دنیای قلم -علی ربیعی: یادداشتی را در تاریخ نوزدهم شهریور ۱۴۰۲ در روزنامه اعتماد منتشر كردم. در این یادداشت با برداشتی از مفهوم «اكنونزدگی» زندهیاد مجید تهرانیان به این امر اشاره كردم كه وضع ناگوار فعلی جامعه و ذهنیتهای منفی نسبت به عملكرد سیستم موجود، عناصر اتصالساز، مشروعیتبخش و هویتساز را دچار بیداستانی كرده است. با این برداشت نوشتم: «تعبیری دارد مجید تهرانیان با مفهوم «اكنونزدگی»؛ با استفاده از این مفهوم معتقدم دچار بحران داستان شدهایم و بحران داستان در لحظه اكنون، گذشتهها را هم دچار بحران كرده است. با یك اكنون غیرقابل قبول و بد از نگاه نسلهای دهه شصت به بعد مواجه هستیم كه سایهاش را روی گذشته افكنده است و ادراك و خوانش جامعه و وقایع تاریخی را دچار نقص و بدخوانی مینماید. بنابراین آنچه گسستی بین امروز و دیروز پدید آورده تغییر كانون روایتها است؛ امری كه بدون شك به گم شدن حقیقت منجر خواهد شد.»
دوستی دیرین در نقد مفهوم «اكنونزدگی» با نگاهی دیگر از «اكنون» نسلهای جدید حمایت كرده و چنین نوشته است: «اكنونزدگی؟ مساله این نیست، مساله این است كه اكنون ما را زدهاند حال (اكنون) مان را گرفتهاند، آنطور كه من از كاربرد مفهوم اكنونزدگی فهمیدم، این مفهوم ارجاع به نوعی كوتهنگری، مستغرق شدن در زمان اكنون، روزمره بودن و غفلت از آینده دارد. آنهم در حالی كه نسلی پدید آمده كه از گذشته بریده است و بازگشتش به گذشته ممكن نیست، آیندهای هم فراروی او قرار ندارد... این مفهوم متضمن تحقیر لحظه اكنون بوده و با نسل جدید بیگانه است. زیرا برای نسل جدید، لحظه «اكنون» مهم است. نسل جدید در لحظه اكنون زندگی میكند. زندگی میخواهد در همین لحظه اكنون... من پیشتر نوشته بودم كه از قضا انقلاب به لحظه اكنون اعتبار بخشیده و آن را غنی كرد. امام خمینی (ره) تاكیدی بدین مضمون داشت كه مطالبه «نسل حاضر» یعنی نسلی كه در لحظه اكنون زندگی میكند، مهم است و ملاك است.
پدران ما، ولی ما و ولی نسل حاضر نبودند و افزود این نسل حاضر یعنی هر نسل حاضر در هر اكنون سرنوشت خودش را، خودش باید تعیین كند. شما (خطاب به نویسنده) قبلا تبیین بهتری داشتید كه از این مفهوم «اكنونزدگی» هم سادهتر بود، هم پیشرفتهتر. میگفتید: دولت (یازدهم) در دوره نخست داستان داشت. این یك داستان، گذشتهگرایانه، نوستالژیك و باستانی نبود. داستانی بود در دل همین لحظه اكنون. یعنی داستان داشتن، زمان «اكنون» را غنی و زیبا كرده بود. وقتی نسل اكنون داستانی برای لحظه اكنون دارد، دیگر نمیتوان نسل اكنون و داستان اكنون او را تحقیر كرد و گفت «اكنونزدگی» بر این نسل عارض شده است. خیر؛ مشكل در اكنونزدگی نیست، مشكل در نسل اكنون نیست كه برای اكنون خود داستان دارد، برعكس، مشكل این است كه اكنون نسل حاضر را «زدهاند» و او بیداستان و بیاكنون رها شده است. وقتی نسلی از اكنونیت خودش از داستان لحظه اكنون محروم شود به گذشته روی میآورد... در دوره خاتمی به تعبیری، طبقه متوسط داشت جان میگرفت. طبقه متوسطی داشت شكل میگرفت كه حتی اعضای معمولی آن در حد كارمندی به جیب خود متكی بودند. این وضعیت را به كمك ترم «اكنونزدگی» نمیتوان توضیح داد. زمانی كه مردم نان داشتند، داستان داشتند و آرام آرام با زمان اكنون و با زمان حال، حال میكردند؛ بحرانسازان با كوچك شمردن تحریم و اثرات آن و مانعسازی در مقابل احیای برجام «حال» مردم را «حالگیری» كردند. به عبارت دیگر، «اكنون» مردمان را ستاندند. اكنونگیری كردند... این لفظ عامیانه «حالگیری» صد مرتبه فهمپذیرتر از لفظ «اكنونزدگی» است. حالگیری یعنی اینكه یك عده با حال كردن مردم و لذت بردنشان از زمان حال مشكل دارند. این را باید نوشت... دیگران یا هركس دیگر نباید به جای فهم مستقیم و بلاواسطه ما از تجربهای كه خودمان آن را زیستیم، سخن بگوید. من فكر میكنم روایت من از بیداستان شدن امروز بر اثر شرایط زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی كنونی منافاتی با دیدگاه ایشان ندارد، اما تبیین ایشان را چنان زیبا یافتم كه دریغم آمد آن را با شما به اشتراك نگذارم.