دنیای قلم -علی ربیعی: همه جوامع و ملتها براساس گذشته خود، با وقایع و پیشینه تاریخیشان، هویتیابی و تداوم مییابند. كشورهای نوپدید به دلیل نبود تاریخ شناختهشده، معمولا با تاریخسازی گذشته، نمادهایی را پدید آورده و پیرامون آن داستانسرایی میكنند. بحث امروز من در مورد تاریخ كهن ایران یا تاریخ بعد از اسلام در كشور نیست؛ بلكه عناصری است كه هویت تاریخ معاصر ما را ساختهاند. بدون تردید تاریخ سیاسی معاصر ما، قوامگرفته از چندین پدیده سیاسی، وقایع تاریخی دوران جنگ و تحولات اجتماعی شكل گرفته و باز تعریف میشود. در یكسال اخیر شاهدیم كه دو حادثه تاریخی مهم به نوعی به نقد در میآیند كه من تعبیر «خودزنی گذشته» را برای آن به كار میبرم. دو رخداد عظیم اجتماعی و سیاسی موثر بر تاریخ معاصر ما، یكی كودتای ۲۸ مرداد امریكا و انگلیس علیه دولت مصدق و دیگری وقوع انقلاب و جنگ تحمیلی است.
همه این پدیدهها در سالهای اخیر، به نحوی مورد نقد و بررسی قرار گرفتهاند كه رگههایی از «خودزنی گذشته تاریخی» را میتوان در آنها شاهد بود. در این یادداشت، به بهانه سالروز آغاز جنگ علیه ایران، به ابهامات و تبیینهای مطرح شده میپردازم. قبل از ورود به بحث، به دو نكته حایز اهمیت برای پیدایش زمینه طرح چنین مسالهای اشاره میكنم. ۱- سیاستهای نادرست دستگاههای تبلیغاتی دولتی، استفاده بیرویه و نامناسب از ظرفیت جنگ تحمیلی و دفاع جامعه برای مشروعیتزایی و همچنین مصرف بیش از اندازه آن حتی برای بیرون راندن رقبای سیاسی. علم به ما نشان میدهد مصرف نابجا و زیادی از هر پدیدهای مانند ایدئولوژی، فرهنگ و افتخارات تاریخی در نهایت باعث فروكاسته شدن از كاركرد آنها میشود.
۲- وضعیت نامناسب و بد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شرایطی را پدید آورده كه ذهنیت نسلهای جدید، با پذیرش پدیدههای مشروعیتساز فعلی زاویه داشته باشند. شهریور ۵۹ در كارخانه «جنرال موتورز» مشغول كار بودم كه صدای مهیب بیسابقهای در تهران طنینانداز شد، بمبافكنهای عراقی فرودگاه مهرآباد را بمباران كردند و اینچنین جنگی تحمیلی و طولانیمدت آغاز شد. گویی هیچكس انتظار چنین اتفاقی را نداشت. كسی نمیدانست چه رخ داده است. از توپخانههای ضدهوایی هم خبری نبود. در واقع یك غافلگیری بزرگ رخ داد.
بیش از چهل سال از آغاز این روزهای سخت و تلخ گذشت. تا پایان جنگ، همچنان هدف روایتها، تاكید بر تداوم دفاع مقدس بود. پس از اتمام جنگ نیز جامعه زندگیخواه، با نگاهی احترامآمیز به موضوع جنگ نگاه میكرد. بهرغم این موضوع، از اواخر دهه هفتاد روایتهای جنگ تبدیل به كارزارهای سیاسی و چنین شد كه در چند سال اخیر به خصوص سال گذشته، روایتهایی دیگر شكل گرفت و شرایط نامناسب بین دولت و جامعه و كاهش سرمایه اجتماعی، سبب شد تا واكاویهای بیشتر (با هر قصد و نیتی) در خصوص جنگ جای خود را باز كنند. ضمن استقبال از این كالبدشكافیهای جنگ، معتقدم باید چند مساله در نوع تحلیلها، مورد توجه قرار گیرد چرا كه در غیر این صورت برخی حواشی جنگ كه تاكنون ناگفته مانده، سبب میشود تعدادی از تحلیلهای غلط، چنان مسلط شوند كه جای را بر متن و هسته اصلی آن یعنی دفاع مقدس میهنی تنگ كنند. البته من سعی و تلاش تاریخنگاران صادق و افرادی كه براساس برداشتهای مستند خود، نتایج تاریخی استنتاج میكنند را از این قاعده مستثنی دانسته و بر كار آنها با هر نتیجهای ارج مینهم.
