارش و حتی مرگ شالاموف، یعنی در زمان گورباچف به انتشار رسید. اتهام او طرفداری از لئون تروتسكی و شاعر ضد شوروی، یعنی ایوان بونین بود. «برای بیماران قلبی هوای فصل تابستان این خطه به‌ راستی مهلك و هوای زمستان غیرقابل ‌تحمل می‌شد.

در برودت بالا نفس‌ كشیدن به ‌سختی و بریده‌بریده ممكن می‌شد و اینجا كسی قادر نبود بدود، مگر فقط یك جوان نیرومند، آن هم نه به معنی واقعی كه بیشتر به ‌شكل جهیدن. موجی از مگسان بر صورت انسان می‌چسبید و بدون استفاده از تور مخصوص صورت، برداشتن حتی یك قدم ممكن نمی‌شد و حین اشتغال به كار نیز این تور باعث خفگی و مانع از تنفس عادی می‌شد و برداشتن آن مشكلات بدتری را در پی داشت.» روزانه باید شانزده ساعت كار می‌كردند. برنامه كاری برای شانزده ساعت محاسبه شده بود و اگر ساعاتی كه صرف بیدارباش، خوردن صبحانه، پیمودن راه دست‌كم یك‌ساعت و نیمه تا رسیدن به محل كار و وقت ناهار و شام و آماده‌ كردن مقدمات خواب را نیز به آن بیفزاییم كه خود نیز حدود یك ساعت و نیم وقت می‌برد، بعد از یك كار سنگین و شاق فیزیكی در هوای آزاد زمستانی، فقط چهار ساعت برای خواب شبانه باقی می‌ماند و این باعث می‌شد كه انسان دقیقا در لحظاتی كه از حركت بازمی‌ماند و حتی گاه به حال ایستاده و حین راه‌ رفتن به خواب رود. كمبود خواب بیش از گرسنگی قوه‌ آدمی را تحلیل می‌برد.