دنیای قلم - عباس عبدی : امیدوارم كه مسوولان محترم زحمت بكشند و این یادداشت را مورد توجه قرار دهند، گرچه فرصت آقایان كم است و درگیر مسائل جهانی و منطقهای و رتق و فتق امور كلان هستند و حتی اعلام كردهاند كه به دنبال محرومیتزدایی در تمام كشورهای اسلامی هستند و فرصت چندانی برای این امور جزیی ندارند. با این حال برخی اخبار به ظاهر جزیی و كوچك هم هست كه ارزش پیگیری دارد. به ویژه آنكه ممكن است یك خبر در گوشهای از یك روستای دورافتاده باشد و از طریق فیلم و شبكههای اجتماعی به سرعت سراسری شود و آثار خود را بیش از اخبار كلان رسمی و مورد نظر برجا بگذارد. در میانه انتشار فیلمها و اخبار روابط نامتعارف در گیلان یك فیلم هم از یك روستای گیلان پخش شده است كه مجادله یك آقای روحانی و یك خانم به نسبت مسن را نشان میدهد كه آقای روحانی نیز سن به نسبت بالایی دارد.
در واقع هر دو پا به سن گذاشته و ضعیف هستند. مجادله ظاهرا درباره حضور در زمین یكدیگر و چند قطعه تختهای است كه به عنوان پرچین گذاشته شده است كه با عصبانیت خانم همراه است. ظاهرا همه آنها همسایه هستند، درنهایت آن پرچین با فشار و اقدام آقای روحانی خراب میشود. این خانم نیز حمله میكند و ضربه میزند و متقابلا مضروب شده و روی زمین پرت و پیراهن او پاره میشود و یك جوان دیگر هم به حمایت آن خانم علیه فرد روحانی وارد میشود. خلاصه وضعیت اسفباری را شاهدیم و درنهایت آقای روحانی هم روی زمین میافتد و ناله میكند، خانم هم با لباس پاره و بسیار مستاصل سعی در پوشش خود دارد، جوان هم به جای خود برمیگردد و در این میان فیلمبردار ماجرا است كه از جای خود تكان نمیخورد و همچنان مشغول فیلمبرداری است و هیچ كس هم وارد این مجادله نمیشود كه كمكی به حل آن كند. پایان این فیلم سه دقیقهای یك صحنه تراژیك كامل را شاهدیم كه جز تاسف و ناراحتی روحی چیز دیگری از آن حاصل نمیشود.
حتی میتوان گفت نوعی كمدی آزاردهنده نیز در این صحنه وجود دارد. اطمینان دارم كه حتما تاكنون مقامات وارد ماجرایی شدهاند كه هیچ كمكی به حل آن نخواهند كرد اگر بدترش نكنند. آنچه من از این صحنه دیدم، بیپناهی و بیدولتی است. در واقع شاید فكر كنیم كه اینها امور جزیی است ولی چنین نیست. هنگامی كه خود را به جای یكی از طرفین آن دعوا یا مجادله میگذاریم احساس میكنیم كه تمام روح و روان ما تحت تاثیر همین اتفاقات به ظاهر جزیی خُرد و نابود میشود. گویی هیچ سازوكاری برای حل اختلاف و حكمیت وجود ندارد و با كوچكترین مسائل به جان یكدیگر میافتیم. هر چند فقر نیز یكی از عوامل بروز این وضع است ولی مهمتر از آن اختلال در قواعد حقوقی و عرفی حاكم بر روابط مردم و نیز غیبت حكومت و دولت است و اگر هم حكومت غایب نباشد به راحتی میتوان گفت كه سوگیری و تبعیض در داوریها منع از مواجهه عادلانه خواهد شد. پس از دیدن این فیلم كه یكی از دوستان برایم فرستاده بود، پاسخ دادم كه به كجا میرویم؟ او بلافاصله پاسخ داد كه پرسش صحیح این است كه به كجا آمدهایم؟ بله؛ این پرسش بهتری است. شاید این مورد را استثنا بدانیم و بگوییم كه نباید تعمیم داد.
ولی به گمانم چنین نیست، مواردی هستند كه میتوان از آنها نتایج مهمی گرفت، در واقع این حادثه هر روز به شكلهای گوناگونی در حال تكرار است. هنگامی كه حتی در سطح كلان گفتوگو وجود ندارد و ادبیات غالب تهدید و درفش و دادگاه و... است، چه انتظاری از رفتارهای مردم در سطح خرد است؟ آیا در تصور ما میگنجید كه به روزی برسیم كه در روستایی دورافتاده یك مادر و روحانی بالای ۵۰ و ۶۰ سال كه در كنار هم زندگی میكنند و هر دو باید نمادی از مهر و عطوفت باشند كارشان به جایی برسد كه چنین بیمحابا به جان یكدیگر بیفتند؟ گرچه این وضعیت محصول سیاست است، ولی اتفاق رخ داده اصلا سیاسی نیست، هر چند درنهایت نیز برداشت سیاسی از آن خواهد شد. جزییات بسیار مهم است، مردم روزانه با همین جزییات زندگی میكنند و درگیر آنها هستند. از حقوق ساكنان در آپارتمان گرفته تا ریختن زباله در خیابان و عدم رعایت حق تقدم رانندگی و صفهای خرید و بیمارستان و... صدها و صدها جزییات دیگر. ولی ظاهرا دولت كه وظیفه اصلی آن نظم و قاعده دادن به این جزییات بیپایان است درگیر قیمتگذاری بیحاصل خودرو است. مردم در برهوت اختلافات پایانناپذیر تنها رها شدهاند. پس اكنون به اینجا آمدهایم. چیزی كه در مخیله كسی در سال ۱۳۵۷ نمیگنجید. به كجا میرویم نیز معلوم است مگر اینكه اقدامی شود.