۱- آغازگر جنگ: این روزها برخی تلاش دارند كه واقعیت روشن آغازگری جنگ را با برخی شواهد غیرمعتبر و مستندات بسیار ضعیف به تحریف بكشانند. اسنادی كه این روزها به دست آمده و همچنین اظهارات مقامات حزب بعث نشان میدهد بدون تردید «صدام» نه تنها آغازگر جنگ بوده، بلكه رویای حمله به ایران را از سالها قبل در ذهن میپرورانده است. جاهطلبی صدام، تحریك بینالمللی برای مهار انقلاب ایران، همچنین واهمه گسترش انقلاب به كشورهای منطقه از یك سمت، نامطلوب بودن انقلاب از منظر امریكاییها، حتی تمایل اتحاد جماهیر شوروی به عنوان متحد استراتژیك در پیوندهای سنتی با حزب بعث عراق و از سوی دیگر شرایط انقلابی ایران، آشوبسازی جریانهای تجزیهطلب وابسته، خیز سازمان تروریستی مجاهدین خلق برای جنگ داخلی و در كنار همه اینها تصور بههمریختگی ارتش در ایران، شرایطی را مهیا كرد كه زمان اجرای یك تصمیمگیری تجاوزكارانه پیشین را در نظر صدام مساعد جلوه داد. درواقع صدام نقض تعهد پیمان الجزایر را از سالها پیش یعنی قبل از انقلاب خرده خرده آغاز كرده بود. او بر مبنای یك توهم كه بختیار و بخشی از بقایای افسران فراری نیز در تقویت آن نقش موثر تشدیدكننده داشتند پیروزی برق آسا بر ایران را آسان میپنداشت، بنابراین تصمیم به تصرف بخشی از خاك ایران با حمله به آن گرفت. شواهد بسیار زیادی وجود دارد كه ترس و ناتوانی كشورهای منطقه و عربی در مقابله با ایران، جاهطلبی صدام و اهداف ژئوپلیتیك رژیم بعث عراق در مجموع باعث تقویت تفكر حمله و زمینهساز حمله به ایران شد. به خاطر داشته باشیم اگر كشوری قصد جنگ داشته باشد هیچگاه فانتوم اف ۱۶ و تجهیزات زرهی خریداریشده در دوران شاه را یكطرفه لغو قرارداد نمیكند. ۲- نكته قابل تامل دیگر سازمان مجاهدین خلق است. بدون تردید این سازمان كه این روزها به هر ترتیبی میخواهد سابقه خود را به فراموشی بسپارد، نه تنها همانند ستون پنجم بلكه به عنوان پیشگامان عملیاتی رژیم بعث عراق علیه ایران جنگیدند، آنهم نه تنها به شكل جاسوسی برای عراق بلكه حتی در داخل خاك عراق نیز به صورت فیزیكی نیز در كشتار مردم كرد عراق نیز مشاركت كردند. تمام اسناد و شواهد، امروز نشان میدهد كه از میزان فروش تسلیحاتی به عراق گرفته (قابل تامل اینكه اتحاد جماهیر شوروی بزرگترین تامینكننده تسلیحات عراق بوده است) تا كمكهایی كه آواكسهای امریكایی در ارایه اطلاعات حملات ایرانیان به عراق انجام میدادند، همگی حاكی از آن است كه امریكاییها ابتدا به هدف مهار انقلاب ایران از صدام حمایت میكردند، بنابراین میتوان چنین گفت كه جنگ صدام جنگ نیابتی آنانی بود كه میخواستند انقلاب ایران را محدود كنند. ۳- فارغ از بحث آغازگری جنگ كه تحریف آن، یك جعل بزرگ تاریخی و جفا به ملت ایران است، زمان پایان جنگ یكی از ابهاماتی است كه بحثهای پیرامون آن قابل تامل است. به هرحال باتوجه به شواهدی كه وجود دارد، میتوان این مساله را مورد واكاوی قرار داد كه آیا جنگ در زمانهای مناسبتر میتوانست پایان پذیرد یا نه. در پایان میخواهم اشاره كوتاهی به شرایط كاملا ویژهای كه تحقق حماسه دفاع مقدس را امكانپذیر ساخت، داشته باشم: دین و مذهب در آن روزگار به نحو تلفیقپذیر با مردمسالاری واقعی و انتخابات آزاد در جامعه نهادینه شده بود و ایران بزرگ با رهبری امام (ره) ظرفیت عظیمی را فراهم كرد كه آن حادثه بزرگ در تاریخ رخ داد و مشاركت عظیم مردم در دفاع از كشور را رقم زد. دفاع از میهن با دفاع از محصول و دستاورد شخصی و انقلابی جامعه در هم آمیخته بود. در چنین شرایطی، حمایت شوروی و امریكا و... و برخی همسایگان بازیخورده از صدام نمیتوانست كمترین خللی در دفاع از میهن و انتخاب آزاد خویش پدید آورد